لباس روح
پنج شنبه 3 بهمن 1392 10:51 PM
سخنراني آيت الله ناصري
صفحه چاپي 14 الي 17 نسخه چاپي
اشاره: در شرح خطبه همام مقدمهاي در مورد اهميت تقوا و تقسيم تقوا به تقواي فردي و اجتماعي، در شمارة دهم بيان شد؛ در اين مجال، تقوا به عنوان لباس روح معرفي ميشود که هم ما را محافظت ميکند و هم نياز به محافظت دارد؛ و در ادامه براي آشنايي با آثار تقوا دلهاي شما را به سفرة معنوي آيات قرآن کريم دعوت ميکنيم:
بسم الله الرحمن الرحيم. و لا حول و لا قوة الّا باالله العلي العظيم
عرض كرديم كه تقوا محدوديت نيست. کسي نميتواند بگويد تقوا مرا محدود ميکند. تقوا محدوديت نيست، بلکه مصونيت است. اين واژه و مشتقاتش دهها مرتبه در قرآن به كار رفته كه معلوم ميشود اهميت فراواني دارد. تقوا عاليترين صفت انبيا و اولياست. حضرت اميرمؤمنان عليه السلام نيز خطبههاي زيادي راجع به تقوا ايراد فرمودهاند و در خطبه 91 به طور مفصل در اين باره مطالبي آمده است. حضرت ميفرمايد: «ألا فَصُونُوها وَ تَصُونُو بِهَا؛ شما تقوا را (در همه حالات و حرکتتان) رعايت و حفظ بکنيد و تقوا نيز شما را حفظ ميکند»؛ يعني اگر آداب و رسومي را که شرع مقدس براي من تعيين کرده است رعايت کنم، آنگاه تقوا مانند پليس باطني روح مرا از انحراف و آلودگي و حجابهاي ظلماني حفظ ميکند و نميگذارد آسيبي به آن برسد، كه به تعبير قرآن «وَ لِبَاسُ التَّقْوَا ذَلِکَ خَيْرٌ»2. صريح آيه شريفه است که تقوا به منزله لباس است. لباسي باطني است همانگونه که اين لباس، مرا از سرما و گرما حفظ ميكند، تقوا هم لباس روحاني است که نمي گذارد ظلمت و آلودگيها و گرد و غبار غفلت بر آن بنشيند و روحت را هميشه شاد و خرم نگه ميدارد. با وجود آنكه لباس، مرا حفظ ميكند، من نيز لباس را از سرقت و پاره شدن حفظ ميكنم. تقوا نيز اين گونه است: هم آن تو را حفظ ميكند و هم تو آن را حفظ ميكني، هم تقوا محافظ توست و هم تو محافظ آن هستي. بنابراين هيچ «دوري» پيش نميآيد.
آنگاه امام عليه السلام فرمودند: «اَلمُتَّقيُّ مَنِ اْتَّقَ الذُّنوب؛ متقي کسي است که گناه نکند». کسي که گناه نکند، متقي است. گناه دو جهت دارد: يا ترک واجبات است، يا انجام محرمات. ترك واجب و انجام حرام، هر دو گناه است. متقي كسي است كه هم واجباتش را ترك نكند و هم محرمات را انجام ندهد. آنگاه حالت نفساني در وجود انسان پيدا ميشود. طبع شعر از کجا آمده؟ خدا اين را به شما داده. در اثر انجام واجبات و ترک محرمات نيز خدا به شما حالتي ميدهد که چشم دلت باز ميشود و پشت ديوارها را ميبيني، مستجاب الدعوه ميشوي. پيرمرد بسيار خوبي در نجف بود كه حمّالي ميكرد. پنجاه سال قبل او را در نجف ديده بودم. محاسن بلند و قد کوتاهي داشت با اينکه حمال بود و به لباسهايش چند وصله داشت، اما هميشه شسته و قشنگ بود. طنابي هم بر دوش ميانداخت و سرش هم پايين بود و هميشه ذکر ميگفت. نقل شده كه بچة خواهر اين مرد، از پشت بام سقوط ميكند و خواهر فرياد ميزند. در همان لحظه اين پيرمرد هم حضور داشت و ميگويد: خدايا، نگهش دار! بچه در ميان زمين و آسمان ميماند. پيرمرد نزديك ميرود و ميگويد: خدايا، بچه را بده. او را گرفت و بر زمين گذاشت. مردم پيرامونش جمع شدند و گفتند مستجابالدعوه شدهاي؟ گفت: من حمّال خودتانم. يك عمر خدا هر چه گفت، من فرمان بردم. حالا من از خدا تقاضايي داشتم و خدا عطا كرد. در روايتي، حضرت حق فرموده است: «عَبْدي أطِعْني حَتَّي أجْعَلُکَ مَثَلي؛ اي بنده من، اطاعت من را بکن تا مثل من بشوي»؛ يعني همينطور که من به هر چي بگويم باش، ميشود، تو نيز به هر چي بگويي باش، ميشود. چندين روايت به همين مضمون هست.
به هرحال، در اثر انجام واجبات و ترك محرمات، حالتي به انسان داده ميشود که از گناه بدش ميآيد. اين كار امكان دارد؛ همان گونه كه بيماري كه تب دارد، از لذيذترين غذا متنفر است. کسي که تقوا پيدا کند نيز همينگونه است. اما اين يك شكل است. شكل ديگرش آن است كه ميبيند حقيقت اين غذا و حقيقت اين معصيت چيست و چشمش باز است. لذا انبيا معصيت نميکردند. مرتكب کوچکترين معصيت نميشدند؛ چون اثرش را ميديدند. پزشکي را فرض كنيد كه زني بسيار زيبا را ديده باشد، اما ميداند كه فلان مرض مسري را دارد. اين دكتر اصلاً به او ميل پيدا نميکند. يا مثلاً كسي كه شديداً گرسنه است، آيا غذايي را که همهاش چرک و خون است، ميخورد؟ تقوا نيز حقايق را نشان ميدهد. آنها که چشمشان باز شده و حقايق را ميبينند، از راه تقوا به اين جا رسيدهاند. حقيقت غذا را ميديدند و نميتوانستند غذاي حرام را بخورند