سيري در مسير سحرگاهي
پنج شنبه 3 بهمن 1392 11:53 PM
نويسنده: سردبير
صفحه 4 الي 5 نسخه چاپي
... و سحرگاهان كه در حوالي حرم قدم ميزني، نوعي سبكبالي را تجربه ميكني كه با تجربههاي معنوي ديگرت تفاوت دارد. اين نوع سبكباليهاي ناگهان، از جنس آسمان است، آسماني كه در رنگ آبي او ميتوان بيرنگيها را به تماشا نشست!
ميگويند كه اجتماع ضدّين نه ممكن كِه مُحال است و ما اين مُحال را در اتفاقاتي از اين دست بارها به چشم ديدهايم و با تمام وجود احساسش كردهايم. چگونه ميتوان بيرنگي را در آبيِ آسمان مشاهده كرد و شگفتزده نشد؟ و چند لحظة بعد كه قدم در صحن كريمة اهلبيت عليهم السلام ميگذاري، افلاكي شدنِ خاكيان را نه محال، كه ممكن تلقّي ميكني و با چشم خود ميبيني كه در ميان فرشيان خاكي و عرشيان افلاكي مبادلاتي صورت ميگيرد و گرمي بازار محبّت را كه شنيدهاي، باور ميكني، چرا كه هُرم حضور در اين صحنة روحاني را در بندبند وجودت احساس كردهاي، و لذّتي را دريافتهاي كه فقط آن را در «ترك لذتهاي دنيوي» جستجو كرده و ميكنند، و بياختيار اين بيت را به خاطر ميآوري كه:
بر سر بازار الفت، قدسـيان از خـاكيان
سينه سينه عشقهاي آسماني ميخرند
مشاهدة اين مبادلات روحاني كه از جنس نورند و سرماية سرور، سبكبارت ميكند به حدّي كه احساس ميكني حتي گلنفسيهاي نسيم سبك سير سحري، تو را از خاك جدا ميكند و در فضايي سرشار از روشنايي به پروازت در ميآورد، بيآنكه بالي داشته باشي!
و آن وقت است كه قدر شكستهباليها را در مييابي، و خداي مهربان را به خاطر آن سپاس ميگويي، و لحظاتي بعد، گلبانگ اذان سحري در گوش جانت طنين افكن ميشود، و تو را به اقامة نماز صبح فرا ميخواند، نمازي كه قرار است تو را عروج دهد، و تو به شكرانة اين پذيرايي معنوي، دوباره وضو ميگيري و دل و جانت را بار ديگر در زير باران صبحگاهي شستشو ميدهي و بعد به سمت صفوف نماز حركت ميكني تا حلقهاي باشي از اين زنجيرة عبادي كه تا فراسوها ادامه يافته است.
الله اكبر! و تو كه قامت بستهاي، خود را در ميان جمع نميبيني، انگار گم شدهاي، و حتي نام و نشانت را از ياد بردهاي، و چه مبارك اتفاقي كه تو را از تو گرفته و به ماورا متصل كرده است، چونان قطرهاي كه منيّت و انانيت خود را در زلال دريا ميشويد، تو نيز از حصار تنگ قطره بودن رهايي مييابي و دريا شدن را تجربه ميكني...، و حالا نماز به پايان رسيده است، مؤذن حرم با نوايي دلنشين و دمي آتشين، دعاي فرج را ميخواند و تو را به همآوايي واميدارد و به حاضرانِ در اين ضيافت الهي تبريك ميگويد، تبريك طلوع اختر تابان سپهر عفاف و كرامت، حضرت فاطمه معصومه عليها السلام و تهنيت درخشش خورشيد آسمان ولايت و امامت حضرت ثامن الائمه عليّ بن موسي الرضا عليهما السلام را، و تو با شنيدن اين دو بشارت روحاني به وجد ميآيي و براي تشرف معنوي به محضر كريمه اهلبيت عليهم السلام آماده ميشوي، و لحظاتي بعد، خود را در صفوف زائران رها شده ميبيني در حالي كه اين بيت را بيدلانه مرور ميكني:
تـا لطف خويش بيشتر از پيش کردهاي
مـا را کبـوتـر حـرم خـويـش کـردهاي
و با برقراري يك ارتباط قلبي با صحن و سراي رضوي عليه السلام، خود را در پشت پنجره فولاد سرگرم راز و نياز ميبيني، و پاكترين و بيآلايشترين درودها را نثار آن درگاه ميكني، و ناگهان با صداي صلوات زائران به خود ميآيي و ميبيني كه در صحن كريمة اهلبيت عليهم السلام و در برابر مزار نوراني آن بانو ايستادهاي و ميلاد برادر بزرگوارش را تبريك ميگويي...!
اين تجربههاي معنوي و به ياد ماندني را براي همة شيفتگان شيوة سلوكي آل الله عليهم صلوات الله از خداوند متعال خواستاريم و اميدواريم كه لطف بيدريغ اين دو شخصيت بزرگوار، زير بال همة شكستهبالان را بگيرد و آنان را بيشتر از پيش با معارف گرانسنگ ولايي آشنا سازد، و معرفتي را به آنها كرامت فرمايد كه استحقاق برخوردار شدن از عنايات ويژة ذوات مقدس حضرات معصومين عليهم السلام را داشته باشند.
متوليان امور ديني و فرهنگي كشور اين ايام را به عنوان دهة كرامت ناميدهاند تا نظر شيفتگان فرهنگ ماناي رضوي را به شناخت دقيقتر و عميقتر معارف اين خاندان معطوف سازند و رهتوشههاي لازم را در اين سير معنوي از خرمن فضايل آنها بردارند. ما نيز با توجه به اين ايام در اين شماره اشعاري از آيات عظام در وصف اين انوار مقدس تقديم كردهايم و با دلنوشته «مهمان عصمت» لحظاتي را با نام و ياد حضرت معصومه عليها السلام به سر بردهايم و چون شهادت امام صادق و امام جواد عليهما السلام را نيز در پيش رو داريم در قسمت احاديث هر صفحه، دلهاي شما را به ضيافت معنوي روايات نوراني آن حضرات فرا خواندهايم. به اميد آنكه جان تشنه خود و شما را با زلال گواراي علم و معنويت آنان سيراب كنيم.
تا فرصتي ديگر، درود و بدرود