0

متن نشریه (دو ماهنامه) خلق - شماره یازدهم

 
yahagg118
yahagg118
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : فروردین 1390 
تعداد پست ها : 1092
محل سکونت : قم

چراغ خاموش
پنج شنبه 3 بهمن 1392  7:50 PM

مصاحبه با آيت الله محسن خرازي
صفحه 22 الي 25 نسخه چاپي


خلق: بسم الله الرحمن الرحيم. ضمن تشكر از حضرت‌عالي، با توجه به اينكه آيت الله العظمي بهجت عليه السلام هم فقيه بودند و هم عارف، اين دو بعد از شخصيت ايشان چه ويژگي‌هايي داشت؟
آيت الله خرازي: بسم الله الرحمن الرحيم. الحمد لله رب العالمين و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين و لعنة الله علي اعدائهم اجمعين الي قيام يوم الدين.
مرحوم آيت الله العظمي بهجت قدس سره از جملة علمايي است كه در فقه جامع بودند، دورة فقه را از ابتدا تا آخر، با كمال دقت و تأمل ديده بودند و در اين زمينه‌ها يادداشت‌هايي داشتند. هم در مباحث فقه كتاب‌هاي متعددي دارند، و هم در اصول بحث‌هاي مفيد و موجزي دارا مي‌باشند. بناي ايشان اين بود كه مطالب را به ايجاز و اختصار بگويند، لذا كتاب‌هاي ايشان محتاج شرح و تفصيل است. معمولاً بزرگان علما چون بيشتر مي‌خواستند از اوقاتشان استفاده كنند، مباحث را به ايجاز و اختصار برگزار مي‌كردند، درس فقه و اصول ايشان هم تا روزهاي آخر برقرار بود.
در مسائل فقهي هم با عده‌اي از شاگردهايشان مانند آيت الله محفوظي برنامه داشتند و به استفتائات پاسخ مي‌دادند. حافظه‌‌اي قوي داشتند و اين امر در مباحث علمي، كمك زيادي به ايشان مي‌كرد و هر چه را كه خوانده و قبلاً تحقيق كرده بودند، حضور ذهن داشتند و گاهي به منابع مراجعه مي‌كردند، اين حافظه خيلي به ايشان كمك كرده بود تا كارهاي قبلي‌شان را هم داشته باشند و به استفتاء هم پاسخ دهند و به درس‌هاي علمي‌شان هم برسند. يك وقتي يادم مي‌آيد كه ايشان درباره حافظة مرحوم آسيد ابوالحسن اصفهاني - از مراجع بزرگ تقليدِ قبل از مرحوم آقاي بروجردي - سخن مي‌گفت؛ به طوري كه درس را در مسير منزل تا محل درس، مرور مي‌كرد و آنچه را كه در ذهنش بود، در طول راه، بدون مطالعه، درس مي‌گفت. حافظه قوي، نعمت بزرگي است كه خداوند به بعضي بندگانش از جمله آقاي بهجت قدس سره عنايت كرده بود.
ايشان در طول عمر شريفشان، همه‌اش اشتغال علمي داشتند تا روزي كه از دنيا رفتند. ايشان جامعيت داشتند و در طريقة اهل‌بيت عليهم السلام بودند. افراد را به مباني اهل‌بيت عليهم السلام سوق مي‌دادند و از تبليغات وهّابي‌ها و از حركات آنها بسيار ناراحت بودند و آنها را مصيبت اسلام مي‌دانستند؛ چون زير بار حق نمي‌روند و حاضر نيستند كه با بحث راه را پيدا كنند و بر عقايد انحرافي خودشان اصرار دارند. آيت الله بهجت قدس سره شواهدي از تاريخ از كتاب‌هاي عامه بر محكوميت آنها مي‌آوردند و بر مسئلة وهابي‌ها بسيار حساس بودند. خواستشان اين بود كه طلاب، علما و بزرگان و مردم متوجه خيانت اين وهابي‌ها باشند و معمولاً در مباحث به روايات و عبارات خود آنها كه در كتبشان آمده، استشهاد مي‌كردند.
اما در مورد بعد عرفاني و معنوي ايشان؛ بايد گفت عرفان ايشان همان عرفان قرآن و انبياي الهي و ائمه اطهار عليهم السلام و روايات است. از او چيزي جز قرآن و احاديث نشنيديم. وقتي از ايشان سؤال مي‌كردند كه شما استادي را معرفي كنيد، من به ياد ندارم كه براي تربيت طلاب در زمان ما استاد مشخصي را معرفي كرده باشند، ولي ارجاع مي‌دادند به روايات؛ مثلاً مي‌فرمودند: كتاب جهاد با نفس وسائل الشيعه را مطالعه كنيد. معلوم است كه سخنان اهل‌بيت عليهم السلام مي‌تواند براي تهذيب راه‌گشا و راهنما باشد.
