¨چهار گام آغازين سلوک
دوشنبه 30 دی 1392 8:49 AM
¨چهار گام آغازين سلوک
آية «قَد أَفْلَحَ مَن زَکّاهَا»1 در مقام تبيين فَلاح انسان بر محور تزکية نفس است؛ يعني رهايي انسان از ماسواي الهي و از همة قيود و بندگي و بردگي غيرخدا. اگر انسان مصداق «طَهّروا انفسکم مِنْ دَنَس الشَّهوات تدرِکوا رفيع الدَّرجات»2 گردد، در صراط تزکية نفس قدم مينهد و منازل تزکية نفس را در پرتو اوامر و نواهي الهي و سنّتهاي الهي، يکي پس از ديگري طيّ ميكند و به تعبير ابنسينا: «العارفون المتنزّهون الا وضع عنهم دَنَسُ مقارنَة البدن وانفکّوا عن الشواغل خلصوا الي عالم القدس والسّعادة وَانْتَعَشوا بالکمال الأعلي و حَصَلَت لهم اللّذة العليا»3؛ چه اينکه پاکي و طهارت از علايق و شهوات حيواني و رهايي از امور جسماني يا حيواني و خلاصي از امور مادّي و حبّ دنيا، مقدمة ورود به عالم قدس و سعادت و دريافت کمال اعلي و وَجْد و ابتهاج روحاني و رحماني يا تجربههاي عرفاني است و بالاترين لذّتهاي روحاني و قدسي را فراروي انسان سالک قرار ميدهد. در جاي ديگري بوعلي سينا نوشته است: «العرفان مبتدءٍ مِنْ تفريقٍ و نفضٍ و ترکٍ و رَفْضٍ معن في جمعٍ، هو جمع صفات الحق للذّات المريدة بالضّدق، منته الي الواحد، ثم وقوف».4 تفريق، مبالغة در فرق گذاشتن و زياد جداکردن است؛ يعني سالک بين خود و بين ماسوايالله، جدايي بيندازد و آنچه را كه بر خود بسته است، از خود دور سازد. اولين قدم اين است که سالک همة تعلّقات را قطع کند.
گام بعد، «نفض» يا تکاندن است. اگر چيزي به لباس يا فرش چسبيده باشد، اولاً آن را از روي لباس و فرش جدا ميکنند و سپس لباس را ميتکانند تا اگر چيزي از آثار آن مانده باشد، بر طرف شود. عارف بايد به گونهاي خويشتنِ خويش را بتكاند كه حتي گرد و غبارها و تعلّقات اندک را هم که بر دل نشسته است، بزدايد.
گام سوم اين است که هرگز چيزي را براي خود نخواهد و همه چيز را «ترک» کند، حتي همين خويشتن تکاني را کمال خود تلقّي نکند و آن را هم با تکاندني ديگر، از خود جدا کند.
سالك در گام چهارم بايد «رفض» يا خودتکاني کند؛ يعني خود را هم نبيند. رَفْض همان ترک با اهمال و بياعتنايي است. گاهي انسان چيز مورد علاقة خود را ترک ميکند؛ چون فرصت نگهداري آن را ندارد؛ اما گاهي چيزي را که مورد علاقة او نيست، ترک ميکند که اين ترک، همراه با بياعتنايي است.
اين چهار مرحله که براي تزکيه و تخليه است، از مراحل آغازين عرفان است. سپس نوبت اين است که عارف، صفات الهي را در خود جمع کند؛ چون وقتي روح عارف تزکيه و از رذايل «تخليه» شد، نوبت «تحليه» و «تجليه» فرا ميرسد. آنگاه او همة اينها را به آستانة ذات اقدس اله که واحد است، ميبرد و محو ميشود؛ يعني وقتي به مقصد رسيد، آرام ميگيرد؛ گرچه حرکت «مِنَالله إليَالله» پايانناپذير است و اين سير و سلوک، با سير و سلوک زاهد و عابد تفاوت فراوان دارد5