0

متن نشریه (دو ماهنامه) خلق - شماره دوم

 
yahagg118
yahagg118
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : فروردین 1390 
تعداد پست ها : 1092
محل سکونت : قم

مصاحبه با حضرت آيت الله سيد عبد الکريم کشميري(رضوان الله تعالي عليه)
دوشنبه 23 دی 1392  4:30 AM

مصاحبه با حضرت آيت الله سيد عبد الکريم کشميري(رضوان الله تعالي عليه)
گزارشي از جلسه مصاحبه و گفت‌وگوي برخي از فضلاي حوزهبا حضرت آيت اللهسيد عبدالکريم کشميري قدس سره
جلسه در اتاقي محقر، در خانه مرحوم آيت اللهکشميري که در قم واقع است، انجام مي‌شود. با توجه به روحيات آيت اللهکشميرى، به نظر مي‌آيد آنچه انجام اين مصاحبه را براي آن بزرگوار پذيرفتني و آسان تر مي‌کند، حضور جمعي محدود (شش نفر) آن هم عده‌اي آشنا است؛ به ويژه اين‌که مسؤوليت گفت‌وگو _ يا به اصطلاح، مصاحبه_ را يکي از شاگردان خاص ايشان، حاج شيخ جعفر ناصري ـ زيد عزه الشريف ـ بر عهده دارد. آيت الله کشميري همراه حضار وارد مي شود و پس از لحظاتي سخن شروع مي شود.
مصاحبه کننده -که همان گونه که گفتيم از شاگردان خاص ايشان است - با سخناني آميخته از ارادت و ادب، چنين آغاز مي‌کند:
* خوب آقا جان! بالاخره بايد سه ربع _ يک ساعت، خلاف ميل باطنيتان يک خرده صحبت بکنيد.
آيت اللهکشميري با لبخندي مليح رو به او کرده و مي گويد:
ـ از چه صحبت کنم؟ چه بگويم؟
*در ابتدا درباره جد پدري‌تان، آقاي سيد حسن کشميري بفرمائيد.
ـ آقاي سيد حسن کشميري از علماي کربلا بود.
* در حد مرجعيت تقليد بود؟
ـ بله، [اهل] تبريز مقلدش بودند، صاحب کرامت بود. شخصي بزرگ بود، مرحوم آشيخ عبدالکريم حائري يزدي از شاگردانش بود، ملا بود خيلي.
*جد مادريتان؟
ـ مرحوم آقا سيد محمد کاظم معروف است ديگر.
*آسيد محمد کاظم يزدي، صاحب عروه؟
ـ بله، صاحب عروه.
*آقا! خودتان از چه زماني تحصيل طلبگي را شروع کرديد؟
ـ [51 ]سالگي.
*: اساتيدتان يادتان مي‌ايد؟
ـ اساتيد چه درسى؟
* دروس ابتدايي، مثل ادبيات، منطق؟
ـ درمنطق حاشيه ملا عبدالله را نزد آشيخ شمس بادکوبه‌اي که مدرس منطق بود، خواندم.
* دروس بعدي مثل لمعه، رسائل، مکاسب؟
ـ لمعه، نزد آقا سيد احمد اشکوري.
* رسائل، مکاسب؟
ـ نزد آقا شيخ مرتضي طالقاني
* مثل اين که آقا شيخ مرتضي طالقاني از شاگردان مرحوم آخوند بود؟
ـ بله.
* در ضمن مثل اين که در عرفان و سير و سلوک هم شاگرد آخوند کاشي بود؟
ـ بله.
*شما استفاده‌اي از ايشان کرديد؟منظور در اذکار و اين گونه امور؟
ـ بله، بيشتر از ده سال نزد ايشان بودم؛ چون در مدرسه خودمان بود. من هم حجره‌ام پيش حجره ايشان بود؛ يک ديوار فاصله بود؛ بيشتر از ده سال.
