0

جاهلیت و مدنیت در نهج‌البلاغه 1

 
arseyfi
arseyfi
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : شهریور 1392 
تعداد پست ها : 6672
محل سکونت : مرکزی

جاهلیت و مدنیت در نهج‌البلاغه 1
سه شنبه 24 دی 1392  8:49 AM

بخش اول

چکیده

جاهلیت و مدنیت از مباحث جدی و گسترده در سراسر نهج‌البلاغه است؛ زیرا زدودن جاهلیت و نمودهای آن از مناسبات انسانی و تحقق مدنیت و شاخص‌هایش در زندگی از راهبردهای امام علی(ع)، به تبع پیامبر اکرم(ص) است. مقاله حاضر به روش «توصیفِ تقابل شاخص‌ها» و براساس «حدیث جنود عقل و جهل» که الگویی گویا در تصویر جاهلیت و مدنیت است، در مقام بررسی و تحلیل شاخص‌های جاهلیت و مدنیت در نهج‌البلاغه، به پنج شاخص اصلی «بی‌ارزشی انسان و دگرگونی ارزش‌های انسانی، گرانقدری انسان و برپایی ارزش‌های انسانی»، «عصبیت و خشونت‌ورزی، ملایمت و رفق‌گرایی»، «حریم‌شکنی و تجاوزگری، حرمت‌بانی و حقوق‌مداری»، «خودکامگی، مردم‌سالاری» و «جنگ‌طلبی و خون‌ریزی، صلح‌گرایی و مسالمت‌جویی» توجه می‌کند. امام علی(ع) با شاخص‌های جاهلیت به شدت مبارزه کرده است و برای تحقق شاخص‌های مدنیت، سخت کوشیده است.

واژگان کلیدی: رفق و مدارا، حقوق‌مداری، خودکامگی، مردم‌سالاری، جنگ‌طلبی، مدنیت، عصبیت، ارزش‌های انسانی.

مقدمه

واژه شناسی

واژه «جاهلیت» مشتق از «جهل» نقیض علم نیست، بلکه از ریشة «جهل» در مقابل «عقل» و «سلم» و به معنای نابخردی، خیره‌سری، پرخاشگری، نابردباری و شرارتگری است. (ابن‌فارس، 1389: 2 / 489) این مفهوم در برابر «اسلام» قرار می‌گیرد که به معنای تسلیم و اطاعت خداوند و رفتار و سلوک بزرگوارانة دینی است. (همان) جاهلیت در قرآن و حدیث و نیز شعر جاهلی، به همین معنا و به معنای نابخردی، تعصب‌ورزی و بی‌پروایی است؛ (همان) چنان‌که در قرآن کریم آمده است: قالوا أتتخذنا هزواً قال أعوذ بالله أن أکون من الجاهلین. (بقره / 67) گفتند: آیا ما را ریشخند می‌کنی؟ گفت: پناه بر خدا می‌برم که مبادا از جاهلان باشم.

ریشخند در اینجا از زبان موسی(ع) نشانة جاهل بودن معرفی شده است. همچنین خداوند به پیامبر اکرم(ص) فرمود: خذ العفو وأمر بالعرف و أعرض عن الجاهلین. (اعراف / 199) عفو پیشه کن و به نیکی فرمان ده و از جاهلان روی بگردان. خداوند در اینجا بخشایش و به نیکی و شایستگی دعوت کردن را در برابر جاهلیت قرار داده است. همچنین خداوند بندگان شایستة خود را چنین توصیف کرده است: و عباد الرحمن الذین یمشون علی الأرض هوناً و إذا خاطبهم الجاهلون قالوا سلاماً. (فرقان / 63) و بندگان خدای رحمان کسانی‌اند که روی زمین فروتنانه راه می‌روند، و چون جاهلان ایشان را مخاطب سازند، سلیمانه پاسخ دهند.

در اینجا فروتنی در رفتار و سلوک و مسالمت‌جویی و سخن و ملایم‌گویی در برابر جاهلیت مطرح شده است. (شوقی ضیف، 1364: 47)

جاهلیت به همین معنا در کلمات امیرمؤمنان علی(ع) وارد شده است. از جمله در هشدار به مسلمانانی که به ماهیت اسلام پشت کرده و به جاهلیت رو آورده‌اند، می‌فرماید:

هان، بدانید که شما رشتة فرمانبرداری حق را از گردن گشاده و آن را رها ساخته‌اید، و با احکام جاهلیت در دژ و حریم خدایی که پیرامونتان زده شده است، رخنه کرده‌اید ... و بدانید که شما پس از هجرت [و ادب آموختن از شریعت] به خوی جاهلی بادیه نشینی [و گریز از مدنیت] درآمده‌اید ... با اسلام جز به نام آن بستگی ندارید، و از ایمان جز نشانی برونی نشناخته‌اید ... گویا می‌خواهید اسلام را واژگون کنید.  (شریف رضی، 1387: خ 192) در اینجا جاهلیت به معنای رو کردن به سنت‌های جاهلی و فرو رفتن در روابط و مناسبات پیش از اسلام و بریدن از تسلیم و اطاعت خدا و برون‌رفت از روابط و مناسبات اسلامی آمده است.

آن حضرت در تعبیری دیگر دربارة مسلمانانِ دورشده از اسلام نبوی و بازگشته به فرهنگ جاهلی می‌فرماید: پس خدای را، خدای را [پروا گیرید] در بزرگی فروختن از روی حمیت، و به خود بالیدن به شیوة روزگار جاهلیت، که چنین چیزی زادگاه دشمنی و کینه‌توزی، و بستر افسون دمیدن شیطان است؛ همان دمیدن‌هایی که با آن به امّت‌های گذشته نیرنگ زد و مردمان نابودشده را فریب داد، تا آنکه در تیرگی‌های نادانی و نابخردی‌اش و بیابان‌های پرت گمراهی‌اش، شتابان به راه افتادند، رام از به پیش راندنش روان، و آرام در بند او به فرمان؛ کاری کرد که دل‌ها در آن هم‌داستان و نسل‌ها پی در پی بر همان راه پویان، و خودبزرگ‌بینی‌ای که سینه‌ها از آن به تنگی دچار. (همان)

در اینجا نیز امیرمؤمنان علی(ع) جاهلیت را به معنای بیرون شدن از هدایت و مسالمت دینی و فرو رفتن در گمراهی و افتادن در دام شیطانی، و دوری از مناسبات انسانی و گرفتاری در نابخردی خودبزرگ‌بینی، بزرگی‌فروشی و تعصب‌ورزی، و گریز از قوانین دینی و زندگی بر اساس سنت‌های عصر جاهلی معرفی می‌کند. جاهلیت به مفهوم یاد شده، در شعر عمرو بن کلثوم تَغلِبی، شاعر جاهلی، (م: حدود 600 ) (ن. ک. به: عمر فرّوخ، 1984: 1 / 142؛ فاخوری، بی‌تا: 91 ـ 88) به روشنی آمده است و بسیاری بدان استشهاد کرده‌اند: ألا لا یجهلنّ أحد علینا    فنجهل فوق جهل الجاهلینا

(جصّاص، 1415: 1 / 30؛ ابن أبی‌الحدید، 1378: 7 / 248؛ 16 / 101؛ 19 / 221؛ بغدادی، 1406: 6 / 397) هلا! کس با ما سفاهت نورزد که ما بیش از همه خیره‌سری و شرارت خواهیم نمود! «مدنیت» در لغت به معنای شهرنشینی و تمدن داشتن است. (ابن‌منظور، 1408: 13 / 55؛ مصطفوی، 1417: 11 / 54) اصل آن از عبری و سریانی به معنای رفتارپذیری در برابر نظام قانونی و مقررات دینی است. (مصطفوی، 1417: 11 / 55) و در این بحث چون مدنیت در برابر جاهلیت قرار گرفته، به معنای زندگی خردمندانه زیر قانون‌گرایی، حقوق‌مداری، صلح‌گرایی و مسالمت‌جویی است. (همان)

مفهوم‌شناسی جاهلیت و مدنیت

از مجموع آموزه‌های امیرمؤمنان علی(ع) می‌توان دریافت که جاهلیت و مدنیت امری جاری و گویای نوع نگاه به زندگی و روابط و مناسبات آن و نوع رفتار در عرصه‌های مختلف زندگی است، چنان‌که امام دربارة کشته‌شدنِ عثمان در شورش کور و مسائل پس از آن، (جعفری، 1381 ـ 1372: 3 / 143 ـ 141) فرمود: إنّ هذا الأمر أمر الجاهلیة. (شریف رضی، 1387: ح 168) بی‌گمان این کار، کاری از [فرهنگ] جاهلیت است.

از این‌رو زمان و مکان تعیین‌کنندة جاهلیت و مدنیت نیست، بلکه ماهیت زندگی و روابط و مناسبات است؛ به گونه‌ای که امام این دو را با مؤلفه‌هایی تبیین می‌کند که در هرجا و در هر زمان، ظهور داشته باشند، جامعه با هر عنوانی که داشته باشد اعم از بدوی یا اسلامی، جاهلی یا مدنی است، چنان‌که امام دربارة حوادث بعد از پیامبر(ص) فرمود: حتّی إذا قبض الله رسوله ـ صلی الله علیه و آله ـ رجع قوم علی الأعقاب، و غالتهم السبل، و اتّکلوا الولائج، و وصلوا غیر الرحم، و هجروا السّبب الّذی امروا بمودّته، و نقلوا البناء عن رصّ أساسه، فبنوه فی غیر موضعه، معادن کل خطیئةٍ، و أبواب کلّ ضاربٍ فی غمرةٍ، قد ماروا فی الحیرة، و ذهلوا فی السّکرة، علی سنّةٍ من آل فرعون، من منقطع إلی الدّنیا راکنٍ أو مفارقٍ للدّین مباینٍ. (همان: خ 150)

تا اینکه چون خداوند جان فرستاده‌اش را ـ که درود خدا بر او و خاندانش باد ـ گرفت، گروهی به عقب بازگشتند و کژ راهه‌ها نابودشان کرد و خود را به دوستی‌های باطنی با گمراهان وابسته کردند و به کسانی جز خویشان پیامبر پیوستند و از ریسمانی که به دوستی آن امر شده بودند، بریدند و ساختمان را از پی استوارش منتقل کردند و در جایگاهی جز جایگاه خود، ساختند. آنان معدن هر خطایی‌اند و درهای گشوده در برابر هر گام‌زننده در بیابان گمراهی‌اند؛ در دریای سرگشتگی به موج زدن افتاده‌اند، و در مستی سرگرم شده‌اند، بر همان راه و رسم فرعونی، دسته‌ای از آنان از همه چیز بریده‌اند و به دنیا گرویده‌اند، یا دسته‌ای دیگر از دین جدا شده و دوری از حق را برگزیده‌اند.

امام از مسلمانانی یاد می‌کند که پس از پیامبر، به جاهلیت بازگشته و راه و رسم جاهلی را در لوای مسلمانی بازتولید کرده‌اند، بنابراین جاهلیت یا مدنیت پدیده‌ای صرفاً تاریخی یا جغرافیایی نیستند، بلکه شاخصه‌مدارند و اصل در تشخیص و تحلیل آنها، شاخصه‌ها و مؤلفه‌های آنهاست. آن حضرت در سفارش خود به حارث هَمدانی نیز فرمود: و اسکن الأمصار العظام، فإنّها جماع المسلمین و احذر منازل الغفلة و الجفاء و قلّة الأعوان علی طاعة الله. (همان: خ 69) در شهرهای بزرگ ساکن شو، زیرا جمعیت انبوه مسلمانان در آن جای دارند و از جایگاه‌های غفلت و درشت‌خویی و جایی که کمتر یکدیگر را به فرمان بردن از خدا یاری می‌کنند، بپرهیز.

امام در این بیان جایی را مناسب زندگی می‌داند که از جاهلیت دور باشد، و مرادش از شهرهای بزرگ نیز توصیه به شهرنشینی صرف نیست، بلکه توصیه به زندگی مدنی است که شاخصه‌های «زیست مدنی»، «دوری از غفلت و درشت‌خویی» و «یاری در جهت حق و بازدارندگی از ناحق» دارد.

بنابراین معیار تشخیص جاهلیت و مدنیت، شاخصه‌ها و مؤلفه‌های آنهاست که بارها در آموزه‌های امام مطرح شده است. این شاخصه‌ها و مؤلفه‌ها در کلام امام در چند موضع دیده می‌شود:

الف) جاهلیت

1. وصف جاهلیت پیش از پیامبر؛ (همان: خ 1، 2، 26، 89، 95، 151، 192) 2. وصف جاهلیت بازتولید شده در لوای دین، پس از پیامبر؛ (همان: خ 5، 32، 150، 192، ح 30) 3. بیان ویژگی‌های جاهلیت فارغ از زمان و مکان؛ (همان: خ 41، 108، 129، 158، 166، ح 369) 4. بیان ویژگی‌های اشخاص و گروه‌های شاخصه‌مند جاهلیت. (همان: خ 51، 93، ح ‌57 و 200)

ب) مدنیت

1. وصف پیامبر اکرم(ص) و رهاوردهای تمدنی آن حضرت؛ (همان: خ 1، 33، 95، 104، 108، 147، 151، 195، 198، 231) . وصف خود و روابط، مناسبات و عملکردهای تمدنی خویش؛ (همان: خ 87، 216، ح 219، 224، 229) 3. بیان ویژگی‌های تمدنی؛ (همان: خ 106، 167، ح 142، ن 1، 25، 53، 54) 4. بیان ویژگی‌های تمدنی اشخاص و گروه‌های شاخصه‌مند. (همان: خ 106، 166، 192، ح 140، 147)

الگوی بحث

این مبحث بر اساس الگوی تقابل شاخصه‌ها مطرح می‌شود که برگرفته از آموزة حدیث جنود عقل و جهل است. این حدیث الگویی گویا در تصویر جاهلیت و مدنیت است و بر این اساس شاخصه‌های جاهلیت در برابر شاخصه‌های مدنیت قرار گرفته، و آنگاه براساس آموزه‌های نهج‌البلاغه توصیف و تحلیل شده است.

حدیث جنود عقل و جهل چهاردهمین حدیث باب عقل و جهل کتاب شریف کافی، به اسناد شیخ کلینی از سَماعة بن مهران  از امام صادق(ع) است. (کلینی، 1388: 1 / 23 ـ 21) در این حدیث هفتاد و پنج ویژگی عقل در برابر هفتاد و پنج ویژگی جهل قرار گرفته است و امام صادق(ع) در آغاز آن می‌فرماید: «اعرفوا العقل و جنده و الجهل و جنده تهتدوا؛ عقل و لشکرش و جهل و لشکرش را بشناسید تا هدایت شوید».

در ادامه ویژگی‌ها را به عنوان سپاه عقل و جهل، رو در روی هم، مطرح می‌کند. مواردی از آن عبارت است از: خوبی / بدی؛ ایمان / کفر؛ حق‌پذیری / حق‌انکاری؛ امیدواری / نومیدی؛ دادگری / ستم‌گری؛ خشنودی از حق / نارضایتی از حق؛ سپاس‌ورزی / ناسپاسی؛ طمع / یأس؛ توکل / آزمندی؛ نرم‌دلی / سنگ‌دلی؛ مهربانی / کینه‌توزی؛ دانایی / نادانی؛ فهم و شعور / حماقت؛ پاکدامنی / پرده‌دری؛ پارسایی / دنیاگرایی؛ ملایمت / خشونت؛ پروا / گستاخی؛ فروتنی / گردن‌فرازی؛ آرامش‌گرایی / شتاب‌زدگی؛ خردمندی / نابخردی؛ خاموشی / پرگویی؛ انقیاد نسبت به حق / گردن‌کشی؛ تسلیم‌پذیری نسبت به حقیقت / تردیدگری؛ شکیبایی / بی‌تابی؛ گذشت و بزرگواری / انتقام‌جویی.

شاخصه‌های جاهلیت و مدنیت

1. بی‌ارزشی و دگرگونی ارزش‌های انسانی / گران‌قدری و برپایی ارزش‌های انسانی

هرجا جاهلیت حکم براند و روابط و مناسبات آن سایه بیندازد، انسان و ارزش‌های انسانی لگدمال می‌شود؛ کرامت و حرمت آدمیان دریده، ضد ارزش‌ها، ارزش؛ و هر ناروایی نسبت به انسان و ارزش‌های او روا شمرده می‌شود. علی(ع) آنگاه که بعثت پیامبر اکرم(ص) را تصویر می‌کند، یکی از شاخصه‌های جاهلیت را چنین پدیده‌ای معرفی می‌کند: بعثه و الناس ضلّال فی حیرةٍ، و الخابطون فی فتنةٍ ... واستخفّتهم الجاهلیة الجهلاء. (شریف رضی، 1387: خ 95)

در حالی خداوند او را به پیامبری برانگیخت که مردم در سرگشتگی گمراهی بودند و با سر در آشوب بیراهه افتاده بودند... و جاهلیتِ سخت نابخرد، مردمان را به سبکی و بی‌ارزشی کشانیده بود. در جاهلیت پیوند‌های انسانی به سستی می‌رود و به‌راحتی پاره می‌گردد، چنان‌که امام اوضاع جاهلی را با این ویژگی مشخص کرده است: وأنتم معشر العرب علی شرّ دین ... و تقطعون أرحامکم. (همان: خ 26) و شما ای جمعیت عرب، بر بدترین آیین می‌زیستید... و پیوندهای انسانی و خویشی را می‌بریدید.

در حاکمیت جاهلیت هر آنچه انسان را به حقیقت می‌رساند و به انسانیت معنا می‌بخشد و ارزش‌ها را در مجرای خودش جاری می‌سازد، دگرگون می‌شود:و الناس فی فتن انجذم فیها حبل الدین، و تزعزعت سواری الیقین، و اختلف النّجر، و تشتّت الأمر، و ضاق المخرج، و عمی المصدر، فالهدی خامل، والعمی شامل ... فی فتن داستهم بأخفافها، و وطئتهم بأظلافها ... فهم تائهون حائرون جاهلون مفتونون ... بأرض عالمها ملجم، و جاهلها مکرم. (همان: خ 2)

برانگیخته شدن پیامبر در حالی بود که مردم در تاریکی‌های فتنه به‌سر می‌بردند، و آن هنگام رشتة پیوند دین گسیخته و ستون‌های کشتی یقین متزلزل شده بود. اصول زندگی دگرگون شده، و زندگی انسانی به تشتت گراییده بود. راه برون‌رفت [از چنین زندگی غیر انسانی] بس تنگ گشته و طریقة بازگشت از آن گم شده بود. در نتیجه، آثار هدایت در گمنامی و بی‌نشانی، و کوری همه‌جایی و همگانی بود ... مردم در فتنه‌ای بس طاقت‌فرسا می‌زیستند که همه چیزشان زیر گام‌های سنگین آن فرسوده و خرد می‌شد، و در زیر لگدهای آن پایمال می‌گردید ... پس مردم در چنین اوضاع جاهلی سرگشته حیرت‌زده، فرو رفته در نابخردی و دچار آشوب و فتنه، می‌زیستند ... در سرزمینی که دانشمندش را لگام زده و دهان بسته بودند، و نادان و نابخردش را بر کرسی کرامت برنشانده بودند.

در جامعه‌ای که رشتة پیوند با حقیقت گسسته می‌شود و ارزش‌های انسانی لگدمال می‌گردد، و دانشمندان لگام زده می‌شوند و نابخردان کرامت می‌یابند، جاهلیت به تمام معنا میدان‌داری می‌کند. و اینها شاخصه‌هایی برای شناخت جاهلیت‌اند؛ هرجا که رخ نماید و تحت هر عنوانی که پیدا شود. امیرمؤمنان علی(ع) خود با جاهلیتی بازتولیدشده روبه‌رو بود و تلاش می‌کرد آن را به مدنیت برگرداند و در این جهت آن را تبیین و شاخصه‌هایش را معرفی کرد: أیها الناس! إنّا قد أصبحنا فی دهرٍ عنودٍ و زمنٍ کنودٍ. یعدّ فیه المحسن مسیئاً، و یزداد الظّالم فیه عتوّاً. (همان: خ 32) مردم! هشیار باشید، ما در روزگاری کینه‌جو و زمانی سخت و سرکش به‌سر می‌بریم. در این روزگار، نیکوکار بدکار به شمار می‌آید، و بیدادگر، بر سرکشی خود می‌افزاید.

و لقد أصبحنا فی زمانٍ قد اتّخذ أکثر أهله الغدر کیساً و نسبهم أهل الجهل فیه إلی حسن الحیلة. (همان: خ 41) ما در روزگاری به‌سر می‌بریم که بیشتر مردم آن، پیمان‌شکنی را زیرکی می‌گیرند و مردم نادان، عمل چنین مردمی را حسن تدبیر می‌خوانند. و اعلموا رحمکم الله أنّکم فی زمانٍ القائل فیه بالحقّ قلیلٌ، و اللّسان عن الصّدق کلیلٌ، و اللّازم للحقّ ذلیلٌ. أهله معتکفون علی العصیان، مصطلحون علی الإدهان. (همان: خ 233)بدانید خدایتان بیامرزاد! شما در زمانی به‌سر می‌برید که گویندة حق در آن اندک است، و زبان در گفتنِ راست، ناتوان. آنان که با حق‌اند، خوارند، و مردم به نافرمانی [خدا] گرفتار، و پذیرنده سازش با یکدیگر.

با بی‌ارزش شدن انسان و دگرگونی ارزش‌های او، هرگونه ناروایی اخلاقی ظهور می‌کند: خیانت و پیمان‌شکنی، مجاز و پسندیده می‌شود، حق‌گویی اندک، راست‌گویی ناپسند، حق‌خواهی موجب خواری، و نافرمانی [خدا] و سازش‌کاری یا بی‌اخلاقی‌ها فراگیر می‌شود. در چنین فضایی تحولاتی این‌گونه بروز می‌نماید:فعند ذلک أخذ الباطل مآخذه، و رکب الجهل مراکبه، و عظمت الطّاغیة، و قلّت الداعیة، و صال الدّهر صیال السّبع العقور، و هدر فنیق الباطل بعد کظومٍ، و تواخی النّاس علی الفجور، و تهاجروا علی الدّین، و تحابّوا علی الکذب، و تباغضوا علی الصّدق. فإذا کان ذلک... تفیض اللئام فیضاً، و تغیض الکرام غیضاً... و غار الصّدق، و فاض الکذب، و استُعمِلَتِ المودّة باللّسان، و تشاجر الناس بالقلوب، و صار الفسوق نسباً، و العفاف عجباً. (همان: خ 108)

در این هنگام باطل برجای استوار می‌شود، و نادانی میدان‌دار می‌گردد، و گردنکش ستمگر بزرگ می‌شود، و دعوت کننده به حق اندک می‌گردد. و روزگار چون درندة گزنده می‌تازد و باطل پس از آرمیدن، چون شتر نر بانگ بر می‌دارد. مردم بر تبهکاری دست برادری به یکدیگر می‌دهند، و بر دینداری از هم جدا و دور می‌شوند؛ در دروغ با هم دوست می‌شوند و در مورد راست یکدیگر را دشمن می‌دارند و چون چنین شود، فرومایگان فراوان می‌شوند، و اهل کرامت اندک می‌گردند ... سرچشمة راستی خشک می‌شود، و دروغ می‌جوشد؛ دوستی را به زبان به کار می‌برند، و به دل با هم دشمنی می‌ورزند. گناه و نافرمانی وسیلة پیوند می‌گردد و پاک‌دامنی موجب ابراز شگفتی می‌شود.

پیامبر اکرم(ص) آمد تا چنین مناسباتی را دگرگون سازد و گران‌قدری انسان را معنا بخشد و پایبندی به اخلاق و ارزش‌های انسانی را حاکم گرداند، و این‌گونه مدنیت را جلوه‌گر نماید. امیرمؤمنان علی(ع) دربارة بعثت حضرت چنین تعبیری دارد:  و أنقذهم بمکانة من الجهالة. (همان: خ 1) و خداوند مردم را به واسطة او از شبستان جهالت بیرون آورد. جعله الله بلاغاً لرسالته، و کرامة لأمّته، و ربیعاً لأهل زمانه، و رفعةً لأعوانه، و شرفاً لأنصاره. (همان: خ 198) خداوند او را رساننده‌ای برای پیام خود، و مایة کرامت امتش، و بهار خرّمی مردم زمانش، و مایة سربلندی یارانش، و موجب شرافت یاورانش گردانید.

پیامبر اکرم(ص) بر مبنای اخلاق‌مداری، به برپایی مدنیت پرداخت: أرسله و أعلام الهدی دارسةٌ، و مناهج الدّین طامسةٌ. فصدع بالحقّ، و نصح للخلق، و هدی إلی الرّشد، و أمر بالقصد ـ صلّى الله علیه و آله ـ . (همان: خ 195) او را هنگامی فرستاد که راه نشان‌های راهنمایی، ناپدید شده و راه‌های دین، زدوده گردیده بود، پس حق را آشکار کرد، و آفریدگان را پند و اندرز، و راه راست را نشان داد و به میانه‌روی فرمان داد. درود خدا بر او و خاندان او باد.

تشکرات از این پست
mohsen_alavi
دسترسی سریع به انجمن ها