گلواژههاي بوياي علوي
پنج شنبه 3 بهمن 1392 11:49 PM
محمد علي مجاهدي
صفحه 24 الي 25 نسخه چاپي
احاديث گوهربار و نوراني كه از اميرالمؤمنين علي عليه السلام كتاب غُررالحكم و دررالكلم حكايت شده است گنجينة ارزشمندي از معارف اسلامي و آموزههاي اخلاقي-تربيتي است كه در اين مجال نيز به نقل شماري از آنها ميپردازيم و مفهوم هر يك را در قالب يك «رباعي» به محضر ادب دوستان تقديم ميكنيم.
1. «ثوابُ العَملِ عَلي قَدْرِ المَشقّةِ فيه؛ ثواب هر كاري به اندازة مشقتي است كه در آن وجود دارد».
عشق است كز و مشعل دل، مشتعل است
هـجـر است كه جانگـدازتر از اجـل است
اجــر عـمـل از رنــج عـمـل دريـابـيـد
چون اجـر عمل به قـدر رنـج عمل است
2. «جَهْلُ المُشيرِ هلاكُ الْمُسْتَشيرِ؛ ناداني كسي كه مورد مشورت قرار ميگيرد، موجب نابودي فرد مشورت كننده است».
با هر كه كني مشورت اي يار عزيز
بايـد كه در آن كار بـود اهـل تميز
ورنـه بـه فنـاي تو نظـر خواهد داد
پـرهيـز ز رأي مـرد نادان! پـرهيز!
3. «ثَروَةُ العاقلِ في عِلْمِهِ وَ عَمَلِه؛ دارايي مرد خردمند در علم و عمل اوست».
عاقل به مَثل چو شمع محفـل باشد
فيضش به همه شامل و كامل باشد
دارايي جاهل ار به مال است و منال
در علـم و عمـل ثـروت عاقل باشد
4. «ثَمَنُ الجَنّةِ اَلعَملُ الصّالح؛ بهاي بهشت، كار نيكو و عمل صالح است».
چون شيوة تو مهر و محبت باشد
جان و دلت آسوده ز محنت باشد
با كار نكو، بهشت از آنِ خـودساز
چـون كار نكـو بـهاي جنت باشد
5. «جَمال الرَّجُلِ في الوقار؛ زيبايي مرد، در وقار و متانت است».
هـر چنـد دل مـرد، غمين از درد است
هم برگ رخَش ز فرط محنت زرد است
با ايـن هـمـه، لـب ز شكـوه بندد زيرا
زيـبـايـي مــرد، در وقــار مـرد اسـت
6. «رُبَّ كبيرٍ مِنْ ذَنْبِكَ تَسْتَصْغِرُهُ؛ اي بسا از گناهان تو كه بزرگند و تو آنها را سبك ميشماري».
بـا ايـن هـمـه آلــودگـي و بــدكـاري
خـود را ز چـه عـاري از گـنـه پنـداري؟
غافل مشو اي دل كه گناهي است بزرگ
هـر جـرم و گـنـه را كه سبك بشـماري
7. «اِعْمَلوا اِذا عَلِمْتُم؛ هنگامي كه عالم شديد به دانش خود عمل كنيد».
بايـد كـاري كه از تو ميشـايد كرد
وَانْديشه به عمري كه نميپايد، كرد
آمـوختن عـلـم فقط كـافـي نيست
بـر دانـش خـود نيـز عمل بايد كرد
8. «اَلْمُؤمنُ اَمينٌ عَلي نَفْسِهِ مُغالِبٌ لِهواهُ وَ حِسِّه؛ انسان مؤمن، امين نفس خود است و بر احساس و هواي نفس خود پيروز ميباشد».
مؤمن كه چو شمع انجمن افروزست
خـامـوشـيِ او نيز سـخـن آموزست
بـاآنـكـه امين و محـرم خويش بود
امـا به هـواي نفْـس خود پيروزست
9. «اِذا اسْتَشاطَ السُّلطانُ، تَسَلَّطُه الشّيطان؛ وقتي كه شعلههاي خشم حاكمي زبانه كشد، شيطان بر او مسلط گردد».
سلطان چـو پي نيكي و احسان گردد
انـدر خـور مهـر و لطف يزدان گردد
ور آتـش خـشـم او فــروزان گـردد
شك نيست كه بازيچة شيطان گردد
10. «اِذا رَأيْتَ مظلوماً فَاَعِنْهُ عَلَي الظّالم؛ اگر ستم رسيدهاي را ديدي، او را در برابر ستمكار ياري كن».
تـا كـي دل خلـق را دِژَم1 بايد كرد
خونين، دلشان ز درد و غم بايد كرد
ديدي چو ستمكشي، به ياري برخيز
زيـرا كه ازو رفـع سـتـم بـايـد كرد
11. «اِذا هَرَبَ الزّاهِدُ مِن النّاسِ، فَاطْلُبْهُ؛ اگر زاهدي را ديدي كه از مردم -دنيا پرست- گريزان است، در طلب او بكوش».
آن كس كه به پاي خويش خيزد، مردست
بـا اهــرمــن نـفْـس سـتـيـزد، مردست
گــر دسـت دهـد صحـبـت او را در ياب
مـردي كه ازيـن خـلـق گريـزد، مردست
12. «اِذا رَأيْتَ رَبَّكَ يُوالي عَليك البلاء، فَاشْكُرْهُ؛ زماني كه ديدي خداوند پي در پي بلا بر تو ميگمارد، به شكرانة او بكوش».
ديـدي چـو خـدا تو را به غم آلايد
هـر دم بـه غـم و درد و بلا افزايد
در شكر خدا كوش كزين شام سياه
بـر روي سـحـر پنجـرهاي بگشايد
13. «اِذا رَأيْتَ رَبَّكَ يُتابِعُ عليكَ النِّعَم، فَاحْذُرْهُ؛ اگر ديدي كه خداوند نعمتهاي خود را پي در پي بر تو فرو ميبارد، از -امتحان- او بر حذر باش.
خواهد چو خدا بلا به كس بگمارد
بــاران نـعَـم بـر سـر او ميبـارد
هشدار در آن روز كه كفران نكني
چون از پي خود شب سياهي دارد
14. «اِذا اَكْرَمَ اللهُ عَبْداً، شَغَلَهُ بمحبّته2؛ هرگاه خداوند سبحان بخواهد بندهاي را گرامي بدارد، او را به محبت خود سرگرم ميسازد».
آن را كه خدا از در خود ميراند
يـك پا ننهاده پيش، در ميماند
و آن را كه خـداوند گرامي دارد
سرگـرم محبت خودش گرداند
¨ پينوشتها
ـــــــــــــــــــــــــــــ
1. دگرگون ساختن، به خشم آوردن، ناراحت كردن.
2. روايات مذكور ازكتاب «غررالحكم و دررالكلم» حكايت شده است