* از کرامات ايشان چيزي يادتان هست؟
ـ بله؛ صاحب کرامت بود؛ انسان را مي‌خواند؛
* غير از شيخ مرتضي طالقاني در سير وسلوک استادي داشتيد؟
ـ مرحوم آقا سيدعلي قاضي.
*چند سال خدمت ايشان بوديد؟
ـ 5-4 سال.
* ايشان را چه طور ديديد من حيث المجموع؟
ـ انسان ملکوتي و الهي است. فاني في الله بود، شخص بزرگي بود.
* دستوري هم به شما مي‌دادند؟
ـ بله؛ ذکر يونسيه را او داد به من (لا اله الا انت سبحانک اني کنت من الظالمين) در سجده 400 مرتبه.
*در ابتدا ايشان گفتند؟
ـ ]بله[ ابتدا ايشان گفتند. ذکر «يا حي يا قيوم» 04 مرتبه، ايشان فرمودند.
*با شخص بزرگ ديگري از اين قبيل برخورد داشتيد؟
ـ آقا شيخ علي اکبر تهراني اراکي، شخص خيلي بزرگي بود.
* در عرفان هم ]بزرگ بود[؟
ـ در عرفان هم، بله؛ در فقه و اصول هم ايضاً از شاگردان آخوند ملاکاظم بود.
* فوق العادگي‌اي، چيزي يادتان مانده از ايشان؟
سر را به زير مي اندازد و اندکي به فکر فرو مي رود و مي گويد:
ـ «بايد فکر بکنم».
*آقا! درس خارج چه کسي مي‌رفتيد؟
ـ درس آقاي خويي.
* از ابتدا؟
ـ درس خارج آقاي خوئي از ابتدا ]مي‌رفتم[
* تا آخر ]مي‌رفتيد[ ؟
ـ تا آخر کار که آمدم.[که ظاهراً منظور، آمدن از نجف به ايران بود.]
* يک استقبال عمومي شده بين طلبه‌ها نسبت به مرحوم آقاي قاضي ...؟
ـ بله؛ جا دارد.
* بعد از اين که متوجه شده‌اند از اساتيد علامه طباطبايي و يک سري از عرفا ايشان بودند، اگر چيزي در نظرتان باشد، بفرماييد اين ها قابل استفاه هست؛ از کرامات ايشان، از حالات ايشان؟
ـ ايشان يک شخص ملکوتي بود؛ تمام فاني في الله بود؛ بين مردم نبود. يک عرب عبا دوز بود که ، آقا سيد علي قاضي پيشش مي‌نشست. روزي که آقا سيد علي قاضي فوت کرد، ديد عماره‌اي آوردند و دستگاهي و شلوغ شد و... گفت «اينها چيه؟» گفتند: «آن پيرمرد است» گفت: «اين که درِ دکانم مي‌نشست، اين سيد!! من نمي‌دانستم او آدم ملايي است».
*يعني ايشان خودش را نشان نمي‌داد؟
ـ نمي‌داد؛ نه.
*جرياني هم يک بار مي‌فرموديد: رفتم از ايشان کيميا خواستم، يادتان هست؟
باز هم به فکر فرو مي‌رود و پس از مدتي به ياد مي‌آورد. وقتي سؤال کننده مي‌خواهد ماجرا را تفصيلاً بفرمايند تا ديگران هم استفاده کنند. با لبخندي دلنشين چنين مي‌گويد:
ـ گفتم: «يک ذکري براي رزق و روزي بدهيد به ما» فرمودند «بگو اللهم اغنني بحلالک عن حرامک و بفضلک عمن سواک زياد بگو». راستي هم اثر دارد.
* با آقاي بهجت از چه زماني، آشنا شديد؟
ـ آقاي بهجت در مدرسه ما بود، نجف. آنجا با ايشان آشنا شدم.
* ايشان را از ابتدا چطور مي‌ديديد شما؟
ـ خيلي خوب،
* دوران طلبگي‌شان هم ايشان مهذب بودند و...؟
ـ بله؛ از طلبه‌هاي مهذب نجف، آقاي بهجت است. پيش ايشان اصالة البرائة را خواندم.
