0

متن نشریه (دو ماهنامه) خلق - شماره چهاردهم

 
yahagg118
yahagg118
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : فروردین 1390 
تعداد پست ها : 1092
محل سکونت : قم

خوشه چيني
جمعه 4 بهمن 1392  12:07 AM

مصاحبه با آيت الله علوي بروجردي
صفحه 34 الي 37 نسخه چاپي
خلق: بسم الله الرحمن الرحيم. ضمن عرض سلام و ادب و تشکر از حضرت عالي، لطفاً ابتدا خودتان را معرفي بفرماييد:
آيت الله علوي بروجردي: بسم الله الرحمن الرحيم. خوشحالم كه خدمت شما عزيزان مي‌رسم. بنده محمد جواد علويِ طباطبايي هستم. ما به حساب جد اعلايمان، مرحوم سيد محمد طباطبايي انتساب به بروجرد داريم كه ايشان شيخ اجازه مرحوم وحيد بهبهاني و پدر خانم وحيد بهبهاني است و در بروجرد مستقر شدند؛ لذا ما انتساب به بروجرد پيدا کرديم. مرحوم سيد بحرالعلوم از نوادگان ايشان هستند. مادرم، دختر آيت الله العظمي بروجردي است و پدرم از پسر عموهاي ايشان، و از اولاد سيد محمد بوده است. من، فروردين سال 1330ش در شهر مقدس قم متولد شدم. بعد از رحلت آيت‌الله العظمي بروجردي، تقريباً در پاييز سال1340 به تهران رفتيم و در سال 1347، به قم برگشتيم. در تهران همراه دبيرستان، مقدمات عربي (جامع‌المقدمات، سيوطي) و مقداري از كتب را خواندم هنگام ورود به قم، سطح مي‌خواندم و طلبة کوچکي بودم و هستم و باقي خواهم ماند؛ ان‌شاءالله.
خلق: از نظر علمي و اخلاقي از چه اساتيدي بهره برديد؟
آيت الله علوي بروجردي: افتخار داريم كه خدمت بزرگاني رسيديم که الآن نفس آنها و دعاي آنها سرماية اصلي زندگي و کار ما است. يکي از بزرگان، مرحوم آيت الله حاج شيخ محمدتقي آملي در تهران بود. بسيار مشتاق بودم خدمت ايشان برسم. البته فرصت ما کوتاه بود و ايشان از دنيا رفت؛ ولي از فيض وجود ايشان خيلي بهره‌ها بردم. در قم نيز، خدمت بزرگاني مي‌رسيدم. در اخلاق، مرحوم آقاي فريد محسني بود که قم تشريف داشتند و صبح پنج‌شنبه و صبح جمعه درس اخلاقي داشتند. خصوصيت من اين بود که به اساتيد نزديک شده و مأنوس مي‌گشتم و آقايان نيز محبت ويژه به من داشتند. از ديگر کساني که بهره بردم، مرحوم آيت‌الله العظمي گلپايگاني و نيز مرحوم آقاي حاج شيخ مرتضي حائري هستند. مرحوم آيت‌الله سيدمحمد روحاني که از جهت اخلاقي و روحي، فوق‌العاده بودند و در محضر مرحوم آيت الله جواد تبريزي و آقاي وحيد خراساني بودم و از انفاس قدسي ايشان زياد بهره بردم. از مرحوم آقاي شهيد مطهري خيلي استفاده كردم. قسمتي از کتاب اسفار را خدمت ايشان خواندم. الهيات بالمعني‌الاعم را خدمت حضرت آيت الله جوادي آملي بودم و الهيات بالمعني‌الاخص را نزد آيت‌الله سيدرضا صدر فرا گرفتم. به هر حال اينها اساتيدي هستند که از محضرشان بهره‌هاي زيادي برديم. اميدوارم خداوند توفيق بدهد که زحمات آنها را هدر ندهيم و به هدر نداده باشيم؛ ان شاء الله.
