علي، باطن قرآن
جمعه 4 بهمن 1392 12:07 AM
حجتالاسلام والمسلمين جعفر ناصري
صفحه 38 الي 41 نسخه چاپي
بسم الله الرحمن الرحيم الحمد لله الذي جعلنا من المتمسكين بولاية اميرالمؤمنين علي ابن ابيطالب عليه السلام
ضمن تبريك و تهنيت به مناسبت ايام فرخنده عيد سعيد غدير، نكتهاي را دربارة نقطه يا نقطة باء و يا نقطه باء بسم الله الرحمن الرحيم، بيان ميكنم.
در كتاب بيان الآيات گيلاني حكايت شده اميرالمؤمنين عليه السلام فرمود: «سر الكتب المنزله في القرآن و سر القرآن في فاتحة الكتاب و سر فاتحة الكتاب في بسم الله الرحمن الرحيم و جميع ما في بسم الله الرحمن الرحيم في باء بسم الله و جميع ما في باء بسم الله في النقطة التي تحت الباء و انا النقطة تحت الباء» و جناب سيد حيدر آملي در «نقد النقود» و حافظ رجب برسي در «مشارق انواراليقين في اسرار اميرالمؤمنين» نقل ميكنند كه حضرت علي عليه السلام فرمود: «انا النقطة التي تحت الباء».
و جناب ملا عبد الصمد همداني در كتاب بحر المعارف آورده كه رسولخداصلي الله عليه و آله و سلم فرمودند: «ظهرت الموجودات عن باء بسم الله الرحمن الرحيم».
با مختصر دقت و تأملي در روايات اين باب در مييابيم كه نگاه به نقطه متفاوت است. بعضي بالاستقلال نقطه را بررسي كردهاند و او را نماينده اولين نقطه خلقت ميدانند و بعضي به اعتبار اينكه نقطه خلاصة بسم الله است و بسم الله خلاصه سوره حمد و سوره حمد خلاصه قرآن و قرآن جامع جميع كتب آسماني.
در اين باب نكتهاي است قابل توجه در علم رسم الخط و بعضي از بزرگان مطلب را از اينجا شروع كردهاند كه در علم رسم الخط و كتابت با قرار گرفتن قلم بر صفحه كاغذ، نقطه پديد ميآيد. با دقت بيشتر درمييابيم كه نوشتن هر حرف، امتداد نقطه است و صورت «الف» عبارت است از چينش نقاط متصل و پيوسته و همچنين «باء» و «جيم» و باقي حروفِ بيست و هشتگانه.
به تعـبـيري ديـگر، نقطـه اصـل در حـروف است، مانند مصدر كه در علم صرف، اصل است در ماضي و مضارع و امـر و... و ماده (ض-ر-ب) اصل است در «ضرب، يضرب، اضرب»؛ پس نقطه مانند روح در حروف بيست و هشتگانه جريان دارد و حروف، جسم و كالبد هستند براي نقطه.
به قول فلاسفه نقطه در هياكل حروف، مانند هيولا است در هياكل اشيا، و همانگونه كه هيولا به صورتهاي گوناگون در ميآيد، نقطه هم به صورت حروف مختلف در آمده، گاهي «الف» ميشود گاهي «باء» گاهي «جيم» و غيره.
از اينجا اطوار هفتگانة كتاب آسماني شروع ميشود كه سير تفصيلي آن بدين شرح است:
1. نقطه كه روح و طينت و ماده حروف است؛
2. همچنين حروف، روح و طينت كلمه است؛
3. كلمه، روح كلام تام است؛
4. كلام تام، روح وطينت حكايات و آيات قرآني است؛
5. و روح و طينت و اصل در سورهها، آيات و مقالات هستند؛
6. سورهها، روح قرآن هستند؛
7. تمام القرآن.
در مجموع ميتوان اين سير را چنين نشان داد:
نقطه ? حروف ? كلمه? كلام? آيات و مقالات و حكايات ? سورهها ? تمام القرآن
در سير نزولي نيز پايان سير تفصيلي از تـمــام القرآن به نقطه است.
