بازتاب واقعه كربلا در شعر فارسي
شنبه 28 دی 1392 7:24 AM
بازتاب واقعه كربلا در شعر فارسي
نويسنده محمد علي مجاهدي
صفحه 32 الي 35 نسخه چاپي
شعر عاشورا از مهمترين و ديرسالترين انواع شعر آييني در زبان فارسي است كه دامنة بسيار گستردهاي دارد و عليرغم كساني كه سعي دارند اين نوع شعر فارسي را موضوعاً به دو مقولة «مناقبي» و «ماتمي» محدود كنند، به خاطر ارتباط تنگاتنگي كه موضوعات توحيدي، نيايشي، پرستشي، عرفاني، اخلاقي، حكمي، تربيتي، اجتماعي، پندي، اعتراض، مقاومت، قيام، جهاد، شهادت، معرفت، و ولايت با آموزههاي وحياني و باورهاي ديني دارند، ميتوان هر كدام از آنها را در قلمرو شعر آييني مورد مطالعه و بررسي قرار داد و براي هر يك از اين عناوين ارزشي، حوزه خاصي را در شعر فارسي در نظر گرفت.
اگر تاريخ شعر مكتوب فارسي را مرور كنيم، به ديرسالي شعر آييني و قدمت زماني آن پيخواهيم برد و اگر پژوهشگران شعر و ادب فارسي از حنظلة بادغيسي (متوفاي 220 ق)، محمود ورّاق هروي (متولد 221ق)، پيروز مشرقي (متولد 283ق) و بوسليك گرگاني معاصر عمروليث (متوفاي 265ق) به عنوان پيشگامان شعر فارسي ياد ميكنند، ما نيز ميتوانيم براي نمونه از محمد بن مخلّد سگزي، معاصر و معاشر يعقوب ليث صفاري ياد كنيم كه در نيمه اول سده سوم هجري ميزيست و در قطعه شعري كه براي ممدوح خود -يعقوب ليث- به مناسبت شكست عمار خارجي به دست سپاهيان وي سروده، به صراحت از وجود نازنين پيامبر اكرم صلي الله عليه وآله و سلم نام ميبرد و با قياسي مع الفارق، رفتار و كردار يعقوب ليث را با شيوههاي كريمانه آن حضرت ميسنجد! قطعه:
جز تو نزاد آدم و، حوّا نَكِشت
شير نهادي به دل و برمَنِشت!
معجز پيغمبر مكّي تويي
به كُنش و به منش و به گُوِشت!
فخر كند عمّار،روزي بزرگ
گويد: آنيم كه يعقوب كشت!
و يا از ابوطيّب محمد بن حاتم مصعبي نام ببريم كه در دورة سامانيان (204 - 389ق) ميزيست و منصب وزارت نصر بن احمد ساماني را بر عهده داشت و همروزگار رودكي سمرقندي (متوفاي 329ق) بود، كه در چكامه و ماندگار خود به «تلميح» از رسول گرامي اسلام صلي الله عليه وآله و سلم ياد ميكند و از اينكه نامردان ناپارسا، افزون از يك صد سال عمر ميكنند و وجود مباركي چون او، فرصت بيش از 63 سال زيستن را پيدا نميكند، اظهار دلتنگي ميكند:
جهانا! همانا فسوسي و بازي
كه بر كس نپايي و، باكس نسازي...
چرا زيركاناند بس تنگ روزي؟
چرا ابلهان راست بس بينيازي؟
چرا عمر طاووس و درّاج، كوته؟
چرا مار و كركس زيد در درازي؟
صد و اند ساله يكي مرد غَرچه!
چرا شصت و سه زيست آن مرد تازي؟
اگر نه همه كار تو باژ گونه
چرا هر كه ناكستر، او را نوازي ؟!!....
با نگاهي گذرا به پيشينة مكتوب شعر فارسي و آثار ماندگاري كه كيان معنوي و هويّت فرهنگي ملت ما را رقم زدهاند، درمييابيم كه مفاهيم كليدي مطرح شده در اين گونه آثار، متأثر از آموزههاي قرآني و برگرفته از معارف ناب و اصيل اسلامي است.
قرآن كريم، نهج الفصاحه، نهج البلاغه، صحيفة سجاديه، كلمات قصار، ادعية مأثوره و احاديثي كه از حضرات معصومين عليهم السلام از ديرباز در اختيار ماست، در هر مقطع تاريخي، نظر انديشمندان و متفكران را در حوزة دين و فرهنگ و حكمت و اخلاق و عرفان، به جانب خود معطوف داشتهاند و چهرههاي شاخص شعر فارسي، از اين منابع متين و متقن در آفرينش آثار فاخر خود سود جستهاند.
اگر مقولههاي ارزشي ياد شده، اجازة ورود در قلمرو موضوعي شعر آييني را داشته باشند -كه دارند- و اگر اين مفاهيم وزين و گرانسنگ از جهات بسياري مُلهَم و متأثر از معارف والاي اسلامي باشند -كه هستند-، كدام حوزه از گسترة زبان فارسي را ميتوان نشان داد كه در سيطرة اين مفاهيم بلند نباشد؟! و كدام محدوده از قلمرو وسيع زبان فارسي را ميتوان جستجو كرد كه حضور اين شهروندان شعر آييني را با آغوش گرم پذيرا نبوده و خود را بينياز از آنها ديده باشد؟