¨هستيشناسي
عالم امّت، وقتي به جايگاه رفيع معرفت آن «مهمان عارف» پي برد، از او پرسيد:
- تو از كجايي؟
- از روي زمينم، و از زير آسمان!
- چند سال داري؟
- چندين و چند سال.
- چه ميبيني؟
- زمين و آسمان را، و آنچه در ميان اين دو وجود دارد.
- در آسمان چه ميبيني؟
- آفتابي را كه سوزان است، و ماهي را كه تابان است، و ستارگان فروزاني كه نور ميدهند، آب و باراني ريزان، بادهايي وزان، ابرهايي در حركت و جريان، نيز پرندگاني را ميبينم كه فرود ميآيند، و شب و روز را و نشانههاي خشكي را.
عالم از وي پرسيد: در زمين چه ميبيني؟
مهمان فرزانه پاسخ داد:
- درياها و اقيانوسها را، دشتها و صحراها را، خاكها و سنگها را، ميوهها و درختان و نهرها را.
پرسيد: دنيا چه قدر است؟
گفت: شبي و روزي!
پرسيد: آفرينش چه مقدار است و مردم چه اندازهاند؟
پاسخ داد: مردم از يك زن و مرد آفريده شدهاند و چهار گونهاند:
يكي تركيبي از نيك و بد است؛
يكي سراسر شرّ است و خيري در او نيست؛
ديگري همه خير است، بدون شرّ؛
و چهارم، آن كه نه خيري دارد، و نه شرّي.
و مردم، يا برجسته و بريناند، يا فرومايه. نه فرومايگان، فرزانگان را به حساب ميآورند و حرمت مينهند، نه فرومايگان نزد خردمندان فرزانه جايگاهي دارند!