مسابقه هفته چهاردهـــم(93/01/30 لغایت 93/02/5)
جمعه 29 فروردین 1393 7:19 PM
فالحق أوسع الاشياء في التواصف و أضيقها في التناصف( خطبه 216، سطر1)
حق وسيع ترين اشياء در وصف کردن و تنگ ترين اشيا در انصاف دادن است.
کلمه تواصف به معني وصف کردن امري براي ديگري است، چنان که مي گويند:
تواصف القوم الشيء اي وصفه بعضهم لبعض( القاموس المحيط، ج3، ص 204)
و کلمه تناصف به معني به کار بستن انصاف با ديگران، استعمال مي شود؛ مي گويند:
تناصف القوم اي انصف بعضهم بعضاً( القاموس المحيط، ج 3، ص 200).
اين بيان دلالت دارد که همگان حق را مي شناسند و در وصف آن توانا هستند؛ اما در مقام رعايت انصاف و پذيرش حقوق ديگران، دايره آن بسيار تنگ، و عمل کردن براساس آن دشوار مي شود.
ديگر از اوصاف حق در نهج البلاغه، سنگيني در عين گوارايي، آن است. چنان که فرموده است:
إن الحق ثقيلٌ مريءٌ و إن الباطل خفيفٌ و بيءٌ( حکمت 376)
حق سنگين و گوارا است و باطل سبک و کشنده.
واژه « مريء» به معني گوارا است. چنان که مي گويند:
طعامٌ مريءٌ؛ خورشي است گوارا و نيکو عاقبت( ترجمان اللغه، ذيل واژه)
و « وبيء» به معني وخيم العاقبه و کشنده است. مي گويند:
ارض وبيئة اي کثير الوباء و هو المرض العام( شرح عبده، ج4، ص 90)؛
همچنين وباء به معني هر مرضي است که شايع و عام باشد( ترجمان اللغه، ذيل واژه).
2. حقوق دو جانبه
در نهج البلاغه از حقوق دوجانبه افراد و گروه ها سخن رفته است. اگر والي بر مردم حقي دارد، مردم نيز بر حاکم حقوقي دارند. چنان که علي(ع) خود مي فرمايد:
ايها الناس إن لي عليکم حقاً و لکم علي حق( خطبه 34، سطر 9)
اي مردم! من بر شما حقي و شما نيز بر من حقي داريد.
اين کلام دلالت دارد که حقوق والي بر رعيت يک جانبه نيست و همان گونه
که او بر رعيت حقي دارد، مردم نيز بر او حق دارند.
علي درخطبه ديگر فرموده است:
فإذا ادت الرعية إلي الوالي حقه و أدي الوالي إليها حقها عز الحق بينهم و قامت مناهج الدين...( خطبه 216، سطر 8)
پس چون مردم، حقوق والي را اداء کنند و والي نيز حق مردم را تأديه کند، حق در ميان آنان عزيز و راه هاي دين برپا مي گردد...
نمونه ديگر، حقوق متقابل پدر و فرزند است. اگر پدر حقوقي بر فرزند دارد، فرزند نيز حقوقي بر پدر داراست. چنان که فرموده است:
إن للولد علي الوالد حقاً و إن للوالد علي الولد حقاً فحق الوالد علي الولد أن يطيعه في کل شيء إلا في معصية الله سبحانه و حق الولد علي الوالد أن يحسن أسمه و يحسن ادبه و يعلمه القرآن( همان، حکمت 399)
فرزند بر پدر حقي دارد و پدر نيز بر فرزند حقي داراست. اما حق پدر بر فرزند آن است که در هرامري جز نافرماني خدا از او اطاعت کند و حق فرزند بر پدر آن است که نام نيکو بر او نهد و او را به نيکويي تأديب کند و به او قرآن بياموزد.
3. اطاعت مشروط
علي (ع)در نامه اي که به مردم مصر مي نويسد و در آن مالک اشتر را به عنوان کارگزار خود معرفي مي کند، فرموده است:
و أطيعوا امره فيما طابق الحق( نامه 38، سطر 4)
و از او مادامي که فرمانش مطابق حق است، اطاعت کنيد.
اين کلام امام علي(ع) دلالت دارد که اطاعت مطلق از واليان و حاکمان،
امري ناصحيح و نکوهيده است. زيرا ممکن است حاکمان غيرمعصوم به ناحق فرمان دهند. هرکس بايد حق را بشناسد و در فرمان حاکمان هم بنگرد و اگر فرمان آنان مطابق حق بود به آن عمل کند.
همچنين لازم است ملاک هاي حق و باطل به طور دقيق شناخته شوند تا هرکس بتواند حق و باطل را از يکديگر تميز دهد. در غير اين صورت ممکن است افراد آنچه به سودشان باشد را حق انگاشته، و آنچه به زيانشان باشد را باطل بپندارند.
4. امت نامقدس
در احاديث پيامبراکرم(ص)و اميرالمؤمنين (ع)امتي که در آن حق ضعيفان به قاطعيت گرفته نشود، نامقدس معرفي شده است. علي در جمله اي فرموده است:
فإني سمعت رسول الله صلي الله عليه و آله يقول في غير موطن (لن تقدس أُمة لا يوخذ للضعيف فيها حقه من القوي غير متتعتع ) ( نامه 53، سطر 110)
من در مواطن کثيره از پيامبر خدا (ص)شنيده ام که مي فرمود: آن امتي که در آن حق ضعيف از زورمند به صراحت و قاطعيت گرفته نشود، مقدس نخواهد بود.
در معني واژه « متتعتع» در منابع لغوي آمده است:
تعتع في الکلام اي تردد فيه من عي( فرهنگ واژگان، ص 36)
به دليل لکنت در زبان، سخن خود را تکرار کرد.
5. حق را بشناس تا پيروان آن را بشناسي
شخصي به نام حارث نزد امام علي(ع) (ع)آمد و گفت: آيا به من گمان مي بري که مي پندارم اصحاب جمل بر گمراهي بوده اند؟ علي (ع)فرمود:
إنک لم تعرف الحق فتعرف اهله و لم تعرف الباطل فتعرف من اتاه( همان، حکمت 262).
تو حق را نشناختي تا اهل آن را بشناسي، و باطل را نشناختي تا پيروان آن را بشناسي.
طه حسين، اديب و نويسنده معروف مصري، در کتاب علي و بنوه پس از نقل مضمون جملات فوق مي نويسد: من پس از وحي و کلام خداوند، جوابي پر جلال تر و شيواتر از اين جواب نديده و نمي شناسم.
6. آسيب شناسي انحراف از حق
در نهج البلاغه به بعضي از عوامل انحراف از حق اشاره شده است. به عنوان نمونه، در خطبه اي حب و بغض افراطي را از عوامل انحراف از حق برخوانده است:
سيهلک في صنفان محبٌ مفرطٌ يذهب به الحب الي غير الحق و مبغض مفرط يذهب به البغض الي غيرالحق( خطبه 127، سطر 6).
دو گروه درباره ي من به هلاکت مي رسند. يک گروه دوست داراني که در دوستي من زياده روي مي کنند، اين دوستي آنان را به غير حق مي کشاند؛ و گروه ديگر دشمنان تندرو هستند که اين دشمني آنان را به غيرحق سوق مي دهد.
اين عبارات دلالت دارد که دوستي و دشمني افراطي از عوامل منحرف کننده انسان از حق و حقيقت است.
يکي ديگر از عوامل انحراف از حق، آميختگي حق با باطل است. امام علي(ع) در اين باره فرموده است:
فلو ان الباطل خلص من مزاج الحق لم يخف علي المرتادين و لو ان الحق خلص من لبس الباطل انقطعت عنه السن المعاندين و لکن يوخذ من هذا ضغثٌ و من هذا ضغثٌ فيمزجان( همان، خطبه 50، سطر 2)
اگر باطل از آميختگي با حق خلاص مي شد، بر جويندگان نهان نمي ماند؛ و اگر حق از پوشش باطل رها مي شد، زبان دشمنان از آن منقطع مي گرديد. وليکن بخشي از اين و بخشي از آن را مي گيرند و آنها را با يکديگر در مي آميزند.
براين اساس حق و باطل همواره به گونه اي ناخالص و محض مشاهده نمي شوند و رنگ پديده ها الزاماً سياه يا سپيد نيست. بنابراين حق و باطل در هر انديشه اي قابل بررسي و شناسايي است.
در نهج البلاغه به عوامل ديگري که موجب انحراف از حق مي گردد اشاره شده است.
7. حق بر من گران نيست
علي (ع)نحوه سخن گفتن ديگران را با خود، که اميرالمؤمنين است، آموزش مي دهد؛ و در ضمن آن مي فرمايد:
لا تظنوا بي استثقالاً في حقً قيل لي ( خطبه 216، سطر 2)
و مپنداريد که اگر حق را به من بگويند، بر من گران خواهد بود.
فإنه من استثقل الحق أن يقال له او العدل ان يعرض عليه کان العمل بهما اثقل عليه( همان)
زيرا اگر کسي از کلام حق که به او گفته شود يا عدلي که بر او عرضه شود، استثقال کند و آن را گران شمارد، عمل کردن به آنها براي او دشوارتر خواهد بود.
و در ادامه امر مي کند که هيچ گاه از گفتن حق باز نايستيد:
فلا تکفوا عن مقالة بحق(همان).
8. تفاوت در صفوف باطل
از موضوعات مهمي که در نهج البلاغه مورد تأکيد واقع شده است تفاوت در صفوف باطل است. برخي گروه ها به واسطه پيروي از هواهاي نفساني پيرامون باطل گرد مي آيند؛ اما برخي ديگر طالب حق اند، و به دليل سختي و دشواري راه، امر بر آنان مشتبه شده و به باطل مي گرايند. تفاوت اين دو گروه بسياراست. علي در نهج البلاغه فرموده است:
لا تقتلوا الخوارج بعدي فليس من طلب الحق فاخطاه کمن طلب الباطل فادرکه( خطبه 61)
پس از من خوارج را نکشيد، زيرا آن کس که خواهان حق است، اما خطا مي کند، مانند کسي نيست که خواستار باطل است و بدان مي رسد.
سيدرضي در شرح کلام اخير مي گويد: مقصود از کساني که خواستار باطل اند، معاويه و اصحاب اويند. دراين کلام گران قدر بين خوارج و اصحاب صفين، که هر دو بر باطل اند، فرق نهاده و خوارج بر معاويه و اصحاب او ترجيح داده شده اند. او خوارج را پس از خود سزاوار قتل نمي داند.
9. حق در دل باطل
از شگفتي هاي کلام اميرالمؤمنين(ع) در امر حق و باطل، يکي هم اين تعبيراست که مي فرمايد: من از دل باطل، حق را بيرون مي آورم! در نهج البلاغه آمده است:
و ايم الله لابقرن الباطل حتي اخرج الحق من خاصرته( خطبه 104)
به خدا سوگند من باطل را مي شکافتم تا آن که حق را از پهلوي آن بيرون بياورم.
و هنگامي که براي کارزار با اهل بصره بيرون مي آمد، فرمود:
فلانقبن فلابقرن الباطل حتي يخرج الحق من جنبه( خطبه 33)
به يقين باطل را مي شکافم، تا حق از پهلوي آن خارج شود.
گرچه به نظر مي رسد بيرون آمدن حق از دل باطل، يک تعبير ديالکتيکي است، اما ظاهراً مقصود اين است که حق، مانند خورشيد، درخشان و نمايان است و کسي را ياراي انکار آن نيست. اما گاهي براي مقابله با حق آن را مموه و مشوه جلوه مي دهند. به عبارت ديگر آن را با لايه اي از باطل مي پوشانند، و حق را باطل جلوه مي دهند؛ اين، همان تعبير قرآن کريم است که مي فرمايد:
لم تلبسون الحق بالباطل و تکتمون الحق و انتم تعلمون( آل عمران، آيه 71)
چرا حق را با باطل مي پوشانيد و حق را کتمان مي کنيد.
علي نيز مي فرمايد پوسته باطل را مي شکافم و حق محض و خالص را از دل آن بيرون مي کشم. اين از تعابير شگفت انگيز نهج البلاغه است.
10. زمامداران حق
در نهج البلاغه عترت پيامبراکرم(ص)به عنوان زمامداران حق معرفي شده اند.
چنان که مي فرمايد:
بينکم عتره نبيکم و هم ازمة الحق( خطبه 87؛ سطر14)
عترت پيامبر شما در ميان شماست و آنان زمامداران حق اند.(3)
همچنين عترت و خاندان پيامبر اکرم به عنوان بهترين عترت ها معرفي شده است:
عترته خيرالعتر و اسرته خيرالاسر( خطبه 94، سطر 5)
عترت پيامبراکرم(ص) بهترين عترت ها و خاندان او بهترين خاندان ها هستند.
و از حيث آن که اهل بيت پيامبراکرم(ص) زمامداران حق اند، فرموده است:
انظروا اهل بيت نبيکم فالزموا سمتهم و اتبعوا اثرهم فلن يخرجوکم من هدي و لن يعيدوکم في رديً فإن لبدوا فالبدوا و إن نهضوا ( خطبه 97، سطر12)
به اهل بيت پيامبرتان بنگريد و ملازم سمت آنان باشيد و از آنان پيروي کنيد که شما را از هدايت بيرون نمي برند و شما را به گمراهي باز نمي گردانند. اگر نشستند شما هم بنشينيد و اگر قيام کردند شما نيز قيام کنيد.
در نهج البلاغه از عترت پيامبراکرم(ص) و اهل بيت او به اعزاز ياد شده و پيروي از آنان - که زمامداران حق اند- توصيه شده است.
11. ديده ها و شنيده ها
آن چه که انسان مي شنود ممکن است حق يا باطل باشد، اما آنچه که مي بينيد به يقين حق است و باطل نيست. امام علي(ع) در کلامي فرموده است:
انه ليس بين الحق و الباطل الا اربع اصابع( خطبه 181، سطر 2)؛
بين حق و باطل فقط چهار انگشت فاصله است.
و چون معناي اين سخن را از او پرسيدند، انگشتانش را جمع کرد و بين گوش و چشمش قرار داد و فرمود:
الباطل ان تقول سمعت و الحق ان تقول رايت(همان)
باطل آن است که بگويي شنيدم، و حق آن است که بگويي ديدم.
اين کلام دلالت دارد که در مسموعات و منقولات بايد تحقيق و تبيين کرد، چنان که در قرآن کريم آمده است:
ان جاءکم فاسقٌ بنبإ فتبينوا(حجرات/6)
اگر فاسقي براي شما خبري آورد، آن را نپذيريد و در صحت و سقم آن تحقيق کنيد.
واژه « تبين» درآيه ديگري هم آمده است که در آن « رؤيت» عامل حصول يقين بر شمرده شده است. آن آيه اين است:
سنريهم آياتنا في الآفاق و في انفسهم حتي يتبين لهم انه الحق( فصلت/53)
به زودي آيات خود را درآفاق و نفوس به رؤيتشان مي رسانيم تا براي آنها تبيين شود که او حق است.
12. حقوق الهي
در نهج البلاغه تنها از حقوق بشر سخن به ميان نيامده است، بلکه از حقوق الهي نيز گفتگو شده است و درکلامي دارندگان معرفت الهي هم طراز شهيدان معرفي شده اند. امام(ع) فرمود:
إنه من مات منکم علي فراشه و هو علي معرفة حق ربه و حق رسوله و اهل بيته مات شهيداً و وقع اجره علي الله( خطبه 190، سطر18)
کسي از شما، که در بستر خود بميرد و حق پروردگار و رسول و اهل بيتش را بشناسد، شهيد از دنيا رفته است و اجر و پاداش او بر خداوند است.
حقوق الهي، حقوقي است که به ازاي آن، تکاليفي براي انسان مقرر مي گردد. بسياري از اين تکاليف براي حفظ حقوق و کرامت انساني مقرر گرديده است. چنان که علي (ع)در خطبه اي فرموده است:
من واجب حقوق الله علي العباد النصيحه بمبلغ جهدهم و التعاون علي اقامه الحق بينهم( خطبه 216، سطر 14)
از حقوق واجب الهي بر بندگانش اين است که آنان، به قدر توانشان خيرخواهي کنند و براي برپاداشتن حق در بين خودشان به يکديگر ياري رسانند.
ملاحظه مي شود که همين حقوق الهي نيز در راستاي خيرخواهي در امور اجتماعي و تعاون براي برقراري حق و عدالت تعريف شده است. آري، اگر کسي حقوق خداوند و اولياي او را بشناسد و آنها را مراعات کند، داراي مقامي رفيع، هم رديف مقام شهيدان خواهد بود.
يکي ديگر از حقوق الهي، داشتن تقوا و عدم پيروي از هوا و هوس است.او در مواضع گوناگون بدين حق الهي اشاره فرموده است، از جمله:
اوصيکم- عبادالله- بتقوي الله فانها حق الله عليکم( خطبه 191، سطر 5)
اي بندگان خدا! شما را به تقواي الهي سفارش مي کنم، که آن حق الهي بر شماست.
13. حقوق برابر در حکومت علي(ع)
حقوق شهروندي همه ي آحاد مردم در حکومت علي (ع)برابر است و هيچ فردي بر فرد ديگر حقوقي افزون ندارد. او به سهل بن حنيف انصاري کارگزار خود در مدينه مي نويسد:
ان الناس عندنا في الحق اسوة( نامه 70، سطر 3)
همه مردم در نزد ما و در آئين حکومت ما حقوق برابر دارند.
ابن منظور مي نويسد:
و القوم اسوة في هذا الامر اي حالهم فيه واحدة( لسان العرب).
ابن ابي الحديد در معناي « اسوه» همين معني را ذکر کرده و مي نويسد:
يقول قد عرفوا اني لا اقسم الا بالسويه و اني لا انفل قوماً علي قوم و لا اعطي علي الاحساب و الانساب کما فعل غيري( ابن ابي الحديد، ج 4، ص 230).
امام مي فرمايد: آنان مي دانند که من بيت المال را جز به سويه بخش نمي کنم و قومي را بر قوم ديگر برتري نمي دهم؛ و بر اساس حسب و نسب، آن گونه که ديگران عمل کردند، مالي را عطا نمي کنم.
14. حقوق مردم
در نهج البلاغه از حقوق مردم فراوان سخن به ميان آمده و به رعايت آن توصيه شده است. برخي از آن موارد چنين است:
پيش از آنکه شخص به درگاه الهي رفته و استغفار کند، بايد حقوق تضييع شده مردم را تأديه کند:
ان تؤدي الي المخلوقين حقوقهم( حکمت 417)
اين که حقوق مخلوقين را بپردازي.
امام مسلمين نمي تواند فردي رشوه گير باشد، زيرا در آن صورت حقوق مردم پايمال مي شود:
و لا المرتشي في الحکم فيذهب بالحقوق( خطبه 131، سطر7)
والي نبايد رشوه گير در داوري باشد، زيرا در آن صورت حقوق را از بين مي برد.
با اخلاص و توحيد حقوق مسلمين تضمين مي گردد.
و شد بالاخلاص و التوحيد حقوق المسلمين ( خطبه 167، سطر 3)
خداوند با اخلاص و توحيد، که از جمله فرائض است، حقوق مسلمين را تضمين کرده است.
مردم برادران ديني والي و ياران او در استيفاي حقوق اند.
فإنهم الاخوان في الدين و الاعوان علي استخراج الحقوق( نامه 26، سطر 3)
زيرا آنان برادران ديني و ياوران بر استخراج حقوق اند.
15. متاع کفر و دین بی مشتری نیست
در موضوع حق و باطل فرموده است:
حقٌ و باطلٌ و لکل اهلٌ فلئن امر الباطل لقديماً فعل و لئن قل الحق فلربما و لعل و لقلما ادبر شيءٌ فاقبل( خطبه 16، سطر 6)
حقي است و باطلي و براي هريک اهلي، اگر باطل افزون شود(4)، جاي تعجب نيست، از دير زمان چنين بوده است؛ و اگر حق اندک شود، چه بسا افزوده شوند و کم اتفاق مي افتد که چيزي برود و ديگر بار بازآيد.
منبع: نشریه النهج . شماره 29
نویسنده: منصور پهلوان
زمان شرکت در مـسـابـقـه هـفـتـه چهاردهم پایان یافته است
هر که دارد هوس کربُــبَـــلا بسم الله