خلق: از اساتيدي که نام برديد، اگر سفارش اخلاقي ويژه‌اي، مد نظرتان هست بفرماييد؟
آيت الله علوي بروجردي: هنگامي كه دبيرستان را طي مي‌کردم، با دو نفر خيلي مأنوس بودم؛ يکي مرحوم آقاي آملي و ديگري، مرحوم شهيد مطهري. مرحوم آقاي آملي، مرد به تمام معنا ملايي بود؛ ايشان در اصول، تقريرات درس اساتيدي مثل ناييني را داشت. در فلسفه هم، شرح منظومه را نوشته بود. آدمي کار کرده بود. اما جداي از اين فضيلت علمي، يک انسان والا بود.
¨آيت الله محمدتقي آملي و خودسازي
يادم هست روزي به همراه چند نفر خدمت ايشان رسيده بوديم ايشان فرمودند: «نود سال عمر از خدا گرفته‌ام، از همان اول زحمت کشيده و جان کنده‌ام تا روح و نفس خودم را به گونه‌اي پرورش دهم که وقتي به من ناسزا مي‌گويند، ناراحت نشوم؛ موفق نيز شدم يعني اگر به من فحش ‌دهند، هيچ احساس سوئي به ناسزا گوينده ندارم»؛ اما در طول اين نود سال، با اين همه مجاهدت نتوانستم نفسم را تربيت کنم که هنگام تعريف از من، خوشحال نشوم. هنوز هم بعد از نود سال، اگر کسي بالاي منبر بگويد آملي عالم و باسواد است، در من تأثير مي‌گذارد سپس شروع به گريه کرد. ايشان به ما توصيه مي‌کرد که هيچگاه از مسير اهل‌بيت عليهم السلام خارج نشويد. مي‌خواهيد سلوکي داشته باشيد، نماز اول وقت بخوانيد. گاهي اين‌گونه تعبير مي‌كردند: وقتي کسي را صدا مي‌زنند، معنا ندارد ده دفعه صدايش بزنند بعداً جواب بدهد. اين آدم اگر حرف گوش کن باشد، همان نداي اولي را جواب مي‌دهد. اگر به آخر وقت برسد، معلوم مي‌شود اهميت نمي‌دهد. اول وقت نماز بخوانيد. در نماز توجه داشته باشيد کي هستيد و کجا ايستاده‌ايد و چه مي‌گوييد. گاهي مي‌فرمودند: «شما ايستاده‌ايد «اياک نعبد» مي‌گوييد، بفهميد چه مي‌گوييد. اولاً به شما اجازه حضور داده‌اند که به خدا «اياک نعبد» خطاب کنيد در ثاني، شما خدا را عبادت مي‌کنيد و از او ياري مي‌خواهيد؛ اما در اين فكر هستيد كه فلان شخص کمکت بکند. اين شرك است. در نماز توجه داشته باشيد چه مي‌گوييد، عجله نكنيد كه زود سر از سجده برداريد؛ به ويژه در خلوت، سجده‌هاي طولاني داشته باشيد». خيلي تأكيد بر ترك محرمات داشتند.
¨آيت الله مطهري و عمل به وظيفه
با مرحوم آيت الله مطهري هم خيلي مأنوس بودم. ظهرها از دبيرستان علوي به مسجد هدايت -مسجد آقاي طالقاني- مي‌رفتيم آن موقع آقاي طالقاني در زندان بودند و آقاي مطهري نماز جماعت مي‌خواندند و صحبت مي‌کردند. پاي صحبت ايشان مي‌نشستيم. آقاي مطهري، آدمي بود که خودش را ساخته بود. آن موقع برخي ايراد مي‌گرفتند كه چرا مطهري به دانشگاه مي‌رود و... من اين موضوع را به ايشان گفتم و با ايشان جرّ و بحث كرديم در پاسخ گفت: من با تواني كه دارم وجودم در دانشگاه تأثير‌گذار است و اگر به ما حقوق هم ندهند بايد پولي بدهيم تا بگذارند ما در دانشگاه حضور داشته باشيم و بخشي از كارهايش را توضيح داد؛ و در آخر گفت: اگر براي خداست طوري نيست چهار نفر هم پشت سر ما حرف بزنند و پشت سر ما نماز نخوانند، رسالت و وظيفه من اين است.
ايشان مي‌فرمودند: «بايد به خدا توکل کنيم. موقع انتخاب مسير، اين اختيار را بايد داشته باشيم که در چه مسيري مي‌توانيم قدم برداريم.» من از ايشان خيلي تأثير گرفتم.
¨كينه توزي ممنوع!
