روزنهاي به حيات طيبه
شنبه 28 دی 1392 7:20 AM
روزنهاي به حيات طيبه
سخنراني حجت الاسلام والمسلمين جعفر ناصري
صفحه 22 الي 27 نسخه چاپي
اشاره: در متون ديني ما باب وسيعي دربارة آثار اعمال گشوده شده كه شناخت آنها ميزان مناسبي براي سنجش اعمال و انگيزه خوبي براي عمل خواهد بود گاهي برخي افراد مدتي را در سير عبادت و عمل به احكام شريعت سپري كردهاند ولي درون و باطن آنها متأثر از آن اعمال نبوده است؛ حال آنكه ميزان سعادت و شقاوت درون انسان است. به راستي چه كنيم كه اعمال ما هر چه اندك باشد؛ بالاترين اثربخشي را داشته باشد جناب حجت الاسلام والمسلمين جعفر ناصري، كليد اثربخشي اعمال را در نوشته حاضر براي ما ارائه خواهند كرد.
حكمت عملي يكي از شاخههاي علوم بلكه اصل و ريشه همه علوم است كه در بعضي از كتب به خوبي از آن تعريف شده است. نظر برخي مانند شيخ داوود انطاكي حكيم شيعي مذهب دربارة علم اين است كه «العلم، انتقاش صورة المعلوم في قوي العقل و النّفس». كلمة انتقاش را عمداً آورده است و مقصود اين است كه تأثير آن معلوم در قواي عقل و ذهن، بايد به صورت انتقاش باشد. و فائدة حكمت عملي را ميگويد: «استكمال النفس الناطقه في قواها والوقوف علي حقائق الاشياء بقدر طاقة البشر» و فايدهاش اين است كه هر انساني را ارتقا بدهد و قوّه و استعداد او را شكوفا كند و هر انساني را از قوه به فعل برساند و نواقص نفساني او را تكميل و تتميم كند و همه را به كمال برساند، منتها در حد استعداد بشري كه در هر كسي متفاوت است.
تمام برداشتها، توجيهها و تفسيرهايي كه الآن در قضاياي معنوي هست، نگرش كسي است كه از بيرون به قضايا نگاه ميكند. انسان زماني به آثار عملي و نتايج دقيق معنوي ميرسد كه بر اثر عمل صالح، حيات نصيبش بشود. بدون حيات طيّبه، انسان چيزي درك نميكند. ممكن است صفات خوبي داشته باشد، ولي اين صفات خوب گاهي در بين كفّار هم هست. ما دنبال مسئلة ديگري هستيم. قرآن ميفرمايد: «من عمل صالحاً من ذكر أو أنثي و هو مؤمن فلنحيينّه حيوةً طيّبة». بعد از عمل صالح و ايمان و حيات قلب عالم براي ما فرق خواهد كرد. يك نمونه و مصداق از مصاديق عمل صالح كه حياتآور است اقامه نماز ميباشد. همة ما نماز ميخوانيم، رسول خدا و اهلبيت عليهم السلام و اولياي الهي هم نماز ميخواندند، ولي نماز آنها چگونه بوده؟ معراج بوده، «قربانُ كُلِّ تقيٍ» بوده، «تنهي عن الفحشاء و المنكر» بوده است. نماز روحشان را سبك ميكرد و پرواز ميداد. از قول حاجآقا رحيم ارباب نوشته شده كه مرحوم آخوند كاشي مشغول عبادت و نماز بود و حال جذبهاي به آخوند دست داده بود و من (مرحوم ارباب) كه در حال پختن غذا بودم، چشمم به آخوند كاشي بود و حال او مرا هم تحت تأثير قرار داد و حال جذبهاي به من دست داد و مرا از خودم و از كاري كه انجام ميدادم، فارغ و غافل كرد؛ به طوري كه غذا سوخت و دود تمام اتاق را گرفت و من اصلاً متوجه نشدم. به هر حال، در حال نماز به ايشان نوعي جذبه دست ميداده -نوع اين حالات معنوي از نماز شروع ميشده- البته بيان كردن اين مطالب براي عامّه مردم يا بعضي جوانهاي خام صحيح نيست؛ چون گاهي برخي نفوس كپيبرداري ميكنند و حالاتي مصنوعي و تقليدي در ايشان ايجاد ميشود. تنها چيزي كه بايد بدانيم، اين است كه اينها حالات اولياي خداست و فقط براي دانستن اين نكته است كه چنين قضايايي ممكن است باشد. نمازهاي مرحوم آيتالله العظمي اراكي طولاني بود و بعضي از دوستان ايشان كه با ايشان در اينزمينهها ارتباط داشتند ميفرمودند: بعد از نماز حال غير عادي در چهرهشان معلوم بود.
