نطق زيبا، ز خامشي بهتر - جمع بين دو دسته آيات
دوشنبه 23 دی 1392 4:53 AM
جمع بين دو دسته آيات
ديديم درباره دنيا دو دسته آيه و روايت هست. جمع اين دو دسته از آيات و روايات، در آيات ديگر ذکر شده است و آن اينکه دنيايي که آن را مذمت کردهاند، دنيايى است که انسان از آن براي آخرت استفاده نمى کند؛ بلکه آخرت را مى دهد و دنيا را مى گيرد. بايد مواظب باشيم چگونه رفتار مى کنيم؛ يک وقت دنيا را وسيله و ابزار قرار مى دهيم، براى رسيدن به کمالات، معنويات، آخرت و قرب الهي که اين، نعمت است و چه نعمتى از اين بالاتر؟! نعمتى که همه انبيا از آن بهره مند شدند و به آن درجات عالى رسيدند، فهميدند با دنيا چگونه رفتار کنند، و براي رسيدن به آخرت، دنيا را وسيله خودشان قرار دهند؛ ولى در مقابل، اهل دنيا عکس اين عمل کردند. خداوند اين نعمت ها را به ما داد، تا از آنها استفاده کنيم و وسيله قرار دهيم براى رسيدن به قرب خودش و به کمالات؛ ولى اهل دنيا، براي دنيا آخرت را رها کردند، آخرتشان را به دنيا فروختند. خداوند، اين رفتار را که بسياري از کفار و مردم داشتند، مذمت مى کند. خداوند در آيه مبارک 86 سوره بقره، در وصف کفار مى فرمايد:
أُولَئک الَّذِينَ اشترَوُا الْحَيَوةَ الدُّنْيَا بِالاَخِرَةِ فَلا يخَفَّف عَنهُمُ الْعَذَاب وَ لا هُمْ يُنصرُونَ؛6
همين کسانند که زندگى دنيا را به [بهاى] جهان ديگر خريدند. پس نه عذاب آنان سبک گردد، و نه ايشان يارى شوند.
خداوند، کيفيت استفاده اينان از دنيا را مذمت مى کند؛ چرا که دنيا نعمت الهى است و ما خيلى وقتها استفاده لازم و مطلوب را از آن نمى کنيم، و آن را نقمت ميکنيم. همچنين درسوره ابراهيم مى فرمايد:
الَّذِينَ يَستَحِبُّونَ الْحَيَوةَ الدُّنْيَا عَلى الاَخِرَةِ وَ يَصدُّونَ عَن سبِيلِ اللهِ وَ يَبْغُونهَا عِوَجاً أُولَئک فى ضلَالِ بَعِيدٍ7؛
همانان که زندگى دنيا را بر آخرت ترجيح مى دهند و مانع راه خدا مى شوند و آن را کج مى شمارند. آنانند که در گمراهى دور و درازى هستند.
همانند اين آيات، بسيار است. در برخي آيات شريف، رفتار اهل دنيا را مذمت مى کند؛ که نبايدآخرت را بدهيد و دنيا را بگيريد؛ چرا که دنيا براى اين است که با آن، آخرت را تحصيل کنيد. اين آيات شريف، مى توانند مبيّن دو دسته آيات مذکور، باشند؛ يک دسته، آياتى که مذمت مى کند[و ميگويد دنيا نقمت است] و دسته ديگر مى فرمايد: نعمت است. اين دو دسته آيات، ناظر بر کيفيت رفتار است که ما چگونه رفتار کنيم، اگر دنيا را وسيله آخرت قرارداديم، به يک معنا، ديگر دنيا نيست. اين، مزرعه آخرت است.
انسان، آنچه را در دنيا کشت کرده است، در آخرت درو ميکنند. در آيه شريف مى فرمايد:
أَرَضِيتُم بِالْحَيَوةِ الدُّنْيَا مِنَ الاَخِرَةِ8؛
آيا به جاى آخرت به زندگى دنيا دل خوش کرده ايد؟ بعد مى فرمايد:
فَمَا مَتَعُ الْحَيَوةِ الدُّنْيَا فى الاَخِرَةِ إِلا قَلِيل9؛
متاع زندگى دنيا در برابر آخرت، جز اندکى نيست.
يعنى بد معامله اى کرديد و از سرمايههايتان بد استفاده کرديد؛ دنيا را مقصد اصلى گرفتيد و حيات آخرت را فراموش کرديد و حال آن که حيات دنيا اندک است و در مقايسه با آخرت، بهره اى بسيار کم و ناچيز است.
اين که عده بسياري از مردم عالم، درهمه اعصار آمدند و دنيا را بر آخرت ترجيح دادند و در مقابل دادن آن کثير راضى شدند به اين اندک، به دليل محبّتى است که به دنيا دارند. محبّت به دنيا است که افراد را به سوي خودش ميکشد و جذب مى کند. وقتى انسان به دنيا محبت پيدا کرد، منشأ فسادها، معصيتها و گرفتاريها است. همانى که در روايات و اخبار متعدد با عبارات گوناگون آمده است:
حب الدنيا راس کل خطيئة؛
محبت دنيا منشأ همه خطاهاست. در بعضى از روايات آمده است:
راس کل خطيئة حب الدنيا و راس العبادة حسن الظن بالله؛ وقتى اشخاص به دنيا محبت پيدا کردند، مثلا به دليل محبتّى که به پول دارند، حق ديگران را ضايع مى کنند، حق ديگران را نمى دهند؛ چون به دنيا علاقهمندند. به همين دليل، در انجام تکاليف هم سستي مى کنند؛ مى بينند اگر بخواهند نماز بخوانند يا حج بروند، از دنيا عقب مى مانند، لذا اعتنايى ندارند، و حج را ترک مى کنند، نماز را در پنج وقت ترک مى کنند، تا از دنيا عقب نمانند. پس محبت به دنيا، انسان را به سوي ترک واجبات و انجام محرمات مى کشاند. حالا اين را مي خواهيم بگوييم که محبت به دنيا، فرع بر معرفت ما است. اگر انسان در معارفش راه صحيح رفته و دل به قرآن کريم و سنت ثابت از رسول اکرم صلي الله عليه و آله و سلم و اهل آن حضرت عليهم السلام، داده باشد، شناختش از دنيا و آخرت، شناخت ديگرى مى شود. اگر آن شناخت در وجود انسان راه يابد، طبعاً به دنيا محبت نخواهد داشت؛ چون شناخته است که چيست؛ مثل سيب گاززده اى که در يک سطل زباله است و ما هم مى دانيم اين سطل زباله آلوده به ميکروبهاى مختلف است. حال، هيچ رغبتى نيست سيب افتاده در سطل را در بياوريم و بخوريم. اين بىرغبتى، فرع بر معرفت است؛ چون معرفت داريم که سيب آلوده است، بىرغبت ميشويم.
اگر انسان تحت تعليمات دين، کلمات الهى و کلمات انبيا قرار گيرد، بىرغبت مى شود، وقتي بىرغبت شد، خودش را آلوده نمى کند؛ اما کسانى که دنبال تعليمات الهى، تعليمات پيغمبر، تعليمات امامان عليهم السلام نروند، دنيا جذبشان مى کند و محبت پيدا مى کنند، و فکر مى کنند همه چيزشان به دنيا وابسته است؛ تنافس و تکالب مى کنند؛ مى بينيم براى رسيدن به دنيا و عقب نماندن از آن، از هم سبقت مى گيرند؛ مثل يک کلب، براى استفاده از لاشهاي که يافتهاند هجوم مى آورند. اينها نتيجه جهل و دور ماندن از کتاب الهى و اهل بيت معصوم عليهمالسلام است. اگر کسى دلش به معرفت الهى روشن شده و دنيا را شناخته باشد، هيچ وقت محبت دنيا در قلبش نمى آيد؛ لذا در اخبار و احاديث فرموده اند: محبت خدا و محبت دنيا با همديگر ضد هستند؛ يعنى دو وجودى که نمى توانند با همديگر جمع شوند. اگر حب خدا بخواهد در وجود انسان باشد و حب دنيا هم وجود داشته باشد، ممکن نيست و بايد فقط يکى از آنها باشد. اگر معرفت انسان، کامل باشد، حب خدا در دل انسان جاي ميگيرد، و اگر معرفت انسان، ناقص باشد، حب دنيا در دل انسان مى آيد؛ نه حب الهى.
روايات از حضرت على عليه السلام نقل شده است:
ان کنتم تحبون الله فاخرجوا من قلوبکم حب الدنيا؛
اگر ادعا داريد که خدا را دوست داريد، محبت دنيا را از دلهايتان بيرون کنيد.
بعد فرمود:
کيف يدعى حب الله من سکن قلبه حب الدنيا؛ چگونه ادعاى محبت خدا مي کند کسى که در قلب خود، حب دنيا را جاي داده است ؟ و در حديثي ديگر فرمودند:
کما ان الشمس و الليل لايجتمعان کذلک حب الله و حب الدنيا لايجتمعان؛
همانگونه که خورشيد و شب جمع نمي شوند، حب خدا و حب دنيا نيز با هم جمع نمى شوند.
قطب راوندى در روايتي نقل کرده است که حضرت سليمان، ابليس را ملاقات کرد و به او گفت: تو با امت محمد چه مى کنى؟ گفت: «من راضى هستم از آنان به محقّرات [گناهان کوچک]، مى خواهم آنان را مشرک کنم؛ ولى اطاعت نمى کنند، لذا دنيا را در نظر آنان جلوه مى دهم، تا به آن محبت پيدا کنند، آن گونه که از محبت خدا و رسول بيشتر مى شود. پس کارد شيطان در اين جا خيلى برندگى دارد؛ يعنى کارى مى کند که ما به دنيا علاقمند شويم؛ در نتيجه اگر کافر نمى شويم، باعث ترک واجبات و عمل به محرمات بشود. در روايتي از حضرت على عليه السلام نقل شده است: دنيا و آخرت، به منزله مشرق و مغرب هستند. کسى که بين اين دو حرکت مى کند، اگر به طرف شرق برود، هر چه مى رود، از طرف مغرب دور مى شود، و -بالعکس- هر چه به طرف مغرب برود، از طرف مشرق دور مى شود بنابراين، اين دو قابل جمع نيستند.
حضرت صادق عليه السلام قلب سليم در آيه شريف را به قلبي تفسير کردند که حب دنيا در آن نيست. صاحب چنين قلبي روز آخرت گرفتاري ندارد. بعد فرمود: حب دنيا انسان را کور و کر ميکند. ديدنيها را همه مى بينند؛ اما آنهايى که اهل آخرت هستند، از همه اين ديدنيها عبرت مى گيرند و به خدا نزديک مى شوند؛ مايه حرکت و تکامل آنان مى شود. همه شنوايي دارند؛ اما آنهايى که اولياي خدا هستند، از آيه آية قرآن، برايشان ارتقا حاصل مى شود و معنوياتشان بالا مى رود؛ ولى آنان که به دنيا محبت دارند، آيات را مى خوانند، مى بينند و مى شنوند، اما برايشان تاثيري ندارد. حب دنيا، عارضه بدى است و لذا در اخبار بسيار به بغض دنيا خيلى توصيه شده است؛ از جمله اين روايت در کتاب شريف کافى آمده است که از حضرت پرسيدند: چه عملي نزد خدا با فضيلتتر است ؟ حضرت مي فرمايد:
ما من عمل بعد معرفة الله عز و جل و معرفة رسوله افضل من بغض الدنيا فان ذلک لشعباً کثيرا؛
هيچ عملى بعد از معرفت خداوند عزوجلّ و رسولش، بالاتر از بغض دنيا نيست، که آن هم رشته هاى مختلفى دارد.
انسان وقتى به دنيا بغض پيدا مى کند، گرفتار آن مفاسد نمى شود. بنابراين، اگر انسان، صرفاً از دنيا متنعم باشد و آن را وسيله آخرت قرار ندهد، تعريفى ندارد، و اگر از آن به نعمت تعبير شده، آن نعمت نيست، بلکه نقمت است. و اگر از آن استفاده اخروى شد، نعمت و خير است، و تعريف دارد.
در کافى از حضرت صادق عليه السلام روايت شده است که خداوند در مناجات حضرت موسى فرمود:
يا موسى ! ان الدنيا دارعقوبة عاقبت فيها آدم عند خطيئة و جعلتها ملعونة ملعون ما فيها الا ما کان فيها لى؛
اي موسي ! دنيا، دار عقوبت است که در آن، آدم را در اثر خطايش عقوبت کردم. و دنيا را ملعون قرار دادم. هر چه در دنيا هست ملعون است، مگر آنچه براي من باشد.
انسان ميتواند، از دنيا استفاده کند براى اعمال خير، حج، نماز، روزه، زندگى شرعى؛ تمام اين استفاده ها خير است و نعمت، و سبب بُعدى نمى شود، که ملعون شود؛ ملعون يعنى چيزى که سبب بُعد ميشود، ولي اينها بُعد نمى آورند.
-----------------------
6. بقره، آيه 68.
7. ابراهيم، آيه 3.
8. توبه، آيه 83.