خدا رحمت کند آقاي حافظيان را. ايشان شاگرد آقاي مرحوم شيخ حسنعلي نخودکي بود. با ايشان هم خيلي مأنوس بودم. مي‌گفت: «اگر شما تمام کمالات را بدست آوريد، محرمات را ترک کنيد، واجبات را انجام دهيد، شب تا صبح بيدار باشيد و روزها روزه بگيريد؛ اما به کسي کينه داشته باشيد؛ حتي اگر هم حق با شما باشد و او آدم بدي باشد و تو از او بدت بيايد؛ اين حجاب است. معنا ندارد مؤمن کينه داشته باشد. او به تو بد مي‌کند، به چشم مريض نگاهش کن. تو طبيبي. طبيب، به مريض با کينه نگاه نمي‌کند؛ هر چند به حرفش هم گوش ندهد. طبيب او را نمي‌زند؛ طبيب سعي مي‌کند برايش بيشتر کار کند. البته بغض لله [=براي خدا] حساب جدايي دارد. ايشان مي‌فرمودند: «دل ما، مالامال از عشق علي عليه السلام است لذا به طور طبيعي کسي از علي بن ابي طالب عليه السلام تعريف مي‌کند يا کتابي نوشته و يا شعري گفته است، خوشحال مي‌شويم و کسي بدي گفته و يا تعرضي کرده است، از صميم قلب ناراحت مي‌شويم. اين بغض‌لله و حب‌لله است».
ايشان مي‌فرمودند: «آدمي که اين جور شده باشد، لحظة مرگ، بهترين لحظات عمر اوست؛ زيرا اين قالب مادي مي‌ريزد و اين شخص با تمام ملکاتي که يک عمر ساخته و پرداخته، تنها است. مثل اينکه آدم يک عمر روي افرادي سرمايه‌گذاري کرده باشد که رفيقش باشند، حالا با اين رفيق تنها شد. اين ملکات به همراه وي، داخل قبر مي‌آيند، در برزخ مي‌آيند، در قيامت مي‌آيند. مال نمي‌آيد، خانه نمي‌آيد، زن و فرزند نمي‌آيد؛ اما اين ملکات همراه انسان مي‌آيد. و اينها درس‌هايي بود که از اين بزرگان در حد لياقت خودمان ياد گرفتيم؛ اما آن لياقت را نداشتيم که استفاده کنيم.
خلق: دربارة مشي اخلاقي آيت الله بروجردي قدس سره مطالبي بفرماييد.
آيت الله علوي بروجردي: مرحوم آيت الله العظمي بروجردي قدس سره خودشان را ساخته بودند. گويا گاهي اوقات عصباني مي‌شدند؛ لذا نذر مي‌کند اگر عصباني شدم، چند ماه يا يك سال، بنابر اختلاف نقل‌ها، روزه بگيرند. عصباني مي‌شوند و روزه را هم مي‌گيرند. معلوم مي‌شود اين شخص در مقام ساختن خودش بوده است. ايشان در اصفهان به مرحوم آخوند کاشي، خيلي ارادت داشتند. آخوند كاشي، مردِ بزرگي بودند از مرحوم جهانگيرخان قشقايي غير از اينكه تلمّذ مي‌كردند، انس و ارادت خاصي به ايشان داشتند. از اساتيد نجف، از آخوند خراساني، خيلي فوق‌العاده نقل مي‌کردند. البته من خودم عقيدة شخصيم اين است که مرحوم بروجردي قدس سره ، حتي آن جهان‌بيني که در مقام مرجعيت با فکر باز، نشان دادند از آخوند گرفته بود. آخوند خيلي شخصيت بزرگي بوده. ايشان دربارة آخوند، داستان‌ها نقل مي‌کردند.