عمل صالح، حيات طيّبه ميآورد. همة مشكل ما اين است كه درصدد تحصيل حيات طيّبه نيستيم. به دنبال عمل صالح هستيم و آن را انجام ميدهيم. اما عمل صالح شرايط دارد كه وقتي شرايطش جمع شد، آن وقت حيات طيبه نصيب ميشود. بعد از حيات طيّبه، ديگر نماز فراتر از خواندن ميشود و ميتوان آن را «اقامه» كرد. همة ارزش معنوي بشري، پس از اين حيات طيّبه است. اگر عملي مثل نماز بخواهد به برزخ (حقيقت عالم) منتقل بشود، اگر حيات قلب پشتوانهاش نباشد، فقط لفظي است كه از حنجره بيرون آمده. از طرفي در تجسّم عمل ترديد نيست. اگر چشم انسان باز بشود، چه بسا تبديل شدن هر عملي را بفهمد. تعبير من اين است كه بين ما و عالم غيب كانال هوشمندي قرار دارد كه ميداند چگونه عمل را تبديل كند. گاهي شخص حمد و سورهاي براي اموات ميخواند، اما ميّت با ميّت، خواننده با خواننده، عمل با عمل، فرق دارد. يكي از علما در خواب، مرحوم بيدآبادي را ديده بود كه از مقبرهشان بيرون آمدهاند و متحيّرند. پرسيده بود اينجا چه ميكنيد؟ مرحوم بيدآبادي فرموده بود: كه آقا امام زمان عليه السلام آمدند از اينجا رد شوند، حمد و سورهاي براي اموات تخت فولاد خواندند، آمدهام تا بهرهام را بگيرم. يك وقت، حمد و سورهاي را آقا امام زمان عليه السلام ميخوانند و نصيب وافري به آقا محمد بيدآبادي كه خودش عارف بزرگي بوده هم ميرسد چرا كه اين بستگي به حيات قلب دارد. تا قلب انسان حيات پيدا نكند، چيز ارزشمندي تحويل عالم غيب داده نميشود. البته اين سخنان نبايد دلسردي و زدگي بياورد، اين راهي است كه بايد رفت و بايد روشن شد.
به هر حال، كيفيت عمل، مربوط است به درصد برخورداري مؤمن از حيات طيبه. هر چه بهرة انسان از اين حيات بيشتر باشد، درصد توجهاتش بيشتر خواهد بود. چيزي كه به اين تبديل روح ميدهد، توجه است. اينكه فرموده است: «الدّعا مخّ العبادة»، توجه هم، اصل دعا و عبادت است؛ چون براي تبديل و انتقال به عالم غيب، مهم توجه است و آن شرايط اوليهاي دارد. حيات، توجه ميآورد. كسي كه قلبش حيات پيدا كرده، ميتواند به گونهاي ديگر عبادت كند، ذكر بگويد و عمل بدون آن، چيزي را عايد انسان نميكند. اعمال زيادي انجام داده ميشود و ثواب آن به ميتي هديه ميشود، اما اينها وقتي اثر ميكند كه قلب حيات داشته باشد. هر چه حيات قلب بيشتر باشد، تأثيرش بيشتر است. گاهي يك نفر، يك خرما را در راه خدا ميدهد، در عالم غيب هزاران هزار نخلستان به او ميدهند. چرا كه عالم غيب هم خيلي وسعت دارد و رخدادن اين كارها در عالم غيب، خيلي آسان است. در روايتي آمده است كه زني از حضرت صدّيقة طاهره عليها السلام سؤالي پرسيد و حضرت جواب دادند. سؤالهاي ديگري پرسيد و پاسخ آن را گرفت؛ تا اينكه گفت ديگر خجالت ميكشم بپرسم. حضرت فرمودند: باز هم بپرس؛ چون براي هر يك سؤالي كه جواب ميگويم، بيشتر از جواهراتي كه فاصله ميان زمين و آسمان را پركنند، به من اجر و پاداش عنايت ميكنند. چنين جزايي براي پاسخ به يك سؤال نيم دقيقهاي، به خاطر اخلاص و پشتوانة عمل است. گاهي صدقه دادن يك دانه خرما تبديل به يك نخلستان ميشود چون پشتوانه دارد. و گاهي عبادت فراوان، چون بدون پشتوانه است به اندازه يك خرماي خشك است؛ خلاصه اين تبديل، اخلاص و حيات قلب و شرايط ديگري را ميطلبد.
