آداب مراقبه
پنج شنبه 3 بهمن 1392 11:28 PM
عارف سالك شيخ محمد بهاري همداني
صفحه 36 الي 37 نسخه چاپي
اول: گامِ اولِ مراقبه، ترك گناهان است و اين همان است كه تقوا بر آن بنا نهاده شده و آخرت بر آن استوار است و متقرّبان، به چيزي برتر و با فضيلتتر از آن، به خداوند تقرب نجستهاند. از اينجاست که حضرت موسي عليه السلام از حضرت خضر سؤال ميکند که چه کردهاي که مأمور شدهام از تو بياموزم؟ به چه چيز به اين مرتبه رسيدهاي؟ فرمود: با ترک معصيت. پس انسان، بايد قدم اول را بزرگ بداند و نتيجه آن هم بزرگ است. چقدر قبيح است از بنده ذليل که در هر آن و لحظهاي در نعم الهي مستغرق باشد و در محضر مقدس او باشد، با وجود اين، پرده حيا را از روي خود بردارد و به خود جرئت ارتكاب مناهي حضرت ملک الملوک را بدهد. الحق سزاوار است که چنين شخصي در سياستخانه جبار السموات و الارضين محبوس بماند أبد الآبدين، مگر اينکه توبه کند و دامن رحمت واسعه او را فرا گيرد.
دوم: گام دوم اين است كه پس از اداي واجبات، به ديگر طاعات الهي مشغول باشد، البته به شرط حضور قلب؛ چون روح عبادت، حضور قلب است که بي آن، قلب زنده نخواهد بود، بلکه گفته شده: عبادتِ بيحضور، مايه قساوت قلب است. اگر از اهل ذکر باشد، خوب است اوايل امر، ذکرش استغفار باشد و در اواسط، ذکر يونسيه؛ يعني گفتن: «لا اله الا انت سبحانک اني کنت من الظالمين» و در اواخر، کلمة طيبه «لا اله الا الله» به شرط استمرار و حضور قلب.
سوم: مرحله سوم مراقبه اين که غافل از حضور حضرت حق جل شأنه نباشد و اين، همان است كه انسان را به مقام مقربان ميرساند و هر كس طالب محبت و معرفت است، بايد به آن تمسك جويد و به همين اشاره دارد، كلام رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم: «اُعبد الله کانک تراه فان لم تکن تراه فانه يراک؛ چنان خداوند را بپرست كه گويي او را ميبيني و اگر تو او را نميبيني، او تو را ميبيند». پس همواره بايد در باطن حالش چنين باشد که گويا در خدمت مولاي خود ايستاده و او ملتفت به اين است. در اين خبر شريف، اين نکته هست که در مقام عبادت، لازم نيست که انسان تصور خداي خود بکند يا بداند که او چيست تا محتاج به واسطه از مخلوقات شود، چنانکه بعضي از جهال صوفيه ميگويند، بلکه همين قدر بداند که او جل شأنه حاضر است و ناظر هميشه، و همين توجه به او بس است؛ اگرچه نداند خداوند كيست و چگونه است. در اين نكته خوب درنگ كن كه، نكتهاي دقيق و سودمند است.
چهارم: گام چهارم، حزن دائم است يا از ترس عذاب، اگر از صالحين است، و يا از کثرت اشتياق، اگر از محبين است؛ چه اينکه به محض انقطاع رشته حزن از قلب فيوضات معنوي منقطع گردد. از همين جاست كه از لسان اهل تقوا حكايت شده كه خداوند فرموده: من، جز در قلب محزون سكنا ندارم. شاهد بر اين مدعا، قول باري تعالي است: «أنا عند المنکسرة قلوبهم؛ من در نزد دلهاي شكستهام».
پس بدان اي عزيز من، اينکه هر چه از محسّنات بر قلب انسان وارد آيد، مانند حزن، فکر، علم، حکمت و غير اينها، مثل مهماني است که بر شخص وارد شده. اگر به وظيفه مهمانداري و اکرام مهمان قيام نمودي و جاي او را از لوث کثافات و خس و خاشاک و امور آزاردهنده و غير آن پاک کردي، باز آن مهمان ميل ميکند كه به آن خانه وارد شود، و الّا اگر اذيتش کردي، مشکل است. اگر حال داري در آن حال، بايد قدر آن حال را بداني و ضايعش نکني، و الّا بعد از زايل شدن، هيهات ديگر آن حال را بيابي!
خلاصه اينكه اگر بخواهي بويي از آدميت بشنوي، بايد مجاهده کني که سختتر از جهاد با دشمنان است. عرفا اين جهاد را موت احمر مينامند و معني مجاهده اين است که اول بايد ايمان بياوري كه سرسختترين دشمن تو، نفس توست که سرمايه و ارکان وجود تو در تصرف او و شياطين بيروني اوست كه دوستان و شرکاي او هستند. پس بايد تو خيلي باهوش باشي.
وقتي که صبح کني، چند کار بر تو لازم است:
اول. مشارطه: همچنان که با شريک مالي خود وقتي که ميخواهي او را پي تجارت بفرستي، شرطها ميکني، اينجا هم بعينه بايد آن شروط ذکر شود، بلكه اکثر؛ چه اينکه خيانت آن شريک مالي هنوز معلوم نشده و خيانت اين بدبخت کراراً و مراراً واضح و هويدا گرديده.
دوم. مراقبه يعني کشيک نفس را کشيدن که مبادا اعضا و جوارح را به خلاف وا دارد و عمر عزيز را که هر آني از آن بيش از تمام دنيا و ما فيها قيمت دارد، ضايع بگرداند.
سوم. محاسبه: يعني همين که شب شد، بايد پاي حساب بنشيند ببيند چه کار کرده، منفعتي آورده يا اينکه ضرري نموده؟
چهارم. معاتبه يعني اگر منفعتي نياورده باشد، نفس خود را مورد عقاب قرار دهد و اگر ضرري وارد آورده باشد، آن را معاقبه كند و عقاب نفس اين است كه آن را به رياضات شديد شرعي تنبيه کند؛ مثل روزه گرفتن در تابستان، يا پياده سفر حج کردن براي کسي که به هلاکت نميافتد و امثال اينها که توسن نفس سرکش را به اندک زماني مطيع و رام گرداند.
حاصل اينكه چنانچه قساوت قلب، مانع تأثير مواعظ شفابخش شد و ديدي كه جان تو، هر روز در خسران است، پس در اين صورت، نفس خود را با اين امور ياري كن: دوام تهجّد و شبزندهداري و قيام، كثرت نماز و روزه، خلوت گزيني و سخن اندك، صله ارحام، عطوفت به يتيمان، و بر نوحه و گريه مواظبت كن و به پدرت آدم و مادرت حوّا اقتدا كن، و از ارحم الراحمين ياري بخواه و به اكرم الاكرمين توسل بجو. به راستي كه مصيبت تو بزرگتر و بليهاي كه مبتلايش شدهاي، سترگتر از هر چيزي است!1
¨ پينوشتها
ــــــــــــــــــــــــــــــ
1. منبع: کتاب تذکرة المتقين