و اگر حضرت سرالله اميرالمومنين عليه السلام خود را نقطه معرفي ميكنند، در اينجا نقطه يعني خلاصة القرآن يا نقطه به مـعـنـاي روح ساري و جاري در تمام القرآن است.
به تعبير بعضي روايات كه تمام علوم و معارف در كتب آسماني است و معارف تمام كتب آسماني در قرآن كريم است و معارف و علوم قرآن كريم در سوره حمد است و معارف سوره حمد در بسم الله الرحمن الرحيم است و معارف بسم الله الرحمن الرحيم در باء بسم الله و بعد از آن حضرت امير عليه السلام فرمودند و انا النقطه التي تحت الباء.1
كتاب ديگري نيز در تكوين هست كه اين كتاب هم كتاب عظيم يا كتاب اعظم الهي است كه از نقطه شروع تا پايان اين اطوار سبعه را دارا است. اين كتاب اعظم الهي، «انسان» است كه نقطه شروعش از نطفه و پايانش انسان تمام الخلقة است، بدين صورت:
1. نطفه؛
2. علقه؛
3. مضغه؛
4. جنين؛
5. انسان در دنيا؛
6. وجود برزخي ما بين القبر و القيامة؛
7. وجود انسان در قيامت و معاد.
و قرآن كريم نيز به اين اطوار اشاره دارد:
ولقد خلقنا الانسان من سلالة من طين
ثم جعلناه النطفة في قرار مكين
ثم خلقنا النطفة علقة
فخلقنا العلقه مضغه
فخلقنا المضغه عظاما
فكسونا العظام لحما
ثم انشاناه خلقا آخر فتبارك الله احسن الخالقين2
دربارة خلقت نخستين، رواياتي با مضامين و عبارات گوناگون نقل شده است. در بحارالانوار آمده است: «اول ماخلق الله القلم؛ نخستين چيزي كه خداوند آفريد، قلم است».3 و در حديث نبوي شريف فرموده است: «اول ما خلق الله نوري؛ نخستين چيزي كه خدا آفريد، نور من است» يا روايتي ديگر كه فرمود: «اول ما خلق الله روحي» كه حكايت از آن دارد كه مخلوق اول، روح نبوت تامه و كامله حضرت محمد بن عبداللهصلي الله عليه و آله و سلم است. اگر در حديث نبوي است كه: «كنت نبيا و آدم بين الماء و الطين؛ پيامبر بودم؛ در حالي كه آدم بين آب و گل بود [=خلقت آدم كامل نشده بود] همچنين در حديث ولايت مآب علوي عليه السلام است كه: «كنت وليا و آدم بين الماء و الطين» يك حقيقت را بيان ميكند؛ اگر در مخلوق اول كتاب آسماني قرآن، بعضي روايات «باء» بسم الله را مخلوق اول ميداند و بعضي «الف» را و هركدام در باب حروف، اول باشد -چه باء و چه الف- فرقي نميكند؛ چون نتيجه و بازگشت هر دو به نقطه است.
پس نقطه مبدأ و معاد حروف است؛ يعني نقطه مرتبه اول اجمال كتاب آسماني است و تمام القرآن آخرين مرتبه تفصيل قرآن حميد است.
اگر نقطه را محدود به نقطة مكتوب و در حيطه كتابت، تصور نكنيم و كمي گستردهتر به آن بنگريم، در هندسة عالم وجود نيز نقطه، مبدأ و آغاز خلقت است همانگونه كه حكما گفتهاند: «الواحد لايصدر عنه الا الواحد» اين جا است كه معناي اين فرمايش اميرالمؤمنين عليه السلام كه: «أنا النقطة و الخط؛4 من، نقطه و خط هستم» كمي آشكارتر ميشود؛ چرا كه خط، امتداد نقطه است و اينجا، منظور سريان وجود اولي در كل خلقت است. اين است كه رسول مكرمصلي الله عليه و آله و سلم به اميرالمؤمنين عليه السلام فرمودند: «يا علي! كنت مع الانبياء سراً و معي جهراً؛ اي علي! تو مخفيانه با همة پيامبران بودهاي و آشكارا با من بودهاي».
از ديدگاهي ديگر، عالم، عالم اسماء الهي است و معرفت خداوند متعال و ارتباط با ساحت قدسي او، جز به واسطة اسماء حُسنايش ممكن نيست؛ لذا عالم، عالم اسم خدا است و تجّلي اسماء حق تعالي است و آغاز عالم هم بايد به اسم خدا باشد و وجود مقدس اميرالمؤمنين عليه السلام است كه اسم الله اكبر و اعظم اسماي الهي است و مقدم بر ساير اسماء است. البته اين مقال را سخن بسيار است كه مجالي ديگر ميطلبد.
يادآوري:
مخفي نماند كه اين بيشتر براي تشبيه و تنظير است و گرنه اصل نقطه خودش داراي صورتي مستقل است؛ مانند مصدر در علم صرف كه ميان صيغههاي صرفي خود، صيغه مستقل دارد. در علم صرف بيان ميشود كه مصدر با حفظ شؤونات مصدري، نميتـواند صورت ديگري را قبول كند؛ يعني «الضرب» با شكل مصدري خود نميتواند ماضي و مضارع هم باشد، مگر اينكه از صورت اصلي خود خارج شود، تا بتواند به صورت فعل در آيد، همچنين است جريان نقطه.
در پايان سرودهاي در اينباره با عنوان نقطة باء5 به خوانندگان محترم تقديم ميگردد.
¨نقطة باء
آنكه فرمود منم نقطه باء / رازي از غيب تو را كرد إنباء
نقطه را كس نشناسد چو علي / نقطه سري است بعلم ازلي
سخنش فهم كني ار مرد رهي / تا از اوهام و جهالت برهي
عالم نقطه ندارد پايان / پينبردند مگر دانايان
نقطه يعني سبب كون و مكان / نقطه يعني ز خفا سوي عيان
نقطه سري است خدا را ز ازل / كه گرفته به كف خويش علل
نقطه آزاد ز ما و ز من است / حرف بسيار و بدون سخن است
نقطه را علم كتابي نبود / سر غيبي است سرابي نبود
نقطه سر فصل فصول تفصيل / نقطه پايان كثير است و قليل
نقطه از وحدت صرف آمد و باز / باز گردد همه اين راه دراز
هيچكس نقطه ندانست كجاست / به زمين است و سما يا همه جاست
غرقه در آب بدي كشتي نوح / اگرش نقطه نميداد فتوح
عقل فعال همين نقطه بود / دوست را خال همين نقطه بود
نقطه سير نفس رحماني است / امتداد الفي را باني است
نقطه سري زهويت دارد / خط آزادي نيت دارد
نقطه گمگشت به حرف و به حروف / نكتهها هست در اين باب الوف
قصه حرف اگر ميخواهي / ز خدا كن طلب آگاهي
آنچه از حرف ببيني به جهان / همه را نقطه نمودست عيان
گر كني سوي سماوات سفر / بيني از حرف چه بسيار خبر
بار قرآن همه دارد بر دوش / چشم بايد همهات باشد و گوش
تا بداني كه حروف عربي / هستشان جسمي و روحي و ربي
چون به تركيب رسد حرف و حروف / بحر معني به صف آيند و صفوف
¨پينوشت:
1. مستدرك سفينة البحار، ج1، ص 269.
2. سوره مؤمنون: 14.
3. بحارالانوار، ج 54، ص 309.
4. همان، ج 40، ص 165؛ مناقب، ج2، ص 49. و در تحليلي ديگر معناي خط همان صراط مستقيم است كه در سوره حمد آمده، و صراط مستقيم همان ولايت اميرالمؤمنين عليه السلام و يازده فرزند گرامي آن حضرت است.
5. شعر از نگارنده