اما در اين بين، كانال هوشمندي هست كه با عامل و عمل ربط دارد. به مجرد صدور عمل، اين كانال هوشمند ميداند كه اگر اين براي اموات بود، چگونه آن را بر حسب نياز ميّت، به برزخ او برساند. رسول خدا صلي الله عليه و آله نقل فرمودهاند كه در شب معراج ملائكهاي را در حال ساخت ديوار ديدم، ولي گاهي متوقف ميشدند. از جبرئيل پرسيدم چرا متوقف ميشوند. عرض كرد: مادامي كه مؤمنان روي زمين ذاكرند، اينها هم مشغول ساختن هستند، ولي وقتي آنها از ذكر متوقف ميشوند، اينها از ساختن دست برميدارند. آن كانال هوشمند است كه ميفهمد، اين ذكر تبديل به ديوار شود يا نخل. پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله و سلم فرمودند: هر ذكر لا إله إلّا الله نخلي در بهشت ميشود. شخصي پرسيد: پس ما نخلستانها داريم؟ حضرت فرمودند: اگر آن را آتش نزنيد. اين نابودي اعمال هم قاعدهمند است. ممكن است انسان اعمالي را انجام دهد و در بهشت و عالم غيب و در برزخ، چيزهايي را درست كند، ولي انسان مأمون از استدراج نيست و به همين جهت، شايد كارهايش به هم بريزد. مؤمن بايد صدق را همراه خودش ببرد و بداند تا دم مرگ از كيد نفس ايمن نيست. بايد به ايمان و عمل صالح ملتزم بود. حاصل اين نشيب و فراز و قبض و بسطهاي روحي، درصد ثابتي از ايمان است كه مؤمن پيدا ميكند و همان ميشود ايمان ثابتي كه در دل او است و اين را با عمل صالح بايد مرتب ارتقا داد. بايد به طور پيوسته مؤيد براي اين حيات بياوريم. هر چه درصد حيات و درجه حيات بالاتر ميرود، ايمان هم بالاتر ميرود. از طرف ديگر، با انجام عمل صالح، مراتبي از حيات نصيبش ميشود. وقتي حيات جديد و نو بيشتر نصيبش شد، موفق به اعمال گوناگون ديگري ميشود با درصد بهتر. از اين به بعد، حيات طيبه و عمل صالح، بر يكديگر تأثير متقابل ميگذارند و هر كدام پر و بال پيدا ميكند و درصدش بالاتر ميرود و حيات طيبه جديدي نصيب ميكند. مجموع همه اينها، شاكلهاي را براي انسان تشكيل ميدهد كه شاكله و ساختار نهايي او است و مهر سعادت بر آن ميخورد.
به هر حال، بدون حيات، قلب انسان كور است. اگر ميبينيد كه بعد از چهل سال مطالعه و درس خواندن، شخص حتي در اعتقادات خودش تزلزل دارد و در اجتماع هم در اعتقادات مردم مشكلي ايجاد ميكند، به اين علت است كه درسش را خوانده و حتي به واجباتش هم چه بسا ملتزم بوده، ولي به حيات و حقيقت نرسيده. روح ايمان لازم است، بايد پشتوانهاي از حيات داشت. بايد انسان به سمت خودشناسي حركت كند. بايد ديد كه چگونه قلبمان حيات پيدا ميكند و اين حيات ثابت ميشود و ارتقا مييابد. محور همة ارزشها، حيات قلب است. ذكري كه با پشتوانه حيات قلب است، مانند غذاي جبرائيل است و آنگاه هر ذكر، اثر ميكند.
حيات، مراتب دارد و آثارش روي توجهات پيدا ميشود. يعني هر چه مرتبه حيات قلب بيشتر باشد توجه انسان در نماز و غير نماز بيشتر است. هنگامي كه انسان مشغول عبادات و عمل صالح باشد، متوجه ميشود كه چقدر از حيات نصيبش شده است، به حسب اينكه در چه مقدار از عباداتش توجه به حق تعالي دارد. ما بايد سراغ توجهات باطني برويم. بايد اشتغال به ذكر الهي داشت، مخصوصاً در سجده، بدونِ اشتغالاتِ نفسانيِ خيالي. اگر از 24 ساعت، مقداري را به توجهات باطني اختصاص دهيم، حتماً نتيجهاش حيات خواهد بود و هر يك سبحانالله يك غذاي معنوي است. ذكر خدا قوّت ميآورد و بعد از مشغول شدن به ذكر، تازه متوجه ميشود كه ضعف و قوت چيست. خيلي مسائل و ابواب معارف از اينجا شروع ميشود.
رسيدن به حيات، سحرخيزي و توجه ميخواهد، بيداري و نماز و ذكر ميخواهد. ممكن است كسي بگويد ذكر يونسيه را شش ماه گفتم، ولي به حيات قلب نرسيدم. اما بايد توجه داشت كه شروع و ادامه اين اذكار، شرايط خاص ميخواهد تا به نتيجه برسد. و اين طور نيست كه زود به نتيجه برسد. مرحوم ملا حسينقلي همداني رحمه الله تازه به نجف رفته بود و خيلي به اين معاني علاقه داشت. با اينكه ايشان از شاگردان
آسيد علي شوشتري بود و سالها در مسير سلوك قرار داشت، اما هنوز به نتيجه نرسيده بود. يك روز با حال متأثري در صحن آقا اميرالمؤمنين عليه السلام نشسته و در اين فكر بود كه چرا فتح بابي نميشود؟ خوب است كه رها كنم و بروم، يا چه كنم؟ در اين حال ديد كبوتري آمد و در مقابل ايشان نشست و مشغول نوك زدن به نان خشكي شد. نان نميشكست. رفت، دوباره بازگشت و باز هم نوك زد و ديد فايده ندارد. رفت و بار سوم آمد و آنقدر نوك زد تا نان را خرد كرد و آن را خورد. ايشان ميگويد: من اين مطلب را پيامي از حضرت اميرعليه السلام تلقي كردم كه ميخواهد بفرمايد سرانجام به نتيجه ميرسي. انسان نبايد با عبادات يك سال و دو سال، منتظر نتايج مهم باشد.
يكي از عنايات و بركات خدا به اهل اين مسير و كسي كه حيات طيبه پيدا كرده است شهود اين مطلب است كه دو ركعت نماز، چه آثاري دارد. اين كم رتبهاي نيست و قابل دستيابي است. در هر بابي انسان ميتواند تأثير عمل خود را بفهمد و شهود كند. بداند كه خواندن قرآن براي انسان چه آثاري دارد. اگر انسان انعكاس و تبديل عمل را به عالم غيب ببيند، آنگاه «الذين يؤمنون بالغيب» حاصل ميشود. اين آيه مقدماتي دارد. همه ميخواهند ايمان به غيب داشته باشند، ولي اگر ندانند كه چه خبر است، چه ايماني پيدا خواهند كرد؟! مرتبه بالاي ايمان، براي آن ارتباط و شهود است. اگر استقامت، به عمل صالح ضميمه شود، حيات را ميآورد، ولي حيات بالاتري ميخواهد تا بصيرت نصيب انسان بشود. اگر بصيرت آمد، نوع درك در مورد اهلبيت عليهم السلام و ولايت هم فرق خواهد كرد.