¨ديدار شاه با آيت الله بروجردي قدس سره
آيت الله مرحوم سيد محمد باقر سلطاني از مرحوم صدرالدين صدر نقل مي‌کردند زماني شاه به قم آمد با آقاي بروجردي قدس سره ملاقات کرد. اين ديدار، در زمان دولت مصدق و زماني بود كه بين آقاي بروجردي و آقاي كاشاني اختلاف نظر وجود داشت. شاه از اين فرصت استفاده كرد و مي‌خواست از آقاي کاشاني بدگويي کند. بعد از تعريف از آيت الله بروجردي گفت: ولي بعضي‌ها هستند که مي‌خواهند از اين لباس سوء استفاده کنند و شروع کرد اين کلمات را ادامه دادن كه آيت الله بروجردي رو به آيت الله صدر كرده و مي‌گويند: من به کسي اجازه نمي‌دهم كه در محضرم از يک مجتهد عادل اين‌چنين سخن بگويد. سپس بلند شده و مجلس را ترك مي‌كنند. شاه نگران مي‌شود و مي‌رود تا ايشان را برگرداند. در اين هنگام عصاي آقاي بروجردي مي‌افتد. شاه عصا را برداشته و مي‌بوسد و به ايشان تقديم مي‌كند و در ضمن عذرخواهي مي‌کند. حالا منطق آقاي بروجردي اين گونه بوده که مقابله به مثل نمي‌کردند يک کلمه حرف از آقاي بروجردي در تنقيص آيت الله کاشاني شنيده نشد تا موقعي هم که ايشان از قدرت افتاد و دورش خالي شد آقاي بروجردي افراد را مي‌فرستاد براي احوال‌پرسي و به او کمک مالي مي‌کرد.
¨رابطه آيت الله بروجردي با آيت الله كاشاني
قصة معروفي است که آقاي محسني ملايري نقل مي‌کند که پدرم از مرحوم کاشاني نقل مي‌کردند -چون با آقاي کاشاني مأنوس بودند- آقاي كاشاني گفتند: بابت خانةمان مبلغ دوازده هزار تومان بدهكار بودم و قرار بود بيايند و خانه را پس بگيرند. دامادم آمد پيش من و گفت: مي‌خواهم به قم بروم، مشكل خانه را چه مي‌کني؟ گفتم نمي‌دانم. گفت: مي‌خواهم به قم بروم، به ديدار آيت الله بروجردي نيز مي‌روم؛ من گفتم: برو ولي از قضية خانه و مشكلمان حرفي نزن. دامادم از من خواست كه يك نامه احوال‌پرسي براي آقاي بروجردي بنويسم (آن زمان رسم بود) و من نوشتم. دامادم تعريف مي‌كند: وقتي به ديدار آيت الله بروجردي رفتم ايشان دو پاكت به من دادند يكي براي خودم و يكي براي آقاي كاشاني (كه در بسته بود). وقتي به تهران بازگشت نامه را به من داد، تا نامه را باز كردم يك چك به مبلغ دوازده هزار و چهارصد تومان از پاكت بيرون افتاد (به اندازه مبلغ بدهكاري). تا چك را ديدم عصباني شدم و گفتم: مگر نگفتم از مشكل خانه حرفي نزن! دامادم گفت: به جدت قسم! يك كلمه حرف هم نزدم.
¨آيت الله بروجردي و رعايت ادب
پدرم نقل مي‌کردند که مرحوم آقاي ميرزا حسن بجنوردي صاحب قواعد‌الفقيه به قم تشريف آورده بودند. آمدند منزل امام قدس سره -پدرم سال‌ها درس حضرت امام قدس سره در مسجد سلماسي مي‌رفتند و با امام قدس سره مأنوس بودند- نشسته بوديم كه گفتند: آقاي بروجردي براي ديدن آقاي بجنوردي مي‌آيد. آقا آمدند. امام بشقابي برداشتند و پرتقالي را پوست گرفته و جلوي آقاي بروجردي گذاشتند. آقا هم ميل کردند. ايشان مي‌فرمودند: پس از رفتن آقاي بروجردي، امام قدس سره دست من را گرفتند و گفتند: «بيا بشقاب آقاي بروجردي را نگاه کن. ايشان هسته‌هاي پرتقال را چه کار کرده است؟» مي‌گفت: هيچ هسته‌اي در بشقاب نبود. بعد امام قدس سره فرموده بودند: «سال‌ها است سابقة ايشان را دارم، چيزي را که داخل دهان بگذارد، در معرض ديد ديگران از دهان بيرون نمي‌آورد؛ چون مي‌گويد اين كار براي کسي که نگاه مي‌کند، تنفر طبع مي‌آورد؛ و لذا ايشان پرتقال را که خورد، هسته‌اش را توي دستش نگه مي‌دارد تا بعد دور بريزد.»