* از نجف با مرحوم امام هم که آشنايي داشتيد؟
ـ بله؛ به من عقيده داشت خيلي؛ علاقه داشت. دو بار دنبالم فرستاد رفتم پيشش.
* چه مي‌گفتند؟
ـ مي‌پرسيد: «اوضاع چطور مي‌شود؟ وضع ما چطور مي‌شود؟ خواب ديده بود در نجف مرده و دفنش کردند، من گفتم: نه؛ شما در ايران فوت مي‌کنيد و در ايران دفن مي‌شويد».
* اين جريان مربوط به نجف است؟
ـ نجف است.
باز هم سکوتي فضا را مي گيرد. ظاهراً تصميم آن بزرگوار اين بود که تا نپرسند، آن هم در حد ضرورت و کفايت، چيزي نگويد. به پيشنهاد برخي از حاضران، از آيت اللهقاضي بحث مي شود؛ استادي که مرحوم آيت اللهکشميري عقيده دارد بيشترين و مهم ترين معارف را از او کسب کرده است ؛ لذا سؤال کننده درباره روش سلوکي آيت اللهقاضي چنين مي پرسد:
* سبک مرحوم قاضي را رفقا مي‌خواهند بدانند که ايشان با چه عملي و چه کاري به اين مرتبه از معرفت رسيد؟
ـ سجدات عديده‌اي [سجده‌هاي بسيارى] داشت؛ روزه زياد مي‌گرفت؛ سجده يونسيه را ترک نمي‌کرد ...؛ توکلش بر خدا، قوي بود خيلي، خيلي قوي بود.
*چه کسي به عنوان شاگرد ايشان آن جا مشهور بود ؟
ـ آقا شيخ علي محمد بروجردي، از شاگردان مبرزش بود همين آقاي بهجت.
* آقا سيد احمد چطور؟
ـ آقا سيد احمد کشميري.
* ايشان هم شاگرد آيت اللهقاضي بود؟
ـ [آيت اللهکشميري با لبخندي مي‌گويد:] شخص بزرگي است آسيد احمد، خيلي قاضي ثاني است. آسيد احمد شب‌ها نمي‌خوابيد ابداً.
* شب ها چه کار مي‌کرد؟
ـ عبادت؛ ذکر مي‌گفت.
* حالا به نظر شما اگر بپرسند هر کسي بخواهد راه به طرف خداوند متعال ]را[ برود چه کار بکند؟ يک دستور عمومي بخواهيد براي مردم بفرماييد چه کار کنند خلق الله؟
ـ هر چه مي‌تواند روزه بگيرد. ...، کم‌خوابي؛ نماز شبش ترک نشود؛ تهجد داشته باشد. سجده يونسيه را داشته باشد.
اين عمل، به سبب وجود ذکر تسبيح حضرت يونس در آن، به سجده يونسيه معروف شده است از عباداتي است که مورد تأکيد علما و سلسله اساتيد مرحوم آيت اللهکشميري نيز بوده است؛ به اين صورت که در مکاني خلوت و با فراغ بال و حتي الامکان در تاريکى، سر به سجده گذاشته و ذکر شريف «لا اله الا انت سبحانک؛ اني کنت من الظالمين» تکرار شود؛ لذا سوال کننده از حضرت آيت اللهکشميري درباره تعداد اين ذکر در سجده مي‌پرسد و او پاسخ مي دهد:
* چه تعداد؟
ـ 400 بار ، کمّلين[کساني که به کمال رسيده‌اند] 0003 بار [دوباره پس از سکوتي کوتاه مي‌فرمايد:] راهي بعد از اين راه نيست. به خدا!
اکنون نوبت به سؤال بسيار مهمي در زمينه سير الي الله مي‌رسد و آن استاد و اهميت و لزوم آن است.
* استاد چه قدر مي‌تواند دخالت داشته باشد؟ يعني آيا لازم است؟
ـ آن مرحوم مي‌فرمايد:
بي استاد نمي‌شود. تمام امور استاد مي‌خواهد و سپس در مقام استدلال به اين آيه شريف استشهاد مي‌کند که: الحمد لله رب العالمين ، مربي العالمين.
يعني همه چيز مربي مي‌خواهد.
*دستوري بفرماييد براي قرب به امام زمان عليه السلام و نزديک شدن به آن حضرت.
ـ خلوت با حضرت، روزي يک ساعت با حضرت خلوت کند. يک جاي خلوت، متوجه به حضرت بشود؛ زيارت سلام علي آل ياسين را بخواند. بعد هم زياد بگويد: «يا صاحب الزمان اغثني يا صاحب الزمان ادرکني» و «المستعان بک يا بن الحسن» زياد بگويد. توسل بکند به ايشان؛ يک خرده يک خرده رفاقت پيدا مي‌شود.
* براي تعجيل فرج امام زمان عليه السلام به نظر شما خلق الله چه کار بکنند؟ چون بالاخره اين کار از مردم خواسته شده، چه بايد بکنند که اين امر، زودتر اتفاق بيفتد؟
ـ توسل به خود امام زمان؛ خدا را قسم بدهند به حق امام زمان.
* فرموديد مرحوم قاضي يک بار پسرشان فوت شده بود، زنها خيلي گريه مي‌کردند...؟
ـ مي‌گفت پسرم الان پيش من بود اين ها بي‌خودگريه مي‌کنند.
* يعني روح را مي‌ديد؟
ـ بله مي‌ديد. قالب مثالي‌اش ]را مي‌ديد[.
* شما نسبت به اين راه خداوند متعال، از ابتدا استعدادي، فوق العادگي در خودتان مي‌ديديد، و...؟
ـ عشق داشتم به اين]راه[ .
* به اين کار عشق داشتيد؟
ـ بله؛ من دائم با پيرمردها، با علماي عاملين بودم.
* از بچگي؟
ـ [بله] از بچگي با جوان ها نبودم. آقا شيخ حسين تهراني بود [از اهل تهران[؛ پيرمرد بود و از شاگردان مرحوم آخوند. پيش او کفايه خوانديم؛ با او بودم زياد.
* فوق العاده بود؟
ـ آدم خوبي بود؛ ملا بود. [پس از مکثي کوتاه در ادامه صحبت مي فرمايد:] با آشيخ علي اکبر اراکي زياد بودم.
* در عبادتگاه‌هايي که در نجف هست يا اماکن متبرکه‌اي که هست، کجا را خيلي عالي ديديد؟
ـ من، وادي ]السلام[. همه‌اش وادي بودم؛ به حدي که بعضي از شب‌ها آن جا مي‌خوابيدم؛ خوابم مي‌برد.
* چي مي‌ديديد که اين قدر علاقه داشتيد؟
گويي اين سؤال آن بزرگوار را به فضاي روحاني آن مکان مقدس متوجه مي کند؛ لذا با تبسمي همراه انبساط روحي مي‌فرمايد:
ـ روح و ريحان؛ بهشت است وادي السلام. به حدي عشق به وادي داشتم که مباحثه‌مان را هم در وادي گذاشته بوديم. مباحثه مي‌کردم. نماز جماعت مي‌خواندم؛ اما ... مي‌رفتم، نماز مي‌خواندم مي‌آمدم بيرون.
* چه عملي را خودتان به تجربه، مقرِّب ديديد، خيلي موثر ديديد؟
ـ هزار قل هو الله.
* هر روز؟
ـ هر روز.
* آقا، مرحوم قاضي را کجا خدمتشان مي‌رسيديد؟
ـ مي‌رفتم خانه‌اش. ايشان بيرون نمي‌آمد. روز جمعه فقط مي‌رفت حرم. بقيه‌اش همه‌اش در خانه بود.
* چه صفتي در صفات مرحوم قاضي ممتاز به نظر مي‌رسيد؟
ـ توحيدش؛ موحد بود. [پس از چند لحظه، درباره استاد خود چنين ادامه مي دهد:] خيلي هم فقير بود.
* از جهت مادي؟
ـ بله ؛ خيلي، در فشار بود.
* کثرت عيالِ ايشان، مانع [سلوک معنوى] ايشان نمي‌شد؟
ـ از بس که قوي بود، مانع نمي‌شد. آقا سيد علي قاضي قوي بود. همه‌اش فعليت بود. زياد متواضع بود؛ زياد، بي حد. کفش‌هايم را جفت مي‌کرد؛ مي‌گفتم: «آقا نکنيد اين کا را، الله اکبر». بله؛ خيلي اخلاق عجيبي داشت.
* شاگرد چه کسي بود مرحوم قاضي؟
ـ نمي‌دانم؛ شاگرد پدرش بود.
* پدرش هم فوق العاده بوده؟
ـ بله؛ و خودش را هم نزد پدرش دفن کردند.
* در زمان غيبت کبرا امکان تشرف براي شيعيان هست؟
ـ بله؛ اگر پاک شوند، طاهر بشوند. امام زمان[عليه السلام] طاهر است، طاهر بشوند.
* سنخيت پيدا کنند؟
ـ سنخيت پيدا کنند.
* عمل خاصي براي تشرف سراغ داريد؟
ـ همين «سلام علي آل يس»؛ توسل به امام زمان...2
* نقل مي‌کنند يکي از اساتيد مرحوم قاضي، آقا سيد احمد کربلايي بود؟
ـ رفيقش بود. آقا سيد احمد خيلي بزرگ بود.
* شما ديده بوديد ايشان را؟
ـ نه؛ نرسيدم به[زمان] او.
* بعد از اين که مرحوم امام آمدند ايران، [آيا] شما رفتيد تهران؟
ـ بله رفتم.
* چه صحبتي بين شما ردّ‌ و بدل شد؟
ـ گفت: «از خانه مضايقه نکن. من برايت خانه مي‌خرم» اين خانه را خريد؛ خود امام.
* از جهت عرفاني و بزرگي روح و آرامش باطن، امام را چطور ديديد؟
ـ خيلي بزرگ است امام؛ خيلي بزرگ است؛ نظير ندارد. اراده عجيبي داشت؛ مستقيم [داراي استقامت] بود در کارش. روي ثبات است؛ انگار آن شيء را مي‌ديد
* اگر در نظرتان باشد يک بار مي‌فرموديد: «کربلا ايشان را در صحن ديدم دست گذاشتم روي شانه‌ ايشان گفتم: به اين حضرت اباعبدالله! من شما را دوست دارم»؟
ـ گفتم: «به اين حسين! دوستت دارم».
* بعد چي شد؟ مي‌فرموديد: مثل اين که ايشان هم يک چيزي به شما گفته بودند؛ يادتان هست؟
ـ يادم نيست.
* يک دستوري ايشان داده بودند. پس رفيق بوديد با ايشان؟
با آقاي خميني بله؛ ارادت دارم به او.
ـ [يکي از حضار]: حاج آقا! ما که مشغول درس خواندن در حوزه‌ها هستيم،... بايدچه کار کنيم؟
... عبادت کنيد؛ بندگي. همين ذکر يونسيه را بگوييد شما، براي شما سير برزخي مي‌شود؛ خدا شاهد است؛ مداومت کنيد. «وادمتم ذکره». متواضع بشويد: «من تواضع لله رفعه الله». [پس از ابراز خستگي آن بزرگوار، سؤال کننده آخرين پرسش را اين گونه مطرح مي کند:]
* يک توصيه‌اي براي عموم طلبه‌هاي حوزه بفرماييد چه کار بکنند به مقصدي که امام زمان عليه السلام مي‌خواهند و مي‌خواسته‌اند برسند و نزديک بشوند؟
ـ درسشان را بخوانند؛...و بعد هم بندگي کنند؛ نماز شب را ترک نکنند، تهجد ترک نشود.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. اين قسمت از سخن آيت اللهکشميري دو کلمه بود که به طور دقيق مفهوم نبود.
2. متأسفانه عبارتي دو سه کلمه‌اي از سخنان آيت اللهکشميري نامفهوم است

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها