رسيد يار و نديدم روي يار افسوس گذشت روز و شب ما به انتظار افسوس
گذشت عمر گرانمايه در فراق، دريغ نصيب غير شد آخر، وصال يار افسوس
گريست عمري آخر ز بيوفائي چرخ نديد روي تو را چشم آشکار افسوس
خزان چون بگذرد از پي بهار ميآيد خزان عمر ندارد ز پي بهار افسوس
به خاک هاتف مسکين گذشت و گفت آن شوخ ازين جفاکش ناکام، صد هزار افسوس
هاتف اصفهاني
مقدمه
رسول رحمت و خاندان برگزيده اش، (صلى الله عليه وآله وسلم) مدار و قلب آفرينشاند و همه بر خان گستره آن عزيزان نشينند و به برکت آنان روزى خورند. اينک و در روزگار غيبت، حضرت مهدى (عجل الله تعالى فرجه الشريف) مهماندار هستى بوده و وجود و زندگى هر پديده اى وامدار آن بزرگ است.
بحث لزوم حجت در هر زمان که ريشه در قرآن کريم و روايات و عقل دارد، بهانه اى شد تا با توان ناچيزمان دفترى با اين نام و نشان بازگشاييم و از رهگذر وحى و خرد به گفتگو و سخن درباره نياز آفرينش به امام زمان بنشينيم، تا هر خردمند و خداباورى جايگاه آن امام همام را در دو گيتى بيابد و به شکر اين نعمت سر بر خاک بندگى گذارد و از وى لحظه اى روى برنتابد که تپش قلب او به آفريدگان جان دهد. به اميد آنکه دست يارى و نسيم مهر حضرتش هماره، سايهانداز و نوازشگر دلهاى خستهمان باشد.