ايشان زانويش درد مي‌کرد در بهار و تابستان کرسي را بر نمي‌داشت. البته منقل نبود؛ براي اينكه پتو يا لحاف روي پايش باشد زيرا ايشان پا جلوي کسي دراز نمي‌کرد. هميشه روي منبر براي تدريس نيز دو زانو مي‌نشست و مي‌گفت: «در محضر آقايان، بي‌ادبي است که پا را آويزان کنم». ايشان در حرم، مسجد بالاسر درس مي‌گفت. يک طلبه، بي‌توجه پشتش را به طرف قبر حاج شيخ و علماي ديگر کرده بود ايشان از بالاي منبر عصباني مي‌شود كه اينها براي اسلام زحمت کشيده‌اند، زنده و مردة اينها فرق نمي‌کند. چرا پشت به اينها کرده‌ايد؟
اگر در اتاق کتابي بود، امکان نداشت در آن اتاق بخوابد. مي‌گفت: «کتاب شيخ طوسي در اتاق من هست، خود شيخ طوسي اينجا نشسته است و در حقيقت من در حضور شيخ طوسي مي‌خوابم». آخرين مطلب را عرض مي‌کنم، آقاي حاج فدا حسين پيرمردي است گاهي به خانه ما مي‌آيد. ايشان مي‌گفت: «آقاي بروجردي از وضع پخت نان راضي نبود. مي‌گويد: سراغ نانواييِ محلّ (عشق علي) رفتم و گفتم چرا نان خوب به آقاي بروجردي نمي‌دهيد؟» گفت: ما نان خوب داريم، منتها آقاي بروجردي اشکال از خودشه، گندم و آرد را خودش براي ما مي‌فرستد تا برايش نان بپزيم و گندم مرغوب نيست، نانش خوب نمي‌شود. گندم مرغوب بدهد تا نانش خوب شود. مطلب را خدمت آقا عرض كردم. ايشان فرمودند: «اين گندم محلي است که از پدرم به من ارث رسيده است و من زکاتش را مي‌دهم هيچ جايش غصب نيست. به اين گندم اطمينان دارم اگر بد هم باشد، همين را مي‌خورم.» اينها تقيداتي است كه مردان خدا داشته‌اند. البته سلوک، فقط آن افعال خاص نيست. سلوک در همين زندگي روزانه پيدا مي‌شود که خودمان را براي خدا بسازيم. «من كان لِله كانَ الله معه» آن معيّت را اگر مي‌خواهيم، اين معيّت را بايد تحصيل کنيم؛ لذا بزرگان ما بهترين معلمان ما هستند.
¨عقايد مردم
مرحوم آيت الله بروجردي در درسشان مي‌گفتند: «مردم عقايدشان را از راه استدلال ياد نگرفته‌اند، مردم عقايدشان را از ما گرفته‌اند، من را ديده‌اند، معتقد شده‌اند. فقط زبان ما نبوده، عملکرد ما نيز براي مردم دليل بوده است». آقاي بروجردي، اين قصه را زياد نقل مي‌كردند كه دزدان به قافله‌اي حمله كرده و آن را غارت کردند. وقتي اموال دزدي را جمع کردند، يک بقچه‌اي را باز کردند. ديدند کاغذي داخل آن است. رئيسشان کاغذ را برداشت ديد بسم الله نوشته. خدم و حشم را صدا كرد كه صاحب بقچه را بياوريد. پيرزني آمد. گفت: چرا اين را نوشتي؟ گفت: نوشتم تا بسم الله اموالم را حفظ کند. رئيس دزد‌ها گفت: «خوب حفظ کرد، ببنديد و به او پس بدهيد تا برود». راهزنان اعتراض کردند که ما جان‌مان را به خطر مي‌اندازيم که يک پولي گيرمان بيايد، تو حالا پس مي‌دهي. رئيس رو به آنها کرده و مي‌گويد: «ما دزد مال هستيم، دزد عقيده كه نيستيم. اگر اين بقچه را مي‌گرفتم، عقيده‌اش از بسم الله سلب مي‌شد». خداوند ان شاءالله توفيقات شما را بيشتر کند. تأييدتان کند و اميدواريم اين حرکت شما در حوزه رونق بگيرد.
خلق: از اينکه وقت گرانبهاي خود را در اختيار ما قرار داديد متشکريم

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها