0

زبان ، راهی برای نفوذ صهیونیسم

 
yaskabod
yaskabod
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : تیر 1391 
تعداد پست ها : 1114
محل سکونت : تهران

زبان ، راهی برای نفوذ صهیونیسم
جمعه 20 دی 1392  2:14 PM

بسم الله الرحمن الرحیم

=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=

زبان ، راهی برای نفوذ صهیونیسم

=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=

نویسنده : مهشید صفائی

=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=

بررسی صهیونیسم و تفکر دربارة جلوه‌ها و جوانب گوناگون آن، امری دشوار و دراز دامن است و اقتضا دارد که با حوصله و صلابت ویژه‌ای به آن پرداخته شود؛ زیرا در این حوزه کاملاً‌ ویژه، مسأله‌ای که پژوهشگر، متفکر، منتقد وبا آن روبه‌رو است، امر علمی محض با شرایط حاکم بر مسائل و مجامع علمی نیست؛ از این‌رو شیوة برخورد با هرگونه طرح و نظریه عمیق و جاندار علمی، هیچ‌گونه سنخیتی با علم و رویکردهای علمی ندارد؛ زیرا براساس اظهارنظر پروفسور «روژه‌گارودی»، این یک حوزة «ممنوع» است. ایشان متذکر شده‌‌اند که در فرانسه، می‌توان از جزم‌های کاتولیک یا مارکسیسم انتقاد کرد، لامذهبی یا ملی‌‌گرایی را مورد انتقاد قرار داد، نظام‌های شوری، ایالات متحده یا افریقای جنوبی را محکوم و هرج‌ومرج‌طلبی یا نظام سلطنتی را تقبیح کرد، بدون این‌که این انتقادها، ما را بیش از حد معمول یک مجادله یا تکذیب، در معرض خطر قرار دهد. اگر تحلیل صهیونیسم را مطرح کنیم، به دنیای دیگری پا می‌گذاریم و از محدودة ادبیات، به حوزة قضایی منتقل می‌شویم.

علاوه بر دادگاه «روژه گارودی» - که مشهور خاص و عام است - به حوادث و اتفاقات مشابهی برخورد می‌‌کنیم که نشان می‌دهد، پرخاشگری و روحیة ترس و وحشت موجود در بطن صهیونیست‌ها، در برابر منتقدان و حتی تحلیل‌گرانشان، جزئی از «شخصیت» و ذات آن‌ها است. دکتر «عبدالوهاب المسیری» از جمله نویسندگان دانشمند و فرهیختة مسلمان (متولد 1938 مصر) و نویسنده آثار و تألیفات تحقیقی و تحلیلی گوناگون، به‌‌ویژه دایرهالمعارف هشت جلدی یهود، یهودیت و صهیونیسم نیز به نوبة خود در معرض تهدید و فشار قرار گرفت؛ زیرا کتاب ایشان بدون شک تحلیلی‌ترین و عالمانه‌ترین کتابی است که دربارة یهود، یهودیت و صهیونیسم نوشته‌شده است؛ از این‌رو از دست دژخیمان صهیونیستی و هوادارانش در امان نماند و در معرض خطرات و تهدیدات گوناگونی قرار گرفت: خانه‌اش در شهر دانشگاهی نیوجرسی سرقت شد، کتابخانه و دستنوشته‌های دایرة المعارف و مقالات آن را بردند و چنان‌که خودش می‌گوید: «هدفشان از این‌‌کار، ایجاد ترس روحی و از دست دادن تعادل بود».

به‌سبب تطمیع یا ترس و ترهیب جماعت‌های تندرو یهودی، به‌ویژه هواداران «مائیر کاهانا» رهبر گروه تروریستی صهیونیستی، نه تنها چاپ و نشر کتاب ایشان مدتی طولانی به تعویق افتاد؛ بلکه باران سیل‌آسایی از نامه‌‌‌های تهدیدآمیز به‌سوی ایشان سرازیر شد؛ تا جایی‌‌که وقتی از عربستان سعودی به قاهره بازگشت، سیزدهمین بیانیهتهدیدآمیز را با عنوان «ما می‌دانیم به قاهره برگشته‌ای تمبر تو را آماده کرده‌ایم» برای ایشان فرستادند تا این‌که مجبور شد از نیروهای امنیتی مصر کمک بگیرد تا از او و خانواده‌اش محافظت کنند.

همه می‌دانند تلاش‌های دیگرستیزانة صهیونیست‌ها فقط به این مسأله محدود نمی‌شود؛ بلکه هر فرد یا گروه و حتی کشوری که به نوعی به بررسی دقیق و واقعی سیره و سرگذشت یهودیان به شیوه‌ای تحلیلی اقدام کند، به بلای «گارودی» و «المسیری»گرفتار می‌شود و ما ایرانیان به‌خوبی این مطلب را درک کرده‌ایم.

 هدف از بیان این مقدمه، فراهم کردن مسیر بحث از زبان و ادبیات صهیونیستی، بررسی این موضوع است که چرا زبان و ادبیات صهیونیستی، هم به معنای مشخص کلمه و هم به معنای گفتمان حاکم بر مقولات و مبانی فرهنگی، صهیونیستی تا این حد مهم شده است که صهیونیست‌ها به مثابة دژ محکمی در آن پناه گرفته و به‌عنوان یکی از مهم‌ترین «راه‌های نفوذ» خود از آن بهره‌برداری می‌‌کنند. آیا همه این امور از قدرت ذاتی «زبان عبری» ناشی می‌شود؟ آیا واقعاً منظور از زبان و ادبیات صهیونیستی، همان زبان عبری و میراثی است که در میان یهودیان عبری زبان پدید آمده است؟ آیا واقعاً مسأله‌ای به‌نام ادبیات یهودی، ادیب یهودی، ادیب صهیونیست وجود دارد؟ آیا میان زبان عبری و صهیونیستی بودن ادبیات، رابطة لازم و ملزوم برقرار است؟ و...

بدیهی است که نگاهی گذرا به پرسش‌های بالا و طرح پرسش‌های گوناگون دیگری از این قبیل، پیش از هر چیز نمایان می‌کند که ادبیات، چنان‌که در این مسیر مورد بحث است - و چنان‌که واقعاً هست - برای لحظات استراحت و اوقات بیکاری یا بازی با کلمات متقاطع و سرگرمی نیست؛ بلکه یکی از بازوهای اصلی و اساسی بیان مقاصد، توضیح دلدادگی‌ها و شور و شیدایی‌‌های فراتر از آن و سوز سطحی و گذرا، بیان لطیف و خیال‌انگیز خواسته‌های نهفته در بطن سیاست و جامعه و در نهایت، سیطرة نرم و آرام بر ذهن و زبان خودی و بیگانه برای هم‌مسیر کردن آنان در راستای اهدافی نهانی است.

ازاین‌رو زبان و قالبی که دایه‌وار افکار و مقاصد را در زیر پر و بال خود می‌گیرد، نقش مهم و انکار ناپذیری در فراهم کردن بستر هموار برای نفوذ بهتر و آسان‌تر این اهداف نهانی و مسلم دارد؛ از این گذشته، زبان و ادبیاتی که برای نگارش مطالب به‌کار گرفته می‌شود (انگلیسی، آلمانی، فرانسوی، روسی، یدیشی، عبری و …) بدون شک کلیدی و حیاتی است و می‌تواند زمینة رشد و بالندگی افکار موردنظر را فراهم کند یا قبر آن را در همان بدو تولد بکند. مشخص است که به‌‌کار بردن زبان حال مخاطب و بهره‌برداری از تکنیک‌های خاص زبانی، استفادة ماهرانه از حافظة تاریخی و همه آن‌چه برای سیطرة موردنظر لازم است، امری است که بدون شک به میزان بلوغ و انسجام آن زبان و مقدار توفیق و کامیابی آن بستگی دارد.

بنابراین بررسی زبان و ادبیات صهیونیستی، امری لازم و ضروری می‌نماید و این امر نه تنها به‌عنوان کاری معمولی برای آشنایی با زبان و بیان ملل مختلف، بلکه به‌عنوان شگرد خاصی از ادبیات با اهداف و مقاصد گوناگون که هدف آن، ریشه‌دار کردن مفاهیم و مطلوبات خاصی است که درصورت توفیق، بسیاری از مواضع تاریخی و فرهنگی تباه می‌شوند و امور متعددی که حالت شاد و استثنا دارند، به‌عنوان اصل و قاعده جا می‌افتند و از همه مهم‌تر، نوعی مسخ همه جانبه پدید می‌آید که ناشی از تزریق سموم و آفات گوناگون به درون روح و ذهن بشر است.

با این‌همه، این ادبیات، چنان‌که باید و شاید موردتوجه کافی و دقیق قرار نگرفته و آثاری که در این‌باره پدید آمده است، از انگشتان دست تجاوز نمی‌کند. آثار موجود نیز، نتوانسته است به صورت کامل و همه جانبه، زوایا و ارکان بحث را بیان کند؛ البته این مسأله نیز مانند همه جوانب وجودی صهیونیسم، پر پیچ‌وخم است و امکان احاطة کامل بر آن از قدرت همه افراد بر نمی‌آید، ازاین‌رو در این نوشته مختصر نیز به جستاری ساده، اما درحد امکان علمی و پربار، به یکی دیگر از جوانب مهم و مبهم صهیونیسم پرداخته می‌شود و چنان‌که گفته شد، به‌دلیل کمبود منابع، ناگزیر باید به‌همین مقدار بسنده و تحقیقات خود را بر آن‌ها استوار کرد.

 

زبان و پیوند آن با ادبیات صهیونیستی:

در نگاه نخست، چنین می‌نماید که ادبیات صهیونیستی، به‌صورت مشخص و عینی، مجموعه‌ای است که براساس زبان عبری و دستور زبان آن، قابلیت‌ها، دستاوردها، سنت و سرگذشت حاکم بر آن و… پدید آمده باشد. حق هم همین است؛ زیرا ادبیاتی که می‌کوشد، از ویژگی‌‌ها، سرگذشت، عشق و علاقه، غم و اندوه، اهداف و آینده و … مردم خاصی با ویژگی‌‌های منحصر به فردی سخن بگوید و همه این امور را به شکلی عمیق و مسلم بازگو کند، ناگزیر باید از زبان و بیانی بهره‌ گیرد که خاص آن مردم است تا به این وسیله، ضمن اعلام وفاداری به سنن و آداب قومی - ملی و مشارکت در غنا و برخورداری آن، امکان ارتباط بیشتری را با مخاطبان اصلی خود فراهم کند. درغیر این‌صورت، آن‌چه نوشته می‌شود (مثلاً با زبان انگلیسی یا …)، در حقیقت، ترجمه است که هرچند خوانندگان زبان اصلی (مثلاً عبری زبانان) می‌توانند آن‌ها را مطالعه کنند، زبان دوم محسوب می‌شود و نمی‌تواند جای زبان مادری را برای آنان پر کند؛ ازاین‌رو بهتر است به‌صورتی کاملاً مختصر به سرگذشت زبان یهودیان بپردازیم تا به این‌صورت، زمینه‌ها یا علل پیدایش آن‌چه زبان و ادبیات صهیونیستی نامیده می‌شود، بهتر هویدا شود.

حقیقت این است که عبارت «زبان‌های یهودی» اصطلاحی است که دسته‌ای از منابع صهیونیستی (یا منابعی که از آنان متأثر شده‌اند) برای بحث از زبان‌ها، لهجه‌ها و گویش‌هایی به‌کار می‌برند که افراد و اعضای گروه‌های صهیونیستی در جهان، با آن‌ها سخن می‌گویند، با این‌حال، اصطلاح یاد شده، دقیق نیست؛ زیرا گروه‌های یهودی با زبان غالب جامعه‌ای سخن می‌گویند که در کنف آن زندگی می‌‌کنند و اگر اختلافاتی دراین زمینه وجود دارد، بسیار ناچیز است و تفاوت آن‌ها را به سطح لهجه و گویش کاهش می‌دهد.

یهودیان فقط مدت بسیار اندکی با زبانی که عبری نامیده می‌شود سخن گفتند؛ زیرا زبان پدران (ابراهیم، ‌اسحاق و یعقوب/ 2100 - 120 ق.م.) لهجه‌ای از سامی بوده که با عبری یا آرامی نزدیکی زیادی داشته است و عبری یکی از لهجه‌های کنعانی بوده و یهودیان تنها پس از اقامت خود در کنعان (یعنی از 1250 ق.م.) از آن استفاده کردند. روشن می‌شود که زبان عبری به مثابة زبان محاوره و گفت‌وگو میان یهود، با کوچ بابلی (567 ق.م) پنهان شد. نظریه‌ای نیز وجود دارد که براساس آن، زبان آرامی، زبان مسوولان کاخ در مملکت یهودای جنوبی بوده است و با آن‌که دسته‌ای از یهودیان در فلسطین باقی مانده و با زبان عبری سخن می‌گفتند، با این‌حال زبان آرامی، به‌طورکامل، در حدود سال 250 ق.م. جای زبان عبری را گرفت.
درباره زبان‌هایی نیز که اعضای گروه‌های یهودی، پس از پراکنده شدن در جهان در تعامل خود با دیگران از آن‌ها استفاده می‌‌کردند، باید گفت که این زبان‌ها در بیشتر موارد، زبان کشوری بوده که در آن استقرار یافته و به آن منسوب شدند یا این‌که یکی از زبان‌های حاکم و مطرح بین‌المللی بوده است؛ برای نمونه یهودیان بابل با زبان آرامی، یعنی زبان تجارت بین‌المللی و حکومت در خاور نزدیک قدیم سخن می‌گفتند. یهودیان اسکندریه در دوره هلنی با زبان یونانی و یهودیان فلسطینی نیز یا با زبان آرامی یا یونانی سخن می‌گفتند. در عهد جدید نیز آمده که «بولس» با زبان یونانی با فلسطینیان سخن گفته است.

پس از تجزیة امپراتوری روم، یهودیان امپراتوری شرقی با زبان این امپراتوری، یعنی زبان یونانی، سخن می‌گفتند و این حالت تا زمان فتوحات عثمانی‌ها ادامه داشت؛ اما یهودیان امپراتوری غربی، افریقا و غرب اروپا با زبان لاتینی سخن می‌گفتند. براساس آن‌چه در سٍفر «استر» آمده، یهودیان موجود در امپراتوری ایران، با لهجه‌های مختلف فارسی، به راحتی با ایرانی‌ها سخن می‌‌گفتند. یهودیان دنیای عرب نیز در میان عرب‌ها با زبان عربی سخن می‌گفتند. در پاره‌ای موارد نیز اعضای گروه‌های یهودی، در مسائل میان خودشان، گویش‌هایی متشکل از زبان کشوری که در آن می‌زیستند و پاره‌ای کلمات عبری، آرامی، یا هر زبان دیگری را که قبل از هجرت خود در آن به سر می‌بردند، استفاده می‌‌کردند؛ برای نمونه یهودیان اندلس با گویش «عربی یهودی» و یهودیان اسپانیا با «لادینو» سخن می‌گفتند. یهودیان اروپای شرقی با «یدیشی» که گویشی آلمانی بود و بعدها به‌صورت یک شبه زبان مستقل برای محاوره و نگارش به‌کار می‌رفت، سخن می‌گفتند.
چنین می‌نماید که در قرن شانزدهم، بیشتر یهودیان یا به یدیشی سخن می‌گفتند(اروپا) یا لادینو (حکومت عثمانی). در بسیاری از موارد، اعضا و افراد گروه‌های یهودی برای نوشتن این گویش‌ها، در کار و بار روزانة خود، نظیر فاکتورهای تجاری و سایر امور دنیوی دیگر حروف عبری را به‌‌کار می‌بردند.

 

کاربردهای زبان در میان یهودیان:

در نگاه نخست، بحث درباره این مطلب، اندکی سطحی یا دست‌‌کم در زمرة توضیح واضحات به‌حساب می‌آید؛ چراکه کاربرد زبان و موارد بهره‌برداری از آن، امری واضح و متعارف است و علاوه بر ایجاد ارتباط میان افراد همزبان، در کارهای روزمره، نظیر آن‌چه در مورد امور تجاری گفته شد نیز به‌‌کار گرفته می‌شود؛ ازاین‌رو برای برجسته‌کردن بحث کاربرد زبان و قرار دادن آن به‌عنوان یک موضوع جداگانه، باید توجیه و دلیل کافی و قانع‌کننده‌ای موجود باشد.

در این راستا، می‌توان عدم اعتقاد قاطع و متفق علیه همه پژوهشگران درباره وجود «یک زبان» برای همه یهودی‌ها و حتی عدم کاربرد و بهره‌برداری فراگیر و همگانی از زبانی که پنداشته می‌شود زبان یهودیت و مقدس است (زبان عبری) و نیز به منظور بحث درباره آن‌چه امروز ازسوی یهودیان، به‌ویژه صهیونیست‌ها، ادبیات یهودی و صهیونیستی خوانده می‌شود و … را برای توجیه بحث از کاربردهای زبان در میان یهودیان بیان کرد.

قبلاً نیز گفته شد که زبان عبری، بسیار کم در میان یهودیان، مورد استفادة فراگیر قرار گرفت و چنان‌که به شکل تفصیلی بیان شد، زبان آن‌ها تغییرپذیر، نوسانی، سازگار با محیط و حتی طفیلی و دنباله‌رو بوده است. بدون شک وضعیت تاریخی و به‌ویژه کوچانده‌شدن‌های متعدد و مهاجر‌ت‌های متنوع آن‌ها و نیز اشتغالات مشخص و تقریباً انحصاری آنان و … در این امر دخیل بوده است.

ازاین‌رو ناگفته پیدا است که اگر دست کم به تأثیر و تأثر متقابل افراد و گروه‌های انسانی در ارتباط عادی و حتی علمی، فلسفی، عرفان و … اعتقاد داشته باشیم، مسأله اقلیت‌ها (که یهودیان پراکندة جهان بارزترین نمونه آن به حساب می‌آیند) و اوضاع آنان را درنظر بگیریم و … به‌صورت منطقی، باید در انتظار یک تنوع زبانی و حداقل لغوی باشیم.

چنان‌که گفته شد، با درنظر گرفتن گروه‌های پراکندة یهودی به‌عنوان «اقلیت»، باید پذیرفت که زبان و ادبیات شفاهی آن‌ها زیر فشارهای متنوعی از خارج و داخل (به‌عنوان مثال خودباختگی و خود کمتربینی ) قرار گرفته است؛ ازاین‌رو کاملاً طبیعی است که فاصله تغییر زبان یهودیان از آغاز مهاجرت و استقرار در یک نقطه تا زمان تشکیل رژیم اشغالگری که به‌نام یهودیان علم شد، فقط تغییر عادی و معمولی‌ای نیست که شامل همه زبان‌ها می‌شود؛ بلکه این تغییر از نوع تحول، دگرگونی و تأسیس یک زبان جدید است.

درباره زبان تألیفات دینی باید گفت که تورات (عهد قدیم) با زبان عبری عهد قدیم نوشته شد که پس از کوچاندن بابلی، به‌عنوان یک زبان، از ظهور افتاد؛ در حالی‌که زبان تلمود، کاملاً آرامی است. با این حال، زبان عبری، در بیشتر موارد و نه همیشه، به‌عنوان زبان مؤلفات دینی باقی ماند؛ برای نمونه،‌«هلیل»(Helil) و «شمای»(Shmai ) تألیفات خود را با زبان عبری نوشتند؛ درحالی‌که متفکران یهودی اسکندریه در عصر هلنی(Helenestic) آثار دینی و غیردینی خود را با زبان یونانی به رشتة تحریر درآوردند. «موسی بن میمون»(Mosa-bin-Maimon) با زبان عربی می‌نوشت؛ ولی «راشی»(Rashi) با زبان عبری کتابت می‌کرد. بیشتر ادبیات «کابالا» نیز با زبان آرامی نگاشته شد. این وضع تا قرن نوزدهم ادامه داشت. در این زمان متفکران یهودی، مطالب دینی خود را فقط با زبان کشوری می‌نوشتند؛ به‌عنوان نمونه «موسی مندلسون» (Mosa mandelson) اندیشمند اصلاح‌طلب یهودی و نیز «مارتین بوبر»(Martin Bober) با آلمانی نوشتند. بسیاری از متفکران کنونی یهودی مانند «جیکوب نیوزنر»، (G.newzner) در ایالات‌متحده، تألیفات دینی خود را با زبان انگلیسی می‌نویسند؛ حتی زبان نماز نزد یهودیان اصلاح‌طلب، محافظه کاران، و تجدیدگرایان، انگلیسی شده است و جز ارتودکس‌ها، کسی عبری به‌کار نمی‌برد.

درباره نوشته‌هایی که خارج از حوزه تفکر دینی قرار می‌گیرد، نظیر: ادبیات، فلسفه و علم که مؤلفان یهودی آن‌ها را نوشته‌اند - که البته تا قرن نوزدهم تعداد انگشت‌شماری هستند - از همان آغاز به زبان کشوری نوشته شدند که این آثار در میان آنان پدید آمد؛ برای نمونه «فیلون اسکدرانی»، (Filon) تألیفات خود را با زبان یونانی نوشت. «موسی بن میمون» از زبان عربی استفاده می‌کرد. بیشتر شعرای یهودی اندلس نیز همین کار را می‌کردند. در قرون وسطا نیز نویسنده یهودی قابل ملاحظه‌ای وجود ندارد. تا این‌که در قرن هفدهم اسپینوزا(Spinoza) - که از یهود جدا شده‌بود - ظهور کرد. او نیز مانند بسیاری از نویسندگان غربی همروزگار خود، آثارش را با زبان لاتینی به رشتة تحریر درآورد.

نیازی به بیان نیست که نویسندگان یهودی، در حال حاضر، همه نوشته‌های غیردینی خود را به زبان کشوری می‌نویسند که در آن به‌سر می‌برند به‌عنوان مثال «یعقوب صنوع» (yaaghob sannoa) (نویسندة یهودی مصری) با زبان عربی، «هاینه»‌(Haine) و «مارکس»(Marx) با زبان آلمانی، «بروست»(Brost) با زبان فرانسوی و «دزرائیلی»(Dezraili) و «سول پیلو»(S.pilo) با زبان انگلیسی دست به نوشتن زدند. از این‌ گذشته، بیشتر نوشته‌های کلاسیک اندیشة صهیونیستی، با زبان آلمانی یا انگلیسی به رشتة تحریر درآمد.

تئودور هرتزل «هرتصل»(Teodor Hertzel)، زبان عبری و الفبای آن را نیز نمی‌شناخت؛ با این‌حال در کنگرة اول صهیونیستی در سال (1897 م.) تلاش کرد خوشی و سرور را به قلب خاخام‌های ارتودکس هدیه کند؛ ازاین‌رو چند کلمه عبری را که با الفبای لاتینی برای او نوشته شده بود، بر زبان راند. بعدها در خاطرات خود درباره این مسأله نوشت:

«این کار من، موجب سختی ومشقت فراوانی برای من شد که از همه کارها و فعالیت‌هایم برای آماده شدن در کنگره بیشتر بود. «

«هرتزل»، «نوردو» و بسیاری از نخستین اندیشمندان صهیونیست، به‌وجود چیزی که «فرهنگ یهودی» خوانده می‌شد، ایمان نداشتند و حتی هرتزل وقتی‌که برای نخستین‌بار این مفهوم در یکی از کنگره‌ها عنوان شد، آن را مسخره کرد. هرتزل تصور هم نمی‌کرد که زبان عبری، زبان ملی قومی شود که او آن را پیشنهاد داده بود؛ چرا که او می‌خواست زبان آلمانی در این زمینه به‌‌کار گرفته شود. به‌نظر او هر شهرک یهودی‌نشین با زبان خودش سخن می‌گوید. در سال‌های اول اشغال فلسطین نیز جنگی به نام «جنگ زبان» میان طرفداران استعمال زبان آلمانی - که هوادار استعمار آلمان بودند - و یهودیان شرق اروپا - که خواستار استعمال زبان عبری و هوادار استعمار انگلیس بودند - در گرفت. عده‌ای دیگر، خواستار استعمال زبان «یدیشی» بودند.

جنگ زبان، در مهاجرنشین‌های صهیونیستی فلسطین درگرفت که بیانگر تعدد علایق و هویت‌های زبانی و تمدنی یهودیان و نیز جدال دولت‌های بزرگ استعماری (فرانسه، انگلیس و آلمان) برای تحمیل هویت فرهنگی خاصی بر مهاجرنشین صهیونیستی و تضمین بقای خود در منطقة نفوذش بود؛ به‌گونه‌ای که مدارس الیانس، زبان فرانسوی و مدارس انگلیسی یهودی، زبان وطن اصلی را ابقا و حراست کردند؛ بدین ترتیب زبان عبری در همه این حوزه‌ها، زبان دوم باقی ماند.

هنگامی‌که جنگ و جدال مهاجرنشین‌ها به خاطر به‌کارگیری زبان عبری بالا گرفت، حکومت آلمانی به مهاجرنشین‌های یهودی‌ای که از آلمان مهاجرت کرده‌ بودند، در سال (1913 م.) سفارش کرد که زبان خود را حفظ کنند و بکوشند که بیانیه‌ای از اتحادیة مدرسان دریافت کنند، مبنی بر این‌که زبان رسمی‌ای برای مهاجرنشین‌ها (شهرک‌نشین‌ها) وجود نداشته باشد. این دسته تلاش کردند که زبان آلمانی را به‌صورت زبان درس و پژوهش در «تخنیون»و سایر مدارس انجمن آلمانی «عذرا» درآورند. با این‌همه، زبان عبری از همه جلو افتاد.

هم اکنون زبان اساسی یهودیان جهان که یهودی‌های ایالات متحدة آمریکا، کانادا، انگلستان، استرالیا، نیوزیلند وجنوب آفریقا با آن سخن می‌‌گویند، زبان انگلیسی است. چنان‌که می‌دانیم این یهودیان اکثریت چشمگیر یهودیان جهان را تشکیل می‌دهند. زبان عبری، یعنی زبان یهودیان اسرائیل، در مرتبة دوم قرار می‌گیرد. زبان یدیشی در آمریکا کاملاً از رواج افتاده و در روسیه نیز درحال زوال است و از زبان لادینو، هیچ اثری باقی نمانده است.

گفته می‌شود تعدد زبان گروه‌های یهودی در شرق اروپا، یکی از علل اساسی بحران هویتی است که آن‌ها با آن درگیر و روبه‌رو شدند؛ چرا که زبان مقدس آنان، عبری، زبان قانونی، آرامی (زبان تلمود)، زبان محاوره‌، یدیشی و زبان الگوی اعلای آمیزش و اختلاط، آلمانی، لهستانی، روسی و گاه اوکراینی بوده است. در موازات این تقسیم‌بندی‌های زبانی، تقسیم‌بندی طبقاتی و اجتماعی وجود دارد و همه این تقسیمات، به بالا گرفتن بحران یهودیان یاری رسانده است. با سرآغازهای عصر جدید و خروج یهودیان از «گتو»(Gheto) نوسازی آنان و پایان گرفتن تمایز کارکردی/ کارگزاری آنان، همه این گویش‌ها رفته رفته روبه زوال نهاد؛ چرا که دولت قومی جدید، از اعضای اقلیت‌ها خواست که انتساب قومی آن‌ها،کاملاً در خدمت سرزمینشان باشد؛ ازاین‌رو به‌صورت مشخص، زبان یدیشی مورد هجوم شدیدی واقع شد.

با آن‌که بحث درباره زبان‌های یهودیان و اوضاع و احوال گویش‌ها و لهجه‌های آنان، به‌همین قطرة کوچک محدود نمی‌شود، محدودیت مجال، ناگزیر ما را بر آن می‌دارد که به‌همین مقدار کم بسنده شود؛ وگرنه توضیح پاره‌ای از مطالب و موضوعات زبانی یهودیان، در بررسی سیر و سرگذشت قبلی و حال و هوای فعلی لازم و ضروری است؛ (نظیر آن‌چه درباره شاخه‌شاخه شدن زبان و ارتباط آن با تقسیمات طبقاتی و اجتماعی گفته شد و …). ازاین‌رو بحث خود را از این پس به گذار زبان‌های یهودیان به حوزه ادبیات، چه به‌صورت مستقیم، چه به‌صورت غیرمستقیم اختصاص می‌دهیم و در ضمن آن، امید می‌رود این نکته روشن شود که چگونه یهودیان از زبان و بعداً از ادبیات خود، به مثابة وسیله‌ای برای نفوذ بهره می‌گیرند.

بدون شک این امر و تلاش یهودیان و به‌ویژه صهیونیست‌ها برای خروج از بحران‌های زبان و اقدام به احیا و تأسیس زبان واحدی برای آنان که ملت یهودی یا شهروندان اسرائیل خوانده می‌شوند، ربط مستقیمی دارد؛ چرا که حقیقت آن است که اعضای گروه‌های یهودی، چه در گذشته و چه در حال، با لهجه‌ها و گویش‌هایی که نام برده شد، مطلب ننوشته‌اند؛ جز یدیشی که به علت عمر نسبتاً طولانی و نیز به‌سبب آن‌که در قرن نوزدهم به‌صورت زبان مستقلی درآمد که بیشتر یهودیان غربی که در روسیه و لهستان متمرکز شده بودند، با آن سخن می‌گفتند، ادبیات قومی‌ای برای زنان و عموم مردم نوشته‌اند. بعداً کارهای ادبی‌ای با این زبان پدید آمد که بعضی از آن به سطح جدی و خوب ارتقا یافت؛ اما این امر چندی نپایید و زوال رواج زبان یدیشی را می‌توان علت اصلی این امر دانست.

اینک به‌منظور بررسی بیشتر درباره زبان، لهجه و گویش گروه‌های یهودی پراکنده در جهان، به‌ویژه اروپا و نحوة کاربرد و بهره‌برداری آن‌‌ها از عنصر زبان و … به گروه‌های بسیار خاصی از اقلیت‌های یهودی ساکن گتوها اشاره می‌شود و این موضوع، براساس یک الگوی عملی و عینی که در مورد این افراد صدق می‌کند، بیشتر کاویده می‌شود.

براساس آن‌چه متفکر و اندیشمند یهودی سکولار،»اهارون گوردون« (Aharon Gordon) یهودیان خارج از فلسطین را «طفیلی» می‌خواند و متفکر صهیونیست آلمانی، «ماکس نوردو»، (Max nordo) آن‌ها را «باکتری» می‌نامد و بعدها «هیتلر» (Hitler) نیز این اصطلاح را به‌‌کار می‌برد، می‌توان به حال‌وهوای یهودیان در غربت (تبعید) و تصویر اساسی آنان در گفتمان سیاسی غربی، سرمایه‌داری، سوسیالیسم، و … دست یافت.

اگر وصف «باکتری» را در حق اقلیت‌های یهودی پراکنده در اروپا دقیق بدانیم و آن را مبنای کار خود قرار دهیم، می‌توان گفت که این صفت، در همان آغاز، چند حالت مهم و ذاتی را به ذهن متبادر می‌سازد؛ به‌عنوان مثال پنهان‌کاری، زیانباری، عدم سازگاری با محیط پیرامونی و در نتیجه ایجاد مزاحمت و تشنج وکه عیناً در مورد باکتری طفیلی نیز صادق است.

فارغ‌ از بررسی تاریخ و سرگذشت اقلیت‌های یهودی در اروپا و فقط با ملاحظة حالت «گتو»ها و زندگی مجبورانة دور از اکثریت مردم جامعه، محرومیت از پاره‌ای حقوق ومزایای اجتماعی و … می‌توان دریافت که آنان، به نوعی احساس تنهایی، جدایی و تمایز کرده‌اند و اگر در نگاه اول چنین فرض شود که این‌همه تحقیر و توبیخ فردی و جمعی که در مورد یهودیان اقلیت اعمال شده، عملاً و به‌صورت مستقیم به درهم شکستن همه ارکان هویتی آنان منجر می‌شود و در نتیجه با مسخ حقیقی آنان، آن‌ها را عملاً به ابزاری در خدمت نیل به اهداف و مقاصد موردنظر اکثریت قرار داده‌است، می‌توان عکس این مطلب را نیز تصور کرد؛ به این صورت که آنان دست‌کم در ذهن خود، خویشتن را حامل و دارندة پیام موسوی و انبیای الاهی می‌دانسته‌اند و حتی اگر به شرایع دینی خود التزامی نداشته‌اند و اکثراً بر اثر نوسازی و حرکت‌های مدرن غربی، سکولار شده بوده‌اند، باز خود را «امت برگزیده» و تنها مردم مورد نظر برای «بازگشت به سرزمین موعود» می‌پنداشته‌اند. اگر این وجه را نیز جاری بدانیم، باید بپذیریم که آنان، دست‌کم در پاره‌ای موارد، به‌صورت آگاهانه در برابر ذوب هویت و از دست دادن همه میراث و سنت خود مقاومت به خرج داده‌اند و اگر در این برهه‌ها، عملاً حرکت‌هایی برای رهایی از زندگی مجبورانه دیده نمی‌شود، صرفاً به‌خاطر نبود فرصت و شرایط کافی بوده است؛ وگرنه آنان هر آن مترصد فرصتی بوده‌اند تا خود را رها سازند.

شکی نیست که بسیاری از حکومت داران زمان از این امر نهانی ولی حتمی، با خبر بوده‌اند؛ از این‌رو آنان را در خدمت اهداف و مصالح خود، به‌عنوان «ابزار»ی به‌کار گرفته‌اند تا کارها و امور خاصی که نیازمند افراد ویژه‌ای است، انجام دهند. این افراد و گروه‌های ابزاری که در تاریخ یهودیت (صهیونیسم)، جماعت‌های کارگزاران نامیده می‌شوند، طبیعتاً دارای «خاصیت» و«خصوصیت» قابل عنایتی بوده‌اند که آنان را نه تنها از اکثریت جامعه، بلکه حتی از سایر هم سرنوشت‌ها و هم‌کیشان خود نیز جدا می‌ساخته است.

اقتضای نوع وظایف و مسوولیت‌هایی که این‌ گروه‌ها بر عهده می‌گرفته‌اند، این بوده‌است که در نهان صورت بگیرد و با شیوه و شگرد خاصی عملی شود؛ ازاین‌رو به‌گونه‌ای «محرمیت» و رازداری نیاز داشته است و این امر دست‌کم نشان می‌دهد که کار این گروه از افراد یا ممنوعیت عرفی و قانونی داشته و یا جاسوس‌گونه بوده است. درغیر این‌صورت نیازی به این گروه ویژه که از کمترین حقوق، مزایا و حتی روابط اجتماعی برخوردار بوده‌‌اند، وجود نداشته است.

«زبان مخفی» مهم‌ترین وسیله ارتباطی این افراد با یکدیگر و با طرف‌های کاری آنان بوده است. زبان‌های مخفی، لهجه‌ها و گویش‌های خاص، گاه زبان‌های خاصی است که اعضای گروه‌های کارگزار، آن‌ها را به‌کار می‌گیرند. این لهجه، گویش یا زبان، معمولاً با زبان جامعة میزبان یا جامعة اکثریت اختلافی ندارد؛ ولی سخن گفتن به این زبان، شرط ورود به گروه می‌باشد؛ البته این‌گونه لهجه‌ها، گویش‌ها و زبان‌ها، خاص یهودیان نیست و در بسیاری از موارد مشابه نیز به‌کار گرفته شده و می‌شود؛ برای نمونه در امپراتوری عثمانی، ممالیک میان خود با زبان «چرکسی» یا یکی از لهجه‌های ترکی با هم حرف می‌زنند. گروه‌های کارگزار چینی در جنوب آسیا با زبان خود سخن می‌گویند. عرب‌ها در افریقا، با زبان خود حرف می‌زنند. جماعت‌های کارگزار یهودی شرق اروپا نیز از زبان یدیشی بهره می‌گرفتند.

به‌نظر می‌آید سخن گفتن با یکی از زبان‌های مخفی، نشانه‌ای از انتساب و سرسپردگی گروه کارگزار است، با این‌که کسی که با این زبان سخن می‌‌گوید به این وسیله کفایت و شایستگی خود را نشان می‌دهد، درعین‌حال خود را از اکثریت مردمی که با زبان ملی خود سخن می‌گویند جدا می‌کند؛ ازاین‌رو یکی از وسایل جدایی گروه کارگزار و اعضای جامعة میزبان است و درعین‌حال وسیلة ارتباط میان اعضای گروه مزبور می‌باشد و اعضای گروه‌های کارگزار یهودی به هیچ‌وجه از این قاعده جدا نیستند و در طول تاریخ همواره در هر جامعه و جایی‌که بوده‌اند، به‌نوعی این وضعیت را حفظ کرده‌اند؛ به‌عبارت دیگر این روش زبانی میان اعضای گروه‌های کارگزار همواره برقرار بوده است؛ یعنی با زبان اقوامی که میان آن‌ها زندگی می‌کردند، پس از وارد کردن الفاظ عبری به آن، سخن می‌گفتند؛ به‌گونه‌ای که زبان آن قوم به‌صورت لهجه یا گویشی یهودی در می‌آمد و معمولاً آن را با حروف عبری می‌نوشتند.

منظور از گویش، شیوه‌ای در سخن گفتن است که با روش و الگوی زبانی حاکم متفاوت است. با این حال بر سطح نظام زبانی مستقل ارتقا نمی‌یابد؛ یعنی در مرزهای زبان اصلی (مادر) متوقف می‌شود؛ نه کاملاً منسوب به آن است و نه کاملاً جدا از آن است (و این امر درست مانند وضعیت خود جماعت‌های کارگزار است)
مسأله گویش و ارتباط آن با زبان اصلی دقیقاً در مورد زبان یدیشی صدق می‌کند که زبان‌شناسان آن را به‌عنوان گویشی از زبان آلمانی محسوب می‌کنند؛ چراکه ساختار آن در اصل همان ساختار زبان آلمانی قرون وسطایی است. با این تفاوت که کلماتی از زبان اسلامی و عبری از راه مهاجرت یهودیان به لهستان وارد آن شده است و با حروف عبری نوشته می‌شود.

از جمله فواید مستقیم زبان مخفی این است که کار ادای وظیفه را - که معمولاً زننده است - آسان می‌کند. بدین ترتیب زبان مخفی از جمله نشانه‌های حاشیه‌ای‌بودن است. یهودیان به‌صورت عملی از این زبان بهره می‌گرفته‌اند و چنان‌که گفته شد، این زبان، ترکیبی از زبان کشور میزبان و کلمات عبری بود که براساس قواعد زبانی آن منطقه به‌‌کار برده می‌شد؛ به‌عنوان مثال کلمه «اخل» یک کلمه عبری و به‌معنای «خوردن» است.

حال اگر یک یهودی که با زبان انگلیسی صحبت می‌‌کند، درباره جملة «اوغذاخورده است» به‌صورت(He has already akhaled) سخن می‌گوید: نکتة مهم این است که این‌گونه کلمات وارد شده بیانگر اجزای مهم نظیر اسم‌ها و افعال موجود در جمله هستند؛ همچنین نام اماکن به‌صورت حرف به حرف به زبان عبری برگردانده می‌شود؛ به‌‌عنوان مثال کلمه «نیویورک» در جمله «به نیویورک رفتم» به‌صورت(I Went to york hadash) بیان می‌شود؛ یعنی کلمه «حاداش» که در زبان عبری به‌معنای جدید است، به‌جای کلمه «نیو» به‌کار رفته است. یهودیان این زبان سری را برای گفت‌وگو درباره کارهای مورد نظرشان به‌کار می‌برند، بدون آن‌که افراد پیرامون آن‌ها چیزی از آن زبان بدانند.

با این‌همه زبانی که هنوز هم در بحث از انواع زبان‌های پیدا و پنهان یهودی، مرکز صدارات را در انحصار خود دارد، زبان عبری است که علاوه بر نگارش آثاری که دینی و گاه مقدس خوانده می‌شود، در مطرح‌کردن «مسأله یهود» در اروپا و به ویژه درانگلستان نقش مهمی داشت و از این طریق به صورت مشخص ومسلم بر ادبیات اروپاییان تأثیر نهاد؛ به‌گونه‌ای که درباره مسائل یهودیان و بحث از سرگذشت و آینده آنان، آثار و نوشته‌هایی نظیر: رمان، شعر و نمایشنامه به زبان انگلیسی، آلمانی، فرانسوی و… پدید آمد که بدون شک می‌توان آن‌ها را در زمرة ناب‌ترین گروه از آن‌چه ادبیات صهیونیسم می‌خوانیم، قرار داد.

ازاین‌رو در همین‌جا می‌توان به پرسشی که در آغاز مقاله مبنی بر ارتباط مستقیم نگارش به زبان عبری و ادبیات صهیونیسم مطرح شد، به این صورت پاسخ داد که همه آن‌چه در زمره ادبیات صهیونیستی به‌حساب می‌آید، عبری نیست و آثار فراوانی را می‌توان در این حوزه‌ جای داد که به زبانی غیر از عبری یا حتی سایر زبان‌های مورد استفاده گروه‌های کارگزار یهودی به رشته تحریر درآمده‌ است.

 

احیای زبان‌عبری و سرآغازهای ادبیات صهیونیستی:

بدون شک تاریخ مشخصی که با دقت و سندیت کامل، احیا و تجدید حیات زبان عبری را معین کند، کار ساده‌ای نیست و فقط می‌توان از طیف، موج و کلمات کلی دیگری از این قبیل بهره گرفت که نشان می‌دهد در دوره و عصر خاصی با توجه به زمینه‌‌ها و شرایط ویژه‌ای که حاکم بوده، فرهنگ یهودیت و به‌صورت مشخص زبان خاص آن، عبری، سربرآورده و نه به‌عنوان یک زبان حاشیه‌ای و الزاماً مخفی، بلکه به‌عنوان زبانی مجاز و قانونی، به فراخور بخشی از سیره یهودیان را به دیگران انتقال داده است.
هنری)(Henry) هشتم)، پادشاه انگلستان، در سال 1538 م. دستور ترجمة تورات به زبان انگلیسی، انتشار و در دسترس عموم مردم قرار دادن آن را صادر کرد و به این صورت یهودیت را از لحاظ تاریخ، عادات و قوانین، جزئی از فرهنگ انگلیسی قرار داد تا در سه قرن پس از آن در این فرهنگ تأثیر سرسام‌آوری داشته باشد. حالتی پدید آمد که بر تورات ترجمه شده، «تورات ملی انگلستان» اطلاق می‌شد و بیش از هر کتاب دیگری بر روح حیات انگلیسی‌ها تأثیر نهاد و داستان‌های تاریخ یهودی، مادة اصلی فرهنگ انگلیسی‌ها و شناخت تاریخی آنان شد.

از این گذشته، فلسطین در قرائت کلیساها و مواعظ آن و در اندیشة مسیحیت اروپای پروتستانیست به‌صورت سرزمین یهودی و یهودیان، ملت غریب فلسطین در اروپا، دورماندگان از وطن خود و بازگشت‌کنندگان به آن در زمان مناسب به حساب آمدند.

زبان عبری نیز به این اعتبار که زبان تورات است، در کنار زبان‌های انگلیسی، فرانسوی، لاتینی و یونانی از جایگاه ویژه‌ای برخوردار و جزء پذیرفته شده‌ای از فرهنگ اروپایی محسوب شد. اصلاح‌طلبان آن را برای فهم محتوای تورات ضروری دانستند تا این‌که با فرا رسیدن اواخر قرن شانزدهم، عبری به حیطة حروف چاپی راه یافت.

حمایت از پدیدة عبری‌گرایی به رجال و پیروان کلیسای پروتستان محدود نشد، بلکه به حوزه روشنفکران و از همه مهم‌تر حوزه هیأت‌های قضایی بسیار مؤثر در جامعه نیز راه یافت. به‌دنبال آن، پژوهش‌های عبری به دانشگاه‌های انگلستان و سایر دولت‌های اروپایی - غربی دیگر نیز وارد شد که به کثرت پژوهشگران حوزه عبری انجامید و «جیمزاول» ((Jemsi) (1603 – 1625. در ترجمه عهد قدیم از آن‌ها بهره گرفت.

انتشار عبری‌گرایی و پژوهش‌های یهودی در دانشگاه‌ها و فرهنگ اروپایی تأثیرات متعددی برجای گذاشت که از آن جمله می‌توان به موارد ذیل اشاره کرد:

  1. امکان قبول تفسیر یهودی از عهد قدیم، به‌ویژه تفسیر متعلق به آیندة بازگشت یهودیان به فلسطین.
  2. اطمینان دانشجویان دانشگاه‌ها و پژوهشگران به این‌که کلمه اسرائیل که در عهد قدیم وارد شده است، به معنای همه گروه‌های یهودی در جهان است.
  3. قبول تفسیر مربوط به زمان پایان جهان با بازگشت دوباره مسیح و این‌که این بازگشت با مقدمه‌ای در ارتباط است که به بازگشت یهودیان به فلسطین اشاره دارد.

بنابراین کاملاً طبیعی است که در انتظار ادبیات صهیونیستی باشیم که ازسوی مسیحیان و به‌طور کلی غیریهودیان نوشته شده باشد و این امر به وضوح نشان می‌دهد که آن‌چه ادبیات صهیونیستی خوانده می‌شود، بسی فراتر از زبان عبری و نوشته‌های یهودیان است و به این طریق می‌توان دامنة پژوهش درباره ادبا و آثار ادبی صهیونیستی را گسترش داد.

بدیهی است که موضوعی با چنین گستردگی و شاخ و برگ نمی‌تواند در مجالی چنین محدود و مختصر بگنجد؛ ازاین‌رو ناچار باید صرفاً به توضیح پاره‌ای اصطلاحات، شخصیت‌ها و نمای کلی آن بسنده کرد.

 

ادبیات صهیونیستی، اصطلاحات و مفاهیم:

هر علم، فن و شاخه‌ای از معرفت بشری از اصطلاحات، مفاهیم و عبارات کلیدی و اصیلی برخوردار است که شناخت و درک درست و اصولی آن‌ها امکان احاطه و فهم بیشتر آن علوم و معارف را فراهم می‌کند؛ به‌گونه‌ای ‌که گاه بدون آشنایی با این مفاهیم و مصطلحات و شناخت آن‌ها هرچند به‌صورت اجمالی امکان ندارد یا دست‌کم بسیار دشوار است؛ ازاین‌رو مقدمه‌‌وار به چند اصطلاح کلیدی ادبیات صهیونیسم و پیش از آن به بنیاد مفهوم‌سازی صهیونیستی نظری می‌افکنیم.

پیشتر درباره سرگذشت یهودیان در طول تاریخ و به‌ویژه دوره‌‌های نزدیک‌تر آن در اروپا اشاره‌ای شد و به‌صورت اجمالی از ارتباط متین و قطعی این وضعیت با زبان و بیان یهودیان مهاجر پرده برداشته شد و نیز به نتیجة معکوس توبیخ‌های یهودیان ازسوی اروپائیان اشاره شد. اگر این امر پذیرفته شود، در نتیجه پذیرش این مطلب نیز الزامی می‌شود که در زبان و بیان یهودیان، عبارات و کلمات خاصی وجود داشته باشد که فقط خاص خود آنان باشد. منظور از این کلمات آن دسته از عبارات و واژگانی نیست که به زبان مملکت میزبان اضافه می‌شد و به این وسیله نوعی زبان مخفی را پدیدمی‌آورد؛ بلکه منظور، کلمات و عباراتی است که بدون درنظر گرفتن اوضاع و احوال یهودیان، به‌نوعی مبهم و ناگویا است یا دست‌کم خود آنان بر این باورند که بسیاری از کلمات و عبارات موجود در زبان آن‌ها، غیرقابل ترجمه یا دارای معنا و مفهومی مخالف با سایر زبان‌ها هستند. از این گذشته به وضوح، حالت عزلت و انزوای زندگی آن‌ها در «گتو»ها بر ساحت زبان و بیانشان نیز سایه افکنده و نوعی «انزوای زبانی» را برای آنان پدید آورده است؛ برای نمونه آن‌ها ترجمه بسیاری از الفاظ و کلمات عبری را نمی‌پذیرند و بر کاربرد آن‌ها به همان صورت عبری اصرار می‌ورزند؛ از جمله این کلمات عبارتند از: لیکود، معراخ، (Mearakh) احدوث،(Ahdoth) هاعفداه، (Haafdah) مسلتفاه،(Mostfah) یوم کیبور(Kibor) و...

از دیگر جلوه‌های انزوای زبانی و گتویی بودن اصطلاحات یهودی در ترجمه اسمای علم نمایان می‌شود؛ زیرا از آن‌جا که این اصطلاحات صهیونیستی از این ایمان نشأت می‌گیرند که یهودیت یک ارتباط قومی است، پس باید همه این‌گونه اسم‌ها، عبری شوند؛ به‌عنوان مثال اسحاق به «یتسحاق» (yatshagh) موسی به «موشیه» و سعید به «سعدیا» تبدیل می‌شود و

از جمله مهم‌ترین جلوه‌های انزوای زبانی، در اصطلاحاتی نظیر: «هولوکوست« (Halokost) و «عالیاه« (Aliah) به چشم می‌خورد. عالیاه اصطلاحی دینی و به‌معنای علو و صعود به سرزمین موعود است و با هیچ پدیده اجتماعی ارتباط ندارد. با این حال صهیونیست‌ها این کلمه را برای اشاره به مهاجرت اشغالگرانة سکناگزین خود به‌کار می‌برند؛ یعنی پدیده‌ای که دارای علت و نتیجه است، به‌صورت یک امر بی‌نظیر و پدیده‌ای ذاتی تبدیل می‌شود که در ذیل هیچ قاعده و بحثی نمی‌گنجد. «هولوکوست» نیز به معنای تقدیم قربانی به پروردگار در هیکل است که همه آن قربانی می‌سوزد و چیزی از آن برای کاهنان باقی نمی‌‌ماند. با این همه، صهیونیست‌ها این کلمه را برای نسل‌کشی یهودیان ازسوی نازی‌ها به‌‌کار می‌گیرند.

هدف از کاربرد این‌گونه مصطلحات دینی- عبری، از میان بردن مرزها و تفاوت‌های میان پدیده‌های مختلف است؛ به‌گونه‌ای که «عالیاه» از معنای خود خارج می‌شود و به‌صورت مهاجرت صهیونیستی سکناگزین درمی‌آید و مهاجرت صهیونیستی به‌ علو و صعود به سرزمین موعود تبدیل می‌شود. مهاجرت از سرزمین موعود به‌صورت «یریداه« (yeridah)بیان می‌شود که معنای هبوط، عقب‌نشینی و ارتداد است. شاید تنها دلیلی که در زبان عبری نیز یک کلمه بی‌طرف وجود دارد که منظور و معنای آن فقط و فقط مهاجرت است، واژة «هجیراه« (Hajirah) می‌باشد؛ با این حال صهیونیست‌ها از آن دوری می‌گزینند و

بحث درباره مصطلحات و مفاهیمی که صهیونیست‌ها در مقاطع مختلف و با اهداف متعدد به‌کار می‌برند، همین مقدار نیست؛ البته این، امری طبیعی است؛ چراکه ایدئولوژی و مرام صهیونیستی، با عمری نسبتاً طولانی و تعصبی که در خود دارد و نیز با توجه به حمایت‌های همه جانبة استعمارگران و امپریالیست‌های جهانخوار از آن و … طبیعی است که دارای پیچ‌وخم‌هایی تا این اندازه ترسناک و حتی بزرگ‌تر از این هم باشد؛ ازاین‌رو بحث درباره خود این اصطلاحات، با وجود اهمیت و اعتباری که برای تفسیر ذات و ماهیت این پدیده دارد، صرفاً نما و جلوه‌ای از اهداف نهانی و در عین‌حال بنیادی است که منجر به ظهور این اصطلاحات شده است و این و بنیادها، مسلماً در حوزه‌ای با عنوان «غرب مرکزی/غرب‌مداری» می‌گنجد.

توضیح این‌‌که اعتقاد به «ما مرکز و عالم همه خط پرگار» موجب می‌شود پاره‌ای مزایا و اعتبارات برای طراحان و مجریان چنین شعاری پدید بیاید و در ضمن بسیاری از حقوق و حقایق مربوط به آنان که در حاشیه یا خط پرگار واقع شده‌اند، تضییع شود و در حقیقت می‌توان گفت که اصل و پایه بسیاری از این مزایا در این‌گونه تضییعات ریشه دارد. در غرب جنگ‌هایی بر سر منافع و اطماع خود غربیان میان آنان درگرفت؛ با این حال عبارات و اصطلاحاتی نظیر: «جنگ جهانی یکم و دوم» دیگر جزو ذاتی زبان‌های غیرغربی شده است. بحث درباره وضعیت کنونی جهان و دوره‌ای که در آن قرار دارد نیز به همین صورت است. آن‌ها بر این باورند که قرون وسطا، مربوط به تاریخ بشر است؛ در حالی‌که همزمان با این دوره که برای غربیان، تاریخ شوم و قرون وسطا به حساب می‌آید، در اسلام و تاریخ و تمدن آن، «عصر زمین» و طلایی آن، بر همه ساحت‌های متنوع بال گسترده بود و...

صهیونیست‌ها به دو طریق از این «مرکزیت» و «خصوصیت/ خصوصی بودن»بهره‌می‌برند: یک‌بار از طریق مادر غربی خود و یک‌بار از رهگذر عقاید و باورهای خود به‌عنوان یک امت ناب و خالص که با «تاریخ یهودی»، «نژاد یهودی»، «زبان‌یهودی»، «نبوغ و استعداد یهودی» و … عبارات انحصاری دیگری از این قبیل بیان می‌شود.

ازاین‌رو کاملاً بدیهی است ادبیاتی که با این واژگان و پیش از آن با این دیدگاه‌ها پدید بیاید، در مرحلة نخست، خوانندة غیرعبری و غیرصهیونیست را دچار نوعی خلأ می‌سازد و به او می‌فهماند که زبان او قدرت احاطه واژگان عبری را ندارد؛ در نتیجه ضمن سرگردان کردن و واداشتن این خواننده به جست‌وجوی معانی کلمات و عبارات عبری، دست آخر در حالت بی‌اطلاعی یا عدم اطلاع کامل باقی می‌ماند و تنها فرج او، توضیح و تفسیر صهیونیست‌ها از این کلمات است که مجمل و مفصل نتیجه‌ای که از این امر برمی‌آید، از همین ابتدا واضح است.

بنابراین در همین جا می‌توان گفت که ادبیات صهیونیستی، الزاماً ادبیاتی نیست که صرفاً با واژگان و عبارات عبری نوشته شده‌باشد، بلکه هرگونه نوشته یا عملی که عرفاً در حوزه ادبیات قرار می‌گیرد، در صورتی‌که حامل و حاوی این‌گونه اندیشه‌های صهیونیستی باشد، جزو ادبیات صهیونیستی به حساب می‌آید؛ ازاین‌رو بحث از ادبیات عبری یا ادیب عبری، فقط به نوعی ساحت زبانی آنان را دربر می‌گیرد و با آن‌که در سال 1966 م. جایزة نوبل به یک نویسنده اسرائیلی تقدیم شده است، با این‌حال این زبان نیز مانند یدیشی و لادینو هرگز اعتبار عام و جهانی نیافت و نوعی زبان محلی به شمار می‌آید.

بنابراین ادبیات صهیونیستی، به پاره‌ای از کارهای ادبی با مضمون واضح صهیونیستی، با صرف‌نظر از ارتباط قومی، دینی، تمدنی یا زبانی مؤلف اشاره دارد؛ به‌عنوان مثال رمان «دانیال دروندا» که جرج الیوت (Gorge Eliyot)یک نویسندة زن مسیحی، به زبان انگلیسی نوشت، در حوزه این ادبیات می‌گنجد؛ در حالی‌که بعضی از رمان‌هایی که یهودیان درباره زندگی یهودیت نوشته‌اند، به هیچ وجه با ادبیات صهیونیستی مربوط نمی‌شود، بلکه بعضی از آن‌ها دربردارنده دیدگاهی ضد صهیونیستی و حتی ضدیهودی هستند و آن‌چه ادبیات صهیونیستی خوانده می‌شود، معمولاً یک ادبیات درجه سوم است که ما آن را «ادبیات روزنامه‌ای» می‌نامیم؛ یعنی این‌گونه آثار ادبی برای چاپ در روزنامه‌ها نوشته شده‌اند و دارای رویکرد تبلیغاتی روشنی هستند.

 از مهم‌ترین کارهای ادبی صهیونیستی، رمان «خروج» اثر نویسنده آمریکایی یهودی «لئون اریس»(Lean Arise)و آثار نویسندة امریکایی یهودی «مائیر لوین»(Mair Levin) است. آثار ادبی که با زبان عبری یا یدیشی نوشته شده‌اند یا آثاری که ادبای یهودی در نقاط مختلف جهان نوشته‌اند، در موارد بسیار کمی جزء ادبیات صهیونیستی به حساب می‌آید. دسته‌ای دیگر ضد صهیونیستی و بیشتر آن‌ها غیرقابل توجه هستند. [اصطلاح ادبیات صهیونیستی، شکل ادبیات، محتوای آن وحتی زبان آن را توصیف نمی‌کند؛ بلکه رویکرد دو گرایش عام اعتقادی آن را به‌طور کامل بیان می‌کند؛ مانند ادبیات سرمایه‌داری یا ادبیات سوسیالیستی. از این‌رو این اصطلاح عام است و قدرت تفسیری چندانی ندارد.

شکی نیست که بررسی انتقادی و فنی ادبیات صهیونیستی، امری مهم و بسیار درخور است؛ با این‌‍‌حال چنان‌چه پیشتر نیز گفته شد، در این‌باره کارهای بسیار معدودی صورت گرفته است؛ ازاین‌رو بررسی همه جانبة همه ‌آن‌چه به‌صورت جزئی یا کلی به این ادبیات مربوط می‌شود، بسیار جزئی و در مواردی معطل مانده است.

 

بنابراین در این نوشته نمای کلی و تصویری عمومی از این ادبیات ارائه می‌شود:

به‌نظر می‌آید ذکر این نکته جالب باشد که از نظر تاریخی، ادبیات پیش از تولد صهیونیسم، تقریباً به شعر، به‌ویژه شعر تغزلی مذهبی اختصاص داشت و یک دیدگاه مذهبی محض بود، حتی زمانی‌که زبان عبری زبانی گویا بود، زبان روحی یهودیان به‌شمار می‌آمد؛ با این‌حال ناگهان وضع دگرگون می‌شود و صهیونیسم سیاسی با تمام توان خود از زبان عبری، زبان ملی می‌سازد و این کار زیر نظر استادان ادامه می‌یابد؛ به‌گونه‌ای که در ارزیابی‌های جدید گفته می‌شود زبان‌عبری در طی قرن‌های متمادی به‌این خاطر زنده نمانده است که یادبودی از مراسم مذهبی باشد؛ بلکه به این دلیل ماندگار شده که به‌گونة یک دولت بوده است.

شکی نیست تعویض نقش زبان عبری و دادن نقش جدید به آن از حیطة زبان فراتر رفته و نقش «قهرمان یهودی» را نیز در آثار جدید تحریف کرده‌است. با تغییر نقش زبان عبری از یک زبان مذهبی به زبان ملی محتوای داستان‌ها نیز چهره عوض می‌کند و قهرمانان از نقش قهرمان مذهبی و جلوه تصوف، تعهد و استقامت به قهرمانان سیاسی تغییر ماهیت می‌دهد؛ بنابراین به نقطة عطف مهم و یکی از ارکان اساسی ادبیات صهیونیسم به‌عنوان سیاسی‌شدن مذهب یهود یا دست‌کم پیوند مذهب و سیاست می‌رسیم؛ زیرا قهرمانان یهودی در زمان سیاسی‌شدن نیز ریشه‌های کهن اسطوری خود را از دست نمی‌دهند و این‌جا است که از اندیشه «امت برگزیده» که مبنای برتری‌طلبی‌های یهودیان قرار گرفته است، به‌سود ادبیاتی جدید که در آن شخصیت قهرمان یهودی نه تنها از «سرگردان بودن» خارج می‌شود، بلکه از ستم‌کش بودن نیز جدا می‌شود و این‌بار قهرمانان جدیدی با شخصیت‌ها و سرنوشت‌های دیگری جلوه می‌کند؛ به‌گونه‌ای می‌توان از «قهرمان معصوم یهودی» که در رمان «خروج/ اکودس» توسط «لئون اریس» با سبکی هندی ترسیم شده است، نام برد و علت همه رنج و شکنجه‌هایی که یهودیان می‌کشند، معصومیت آنان و در عین حال برتر بودن آنان دانست؛ بدین ترتیب اندیشة برتری شخصیت یهودی سرگردان را به یهودی سیاسی تحول می‌یابد و آن‌چه شکسپیر در نمایشنامه مشهور خود به نام «تاجر ونیزی» از شخصیت یهودی ترسیم کرد و بعدها به‌عنوان «شخصیت شایلاکی» نام گرفت، در رمان «ماریا ادگارت»(Mary Edgart) موسوم به «هارنگتون»(Harengton) که در سال 1817 م. منتشر گردید، به «شخصیت نیک» تبدیل شد.

بدون شک بررسی «شخصیت یهودی»در رمان‌های پیش از تولد صهیونیسم یا رما‌ن‌هایی که عملاً در خدمت اهداف و مقاصد صهیونیستی قرار می‌گیرد، ما را بر نوع زندگی یهودیان و زوایای مختلف آن آگاه می‌کند؛ اگرچه شخصیت‌پردازی‌ها فعلاً به حد نهایی و اوج خود نرسیده است و احتمال و امکان پیدایش شخصیت‌های متعدد و متنوع دیگری وجود دارد. چراکه گفته شد، نقش زبان از مذهبی به سیاسی و قهرمان یهودی از سیمای سرگردانی به ثبات، از شایلاکی به نیک، از ستم‌کش به ستمگر و … تغییر کرد و نشان می‌دهد که این ادبیات، کاملاً به اهداف صهیونیستی متعهد مانده و بنا به تغییراتی که در مرام‌ها و مبانی صهیونیستی و رویکردهای آن صورت می‌گیرد، رویکردهای این ادبیات نیز تغییر می‌کند؛ زیرا می‌توان ادبیات صهیونیستی را در یک تحلیل واقع‌بینانه، ادبیاتی سیاسی نامید و «تئودور هرتزل» با نوشتن رمان‌ »سرزمین جدید - قدیم»راه را برای تبدیل هنر به سیاست فراهم کرد و می‌توان گفت راه تبدیل شدن هرتزل هنرمند به هرتزل سیاسی را نشان می‌دهد.
نکتة قابل توجه در ادبیات صهیونیستی، تنوع آن است؛ به‌گونه‌ای که می‌توان گفت علاوه بر استفادة این ادبیات از همه امکانات زبانی و سیاسی، از انواع مختلف ادبی نظیر شعر و نمایشنامه نیز کمک گرفته است؛ به‌عنوان مثال شعر انگلیسی و مشخصاً»شللی(Shelli) (1792 - 1822) «و»لرد بایر«1824) (Lora Bairon) « (1788 -  پیش از رمان انگلیسی، مسأله یهودی سرگردان را مطرح کرده‌اند و در همین موضوع، نمایشنامه‌های زیادی پدید می‌آید که از آن میان می‌توان به نمایشنامه «یهودی ازلی» توسط «دیوید پینسکی» یهودی در سال 1906م. به زبان پدیش اشاره کرد. این نمایشنامه ازسوی «اسحاق گولد برگ»  ‌(GoldBerge)   با عنوان «ناآشنا» به انگلیسی ترجمه شد. از دیگر نمایشنامه‌های صهیونیستی درباره یهودی سرگردان اثری است که با همین عنوان ازسوی «تام پل تورستون» (Tome pel Torestane) در سال 1920 م. نوشته شد.
برشمردن آثار متعددی که در زمینه ادبیات صهیونیستی نوشته شد، صرفاً شمارش نمونه‌های متعددی است که به نوبه خود و در زمان خود مسوولیت (وظیفه) خویش را انجام داده‌اند؛ با این‌حال به‌طور مختصر می‌توان گفت که یک نویسندة صهیونیستی با مسائل ذیل روبه‌رو است.

  1. برتری مطلق یهودی و معصومیت قهرمان خود.
  2. موضعگیری در مقابل اعراب به‌طور اخص و دیگر ملت‌ها به‌طور اعم.
  3. شخصیت یهودی و روابط آن با اسرائیل.
  4. دلایل صهیونیستی برای اشغال فلسطین؛ از جمله تأکید بر سرکوب یهود و به ویژه قتل‌‌عام‌های هیتلر.

هیچ بحثی درباره نقشی که ادبیات صهیونیسم در دست و پا کردن گونه‌ای انکار عمومی به سود اسرائیل و ادعاهای آن بازی کرده نیست؛ برای نمونه رمان »اکودس‌یش» از دو کتاب سیاسی دیگر صهیونیستی، به تبلیغات صهیونیسم و مسأله اسرائیل خدمت کرده است.

از نظر داخلی ادبیات صهیونیسم دو هدف عمده را دنبال می‌کند؛ آفرینش و تغذیهشخصیت یهودی از لحاظ سیاسی و اثرگذاری بر آگاهی فرهنگی و سیاسی عرب در درون سرزمین اشغال شده در راه خدشه وارد آوردن و حصار افکندن بر آن و از میان بردن غیرمستقیم ریشه‌های آن.

آثار ادبی صهیونیسم بنا به ملاحظات فنی و غیرفنی نتوانسته‌اند ارزشی به افسانه برتری یهود بیخشند؛ همچنین ازاین‌که از تمامی آثار و پیامدهای آمیختگی تام و تحمیلی میان نژاد و مذهب گذار کنند؛ ازاین‌رو دو ویژگی کاملاً اساسی در نگاه ادبیات صهیونیستی به جبهه مقابل و نیز محتوای آثار خود پدید آمده است:

  1. حقیر شمردن غیرصهیونیست‌‌ها.
  2. گزافه‌گویی قهرمانانه در وصف صهیونیست.


این‌دو محور اساسی که بیشتر در راه ارضای نیازهای حس حقیربینی و توجیه آن است، تقریباً در بیشتر آثار ادبی صهیونیسم به چشم می‌خورد؛ علاوه بر این می‌توان در آثاری که پس از 1948 نوشته شده‌اند، خطی را که رویدادهای صهیونیسم بر آن جریان پیدا کردند، به‌صورت ذیل مشخص کرد:

  1. قهرمان اغلب از اروپا، با انگیزه‌ای میهنی و اخلاقی و یادگاری از کشتار هیتلر که خویشان و دوستان خود را در آن از دست داده است، به فلسطین کوچ می‌کند.
  2. قهرمان مرد یا زن، عاشق فردی غیریهودی می‌شود و در نتیجه غیر یهودی پرده از حقانیت یهود برمی‌دارد و به یکی از سربازان صهیونیسم تبدیل می‌شود.
  3. تلاش نویسنده برای اثبات تخریب فلسطین ازسوی عرب‌های مسلمان و بزرگ جلوه دادن آثار باستانی یهود. در این‌گونه داستان‌ها قهرمان، غالباً در تورات و باستان‌شناسی یهودی تبحر دارد.
  4. بیان شکنجه‌هایی که بر یهودیان رفته و استثنا کردن امریکائیان و دانمارکی‌ها از انتقادها و تحقیرها.
    موارد مذکور بارزترین ارکان استخوان‌بندی اکثریت آثار صهیونیستی را تشکیل می‌دهد و به نوبة خود تاریخ‌نگاری و تثبیت موردی اهداف صهیونیستی را به شیوه خاصی بر دوش کشیده است؛ به‌گونه‌ای توانسته است تا حد قابل ملاحظه‌ای صهیونیسم را با یهودیت یکی کند و چنان در مسیحیت رخنه و نفوذ کند که این دشمن تاریخی و ایمانی خود را نه تنها دوست، بلکه به خادمی در اجرای برنامه‌های خود تبدیل کند. این‌‌جا است که بررسی بازوی فرهنگی صهیونیسم به‌ویژه ادبیات، امری گریز ناپذیر و در عین حال مفید است؛ چرا که بیشتر آن‌چه به صراحت بر زبان صهیونیست‌ها جاری نمی‌شود، در قالب داستان و شعر بر زبان قهرمان‌ها و شخصیت‌ها جاری می‌شود. بدین‌ترتیب می‌توان با تعاملی آگاهانه با ادبیات صهیونیستی به بسیاری از خفایا و نوایای ناگفتة آن‌ها احاطه یافت و براساس فرمایش حضرت علی علیه‌السلام که انسان در زیر زبانش نهان است، آنان را از این نهانگاه بیرون آورد و سیمای حقیقی آن‌‌ها را بر ملا ساخت و بدیهی است ایجاد نوعی از ادبیات با مایه‌ها و ارکان ضدصهیونیستی یا تقویت و توسعة آن‌چه ادبیات مقاومت در سرزمین‌های اشغالی خوانده می‌شود، گامی مهم و اساسی در راه این حرکت میمون و مبارک است.

     =-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=

پی‌نوشت‌ها:
.
گارودی، روژه، «پرونده اسرائیل و صهیونیسم سیاسی»، ترجمة نسرین حکیمی، ص 3، چ دوم، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، تهران 1369.

. درباره شرح بیشتر این ماجرا، ر.ک: سعید شبار، إسلامیة المعرفة مجله)، صص 171 - 190، سال هفتم، شماره 26، امریکا