2. عوامل رشد نفاق و ريا و راههاى درمان آن چيست و چگونه مى توان حق را ازناحق تشخيص داد؟
دوشنبه 23 دی 1392 5:24 AM
2. عوامل رشد نفاق و ريا و راههاى درمان آن چيست و چگونه مى توان حق را ازناحق تشخيص داد؟
براى پاسخ به اين سؤال، در ابتدا به حقيقت ريا اشاره مى کنيم:
ريا، از روايت گرفته شده است و تعريف آن، عبارت است از: طلب منزلت و مقام در قلب هاى مردم، به وسيله عبادات و طاعات خداوند متعال. اين گونه ريا حرام است و سبب باطل شدن عبادت مى شود.
شخص رياکار، نزد مردم چنين نشان مى دهد که مخلص و مطيع واقعى خداوند است؛ در صورتى که در حقيقت چنين نيست. بايد توجه داشت: اولاً تحقق ريا، به قصد ريا مشروط است. و ثانياً به داشتن غرضى از اغراض دنيوى نظير کسب محبوبيت، ثروت و رياست وابسته مى باشد.
بخش اول پاسخ:
در علاج و درمان ريا، عالمان علم اخلاق به عواملى اشاره کرده اند:
1. ريشه ريا، حب جاه و منزلت نزد مردم است و آن را بايد ريشه کن کرد.
2. بايد ضرر ريا را شناخت که چگونه قلب را تيره کرده و توفيق اصلاح نفس را مى گيرد و اعمال نيک انسان را نابود ساخته و به آتش دوزخ تبديل مى نمايد.
3. طلب جاه و مقام نزد خلق، اظهار نياز نزد نيازمندان است که آنان نيز همه محتاجانى در پيشگاه خدايند و منزلت نزد آنان اندک سودى ندارد.
4. توجه داشتن به نعمت هاى اخروى و مقامات معنوى.
5. عادت کردن به عبادت پنهانى. البته در ابتداى مبارزه، سخت است؛ ولى با مداومت و تمرين آسان خواهد شد.
البته براى از بين بردن ريا لازم نيست انسان خود را برابر مردم، فردى گناهکار جلوه دهد. که اين کار خود ناپسند و خلاف رضاى خدا است، زيرا خداوند دوست دارد آبروى بنده مؤمنش نزد مردم حفظ شود و اگر لغزشى دارد، نزد آنان رسوا نگردد، ولى بنده بايد رابطه خود را با پروردگار نيکو گرداند و در پنهان، از گناهان خويش توبه کند و عهد نمايد از معاصى دست خواهد کشيد و در اين کار هم از او مدد جويد.
بخش دوم پاسخ:
حق و شناخت آن:
در فرهنگ معين، حق به راستى، درستى و حقيقت مقابل باطل تعريف شده است. «راغب اصفهانى»، (مفردات، ص 124) حق را به معناى مطابقت و موافقت دانسته و موارد کاربرد آن را چهارگونه معرفى ميکند:
1. آفرينندة شى ء به مقتضاى حکمت (خالق حکيم)؛
2. آفريده به مقتضاى حکمت (مخلوق حکيمانه)؛
3. اعتقاد به چيزى مطابق حقيقت آن شى ء (اعتقاد حق)؛
4. رفتار و گفتار، آنگونه که واجب است.
الف) مبنا و معيار حق
1. مى دانيم که خداوند حق است: «ذلِکَ بِأَنَّ اَللهَ هُوَ اَلْحَقُّ،»1 و «فَذلِکُمُ اَللهُ رَبُّکُمُ اَلْحَقُّ،»2 و «اَلْحَقُّ مِنْ رَبِّکَ،»3
2. پيامبر- صلي الله عليه و آله- حق است: «يا أَيُّهَا اَلنَّاسُ قَدْ جاءَکُمُ اَلرَّسُولُ بِالْحَقِّ مِنْ رَبِّکُمْ،»4.
3. کلام خدا حق است: «نَزَّلَ اَلْکِتابَ بِالْحَقِّ،»5.
4. امامان نيز برحقند: به اين دليل که قرآن مى فرمايد: «ما آتاکُمُ اَلرَّسُولُ فَخُذُوهُ» و پيامبر- صلي الله عليه و آله- نيز در حديث ثقلين فرمود: «انى تارک فيکم الثقلين کتاب اللَّه و عترتى اهل بيتى لن تضلوا ان تمسکتم بهما ابدا و انما لن يفترقا حتى يردا على الخوض» و نيز فرمود: «ان مثل اهل بيتى کمثل سفينة نوح من رکبها نجى و من ترکها غرق». آن حضرت در جاى ديگر مى فرمايد: «على مع الحق والحق مع على اللهم ادرالحق معه حيث دار،»6
ب) راه هاى شناخت حق
براى تشخيص حق در هر زمان، بايد ببينيم آيا اين مطلب مطابق رضاى خدا و کلام الهى و سنت پيامبر- صلي الله عليه و آله- و گفتار حضرات معصومين- عليهم السلام- هست يا نه؟ بعضى موارد حق روشن است و با کمترين توجه، انسان حق را تشخيص مى دهد. در مواردى که تشخيص حق براى انسان دشوار است، به استناد احاديث، لازم است به علماى شيعه مراجعه شود. در مراجعه به علما بايد به چند مطلب توجه داشت:
1. مراجعه به علما با مراجعه به کتاب و سنت متفاوت است. کتاب و عترت، دو اصل بنيادين هستند و در مراجعه تلاش مى کنيم معنا و مفهوم کلام آنها را دريابيم؛ اما علما، مجرا و کانال ارتباط ما با کتاب و عترت هستند. شايد تعبير به «روات احاديثنا» و «من عرف احکامنا» و.، اشاره به همين معنا باشد.
2. علمايى که به آنان رجوع مى کنيم، بايد در رفتار و عمل و زندگى، زاهد و خداترس و باتقوا و اهل اجتناب از دنيا باشند. به طور خلاصه علما واسطه اى هستند بين ما و حضرات معصومين - عليهم السلام- که به شرط پاک بودن و منزّه بودن، ما را به حق مى رسانند.
در ارتباط با اين واسطه، گفتار و احکام آنان بايد مستند به روايات معصومان- عليهم السلام- باشد و رفتار و عمل آنان نيز مطابق موازين شرع و رفتار حضرات معصومين باشد بنابراين به اجتهاد و دقت نظر علما نياز داريم.
در صورت تعارض بين احکام و فتاواى علماى شيعه، بايد نظر شخص فقيه تر، عادل تر، پرهيزکارتر و راستگوتر را ملاک قرار داد.