-3. كتمان سر
از ديگر نشانههاي اولياي خداوند، کتوم بودن ايشان است؛ به گونهاي که مصممند ديگران از عناياتي که به آنها شده است خبردار نشوند و خبر دادن از آنها را براي خود گناه بزرگي ميشمارند. حتي به شاگردان هم تاکيد ميکنند کوچکترين مطلبي را از خود فاش نکنند و آن را از مهالک بزرگ ميدانند.20
اشخاصي مانند مرحوم آيت الله سيد علي قاضي رحمةاللهعليه که به يقينِ اطرافيان ، داراي طيالارض بودهاند، تا آخر عمر کتمان ميكنند. شخصي از اهل نجف، آيت الله قاضي را در مشهد الرضاعليهالسلام ديده و حل مشکلش را از آن بزرگوار خواسته بود. پس از آن، متوجه شده بود همان روز، آن عالم رباني را در نجف ديدهاند. آن شخص، پس از مدتي در نجف به خدمت آيت الله قاضي ، رسيده بود تا سرّ قضيه را بداند. آن عارف واصل کتمان کرده و فرموده بود: «همه ميدانند من در نجف بودم».21
در مقابل، مدعياني دروغين هستند که از کوچکترين مطلبي براي خود معجزه و كرامت ميسازند و مقامات خيالي خود را نُقل مجالس کرده ، در ويترين افتخارات خود نصب ميكنند و در انتشار و اشاعة آن، از هيچ وسيله و امكاناتي دريغ نميكنند. از نام مقدس امام زمان عليهالسلام و تشرفات خيالي يا دروغين خود، چه سوء استفادههايي که از بعضي افراد ساده لوح نميکنند و ايمان و اعتقاد ايشان را به باد ميدهند؛ در حالي که آنها که به حقيقت، خدمت حضرت مهدي عليهالسلام ميرسيدند، يا فاش نميکردند يا اگر هم ناخواسته فاش ميشد، افراد را قسم ميدادند تا بعد از مرگشان، به ديگران نگويند.
هنگامي از حضرت آيت الله کشميري رحمةاللهعليه دربارة تشرفاتي ميپرسند كه برخي افراد ادعا ميكنند، ميفرمايند:
اگر شنيديد مثلاً فلان آقا ادعاي رؤيت يا تشرف به خدمت حضرت را کرد، جدي نگيريد و اين مسائل را به اهلش بسپاريد.
از قول برخي از مرتبطين با آن عالم بزرگوار نقل شده است:
ايشان، با اين موضوع که شخصي حضرت را ببيند و ادعا کند، مخالف بود. از خود ايشان نيز کسي يک کلمه در اين باره نشنيد؛ چرا که عقيدهشان اين بود که امام زمانعليهالسلام سرّ خدا است و ملاقات آن بزرگوار هم سرّ است و اگر کسي مدعي اين قضيه بشود، اين معناي سرّ بودن از بين خواهد رفت. اين اشاره هم در صحبتهاي ايشان بود که تشرف، يک حالي، يک هديهاي براي انسان ميآورد که ادعا کردن، آن را از بين ميبرد.22
****************************
20.اسوه عارفان، ص106، رساله سيروسلوك (منسوب به سيد بحر العلوم)، ص163.
21.همان، ص112، مهر تابان، ص371.
22.کتاب شيدا، ص195