الآن علوم مختلفي از فلسفه گرفته تا علوم ديگر خوانده ميشود كه با مسائل معنوي بيربط نيست، اما حيات قلب نميآورد. حيات قلب، شبزندهداري و نماز و ذكر و قرآن ميخواهد تا حالتي براي انسان ايجاد كند كه توجهاتش نافذ شود. آن وقت خواندن يك «قل هو الله»، بركات زيادي نصيب او ميكند. ممكن است پيرمردي كه با اين اصطلاحات آشنا نيست، حيات نصيبش شده باشد و هميشه در گوشه دلش و همة وجودش حياتي را حس كند؛ چون قلب و نفسش حيات پيدا كرده. هيچ توجه كردهايد كه ما متوجه حد و حدود قوت و ضعف يا لطافتهاي روحي ديگران نميشويم و همه مردم را با يك چشم ميبينيم ولي اولياي الهي بر اثر رسيدن به حيات دل، حد و حدود ديگران را ميتوانند درك كنند، البته ما در مصداق با كسي بحث نداريم، آنچه مهم است اين است كه اصل قضيه را بپذيريم و نمونهها را از قرآن درآوريم. در جريان حضرت خضر عليه السلام دقت كنيم و از خداوند معرفت بخواهيم و بدانيم كه بعضي از مراتب، مراتب اهلبيت عصمت و طهارت است و وظيفة ما بندگي است و به تعبير قرآن ارائة عمل صالح، تا خداوند دل ما را متصف به حيات طيبه كند.
يكي از راههاي رسيدن به حيات قلب، تكرار اسماء الله است گاهي مرحوم آقاي كشميري در پاسخ به كساني كه درخواست ذكر ميكردند، بعضي اذكار را سفارش ميفرمودند كه مثلاً به تعداد مشخصي ذكر «يا حيّ، يا قيّوم» را تكرار كنند! تكرار بسيار زياد اين ذكر احيا كننده دل و جان ذاكر خواهد بود. جناب آقاي كشميري اين ذكر را خيلي سفارش ميكردند و ميفرمودند كه خوب است در تركيب نامهاي حق تعالي، از اسامي مركبي استفاده شود كه خود خداي متعال تركيب كرده است. خداوند در آياتي اين دو اسم را با هم به كار برده؛ مثلاً ميفرمايد: «الله لا اله الّا هو الحيّ القيّوم». حيّ، حيات ميآورد و قيّوم، دوام حيات و قوام و استحكام.
بعد از مدّتي اشتغال به اين اذكار، هيچ لذتي با آن برابري نميكند، منتها حد نصاب تكرار آنها بالاست و روح و جان انسان بايد براي اين ذكر آماده شود، اما خوب است كه آنها را زمزمه كنيم. در روايت است كه هر گاه در جنگ براي رسولالله مشكلي پيش ميآمد حضرت رو به قبله 18 بار اين ذكر را تكرار ميكردند و بلافاصله مشكل برطرف ميشد. من اگر خود را به سنن حضرت ختمي مرتبت و اهل بيت گرامي آن حضرت و اعمال صالح ملتزم نكنم زندگي رضايتبخشي نخواهم داشت و خيري براي خود و ديگران نميتوانم داشته باشم.
بنابراين يكي از راههاي حيات قلب، ذكر الهي، مخصوصاً ذكر «يا حيُّ يا قيّوم» است. مرحوم آقاي كشميري رحمه الله ميفرمودند: از آقا هادي ابهري كه مزارشان نزديك مزار آقاي انصاري در گلزار شهداي قم است، ذكري را خواستم كه مرا به مقصد برساند، ايشان همين ذكر را توصيه كرده بودند. آقاي كشميري پرسيده بودند ذكري ميخواهم كه ذكر اولياست، باز هم اين ذكر را توصيه كردند. -مرحوم ابهري، كسي بود كه چشم بصيرتش باز شده بود عمده شهودش را از گريه بر حضرت سيد الشهداء عليه السلام گرفته بود. چند چيز انسان را به بصيرت ميرساند و يكي از آنها گريه است.- مرحوم آقاي كشميري نقل ميكردند كه هر سؤالي از آقاي ابهري ميكردم، ايشان همان جواب را ميداد و سفارش به ذكر «حيّ قيّوم» ميكرد.
مرحوم حاج شيخ حسنعلي اصفهاني به مرحوم آيت الله ميرجهاني سفارش كرده بودند كه اگر كسي خواست اين ذكر را بگويد، آن را 360 بار، با توجه، بين نماز شفع و وتر بگويد كه بركات زيادي نصيبش ميشود و آن ساعت حيات است. اين اسم شريف، همان اسمي است كه آصف براي جابهجا كردن تخت بلقيس از آن استفاده كرد