مرحوم آقاي بهجت قدس سره، هم ذاكر بودند، هم مذكّر بودند. خدا را هميشه به طور واقعي به ياد داشتند. وقتي كه با مردم بودند، مذكّر بودند و ديگران را هم به ياد خدا مي‌انداختند، با جملات كوتاه، با نقل داستان‌ها و قضايا، از بزرگان و مشايخشان. اگر احياناً قضيه‌اي مربوط به خودشان، بود به گونة شخص ثالث بيان مي‌كردند و خودشان را مطرح نمي‌كردند. خيلي پرهيز داشتند از اينكه خودشان را مطرح كنند. گاهي ديگران از ايشان تعريف مي‌كردند، و گرنه خودشان اين طور نبودند. پس هم ذاكر، هم مذكّر ديگران بودند. گاهي مي‌فرمودند آخرش كه بايد از اين دنيا دل بكنيم و برويم. چرا از حالا دل نَكَنيم؟! بالأخره بايد بگذاريم و برويم. به دنيا علاقه نداشته باشيم و به آخرت و خدا علاقه داشته باشيم. خدا را ناظر و حاضر مي‌دانستند. اولياي الهي هميشه خود را در محضر خدا مي‌ديدند و خدا را حاضر مي‌ديدند و سير مي‌كردند.
خلُق: افراد فراواني مدعي سير و سلوك و كشف و كرامات‌اند. آيا به عقيده ايشان، كسي كه با مباني فقهي و ساير علوم اسلامي آشنا نباشد، مي‌تواند در اين مسير قدم بگذارد و الگو يا استاد براي ديگران باشد؟
درباره اين مطلب من از ايشان سخن روشني سراغ ندارم؛ ولي عملاً نديدم كه ايشان كساني را كه با رياضت‌ها به مقاماتي رسيده‌اند، تأييد كرده باشند. كساني ممكن است، افراد خوبي باشند و حتي با رياضت‌هاي شرعي به مقامي رسيده‌ باشند، ولي چون جامعيت ندارند، ممكن است در مورد خودشان يا كساني كه به آنها علاقه‌مندند، دچار اشتباهاتي بشوند. كساني كه مي‌خواهند سير و سلوك بكنند، بهتر است كه به لحاظ فقهي، اعتقادات و تسلط بر كلمات اهل‌بيت، اگر خودشان اين توانايي را ندارند، زير نظر فرد جامعي باشند. افرادي كه جامع نيستند، ممكن است دستورالعملي بدهند كه شاگرد را دچار مشكلات متعدد كنند. اما اگر سير و سلوك بر اساس فقه و آموزه‌هاي قرآني و زير نظر استاد عالم و جامع باشد، اين گونه مشكلات پيش نمي‌آيد.
خلُق: ايشان بي‌ترديد از اولياي الهي و فقيهي وارسته و عارفي كامل بودند و داراي كراماتي نيز بودند كه آن را كتمان مي‌كردند. آيا در اين زمينه خاطره‌اي داريد؟
خود ايشان چيزي نمي‌گفتند. گاهي از ايشان مي‌پرسيدند كه شما خدمت حضرت ولي عصر عليه السلام تشرف داريد؟ ‌پاسخ صريح نمي‌دادند. نه مي‌گفتند: بله و نه مي‌گفتند: خير. در مشهد، تنها خدمت ايشان رسيدم، خواستم كه درباره كرامات حضرت رضا عليه السلام مطلبي بگويند. فرمودند: نمي‌توانم بگويم. ايشان بنا نداشت كه چنين اموري را بگويند احياناً اگر چيزي را صلاح مي‌دانستند بگويند، به نحو شخص ثالث بيان مي‌كردند و خيلي مراقب بودند چيزي به خودشان نسبت داده نشود و خود را عنوان نكنند؛ چون سالكان الهي توجهي به غير خدا ندارند. اگر چيزي باعث بشود كه اينها توجه به غير خدا پيدا كنند، زود راهشان را عوض مي‌كنند. مرحوم آيت الله العظمي اراكي قدس سره بعد از نمازي كه در فيضيه مي‌خواندند، در صحن مطهر حرم حضرت معصومه عليها السلام قبري بود كه براي آن هر شب فاتحه مي‌خواند. يك شب به ايشان عرض كردم كه اين قبر چه كسي است؟ فرمود: با من خويشي ندارد، بلكه او منقبتي را نقل كرده و من به خاطر آن، صاحب قبر را حق دار مي‌دانم. منقبت را از ايشان جويا شدم، فرمود: او يكي از علماي رشت بود، و به منزل مرحوم حاج محمد تقي بازاركي كه از مراجع بزرگ بودند، رفت و آمد داشت و مي‌گفت: در نجف اشرف كه بودم، شنيدم پينه دوزي نزديك حرم هست كه صاحب مقام طي الارض است. خوب من هم دوست داشتم، معمولاً جوان‌ها خيلي دوست دارند اين چيزها را. ما رفتيم به او اظهار علاقه كرديم و به او نزديك شديم و گفتيم چنين چيزي به شما نسبت مي‌دهند. گفت اصلاً هيچ نم پس نداد. خلاصه هر چه اصرار كرديم، گويي اصلاً چنين چيزي وجود ندارد. بالأخره ما او را امتحان كرديم. ايشان شب جمعه، وقتي مغازه را تعطيل مي‌كرد، براي زيارت امام حسين عليه السلام در كربلا ديده مي‌شد. براي امتحان، ما برخي از رفقا را به صحن مطهر امام حسين عليه السلام فرستاديم و گفتيم شما غروب آنجا باشيد و من هم غروب به مغازة ايشان رفتم و نامه‌اي به ايشان دادم، گفتم اگر كربلا مشرف شديد، رفقاي ما در صحن هستند، مي‌آيند خدمتتان به آنها بدهيد. ما نامه را غروب به ايشان داديم، غروب هم آنها در كربلا نامه را گرفتند. از كربلا تا نجف چند فرسخ است، نمي‌شود كه همزمان يعني غروب تحويل بگيرد و غروب هم به دوستمان تحويل بدهد.
وقتي براي ما روشن شد كه ايشان داراي مقام طي الارض است، نزد ايشان رفتيم، صحبتي به ميان آورديم. باز ديديم در اين مورد جوابي نمي‌دهد. گفتيم آقا از اين حرف‌ها گذشته، ما شما را امتحان كرديم! وقتي اين را شنيد، صورتش سرخ شد. خيلي ناراحت شد، پرسيديم چطور به اين مقام رسيدي؟ گفت: من به هرجا رسيدم، از جدّ بزرگوار شما، حضرت علي عليه السلام است و ظاهراً بعدش طولي نمي‌كشد كه از دنيا مي‌رود.
من اين قصه را خدمت آقاي بهجت گفتم. آقاي بهجت آن آقا را شناختند. و فرمودند: بله من او را ديده بودم ايشان دو خصلت داشت: يكي اينكه در مغازه براي تعمير كفش، با مشتري اصلاً طي نمي‌كرد كه چقدر به من بدهيد، هر كسي هر مبلغي مي‌داد مي‌پذيرفت. خصلت ديگرش اين بود كه شب‌هاي دوشنبه، مجلس توسل و عزايي داشت و عده‌‌اي را كه آنجا مي‌آمدند، اطعام مي‌كرد، با اينكه بضاعتي هم نداشت، آن هم با درآمدي كه يك پينه دوز دارد و قيمت آن را طي نكند و هر كسي هر چقدر خواست، به او بدهد. ايشان فرمودند اين دو چيز را من از او به ياد دارم كه اين گونه به چنين مقاماتي رسيده بود. اولياي خدا، براي غير خدا هيچ، عظمتي قائل نيستند. جمله‌اي هست كه مي‌گويد: «عَظُمَ الخالق في اَعْيُنِهِم؛ عظمت خالق در چشم آنها خيلي بزرگ است». ديگران هم در چشم آنها ديگر نمي‌شود عظمتي داشته باشند.
خُلق: آيت الله بهجت قدس سره اهل عبادت و زيارت و توسل بودند. آيا در اين زمينه آداب خاصي داشتند؟
آيت الله بهجت به كتاب‌هاي دعا خيلي علاقه داشتند و گاهي خواندن دعاهاي كتاب اقبال سيد بن طاووس را توصيه مي‌كردند. به نظرم از ايشان شنيدم كه بعضي بزرگان در ماه رجب و شعبان و رمضان با كتاب اقبال سروكار داشتند و ايشان مي‌فرمودند كه سيد بن طاووس مدعي الهام است؛ يعني بعضي از دعاها را بر اساس الهام در اقبال آورده است. به ذكر و دعا و عبادات خيلي ملتزم بودند و در اين زمينه، حال ايشان با قبل از مرجعيّت‌شان تفاوتي نداشت. گاهي شب‌ها كه با دوستان مي‌خواستيم با ايشان ملاقات كنيم، ايشان از نماز كه مي‌آمدند، ساعتي را به عبادت مشغول مي‌شدند و بعد از يك ساعت، چراغ را روشن مي‌كردند. اين همان عبادات قبلي‌شان بود كه دنبال مي‌كردند.
ايشان به زيارت عاشورا ملتزم بودند. يك وقت من از ايشان پرسيدم، معلوم شد كه صد لعن و صد سلام را هم مي‌گويند. در بين راه يا مثلاً در مجلس سرشان را پايين مي‌انداختند و دنبال مي‌كردند تا تمام بشود. يكي از چيزهايي كه ملتزم بودند، توسل به ائمه است. وقتي به مشهد مشرف مي‌شدند، اهتمام به توسل و زيارتشان بيشتر مشهود بود.
خُلق: ضمن تشكر از حضرت‌عالي، ما را از نكته پاياني بهره‌مند فرماييد.
ما خودمان صالح نيستيم، اما صالحان را دوست داريم. ما بايد هميشه زندگي صالحان را مطالعه كنيم و بشنويم و زندگي آنها را الگوي خود قرار دهيم. اگر بخواهيم از عمرمان استفاده كنيم، راهش راه صالحان است. بايد همان راه را برويم و از خدا توفيق بخواهيم كه با راه آنها آشنا بشويم و در راه‌ آنها قدم برداريم. و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين.
خلق: از اينكه وقت گران‌بهاي خود را در اختيار ما قرار داديد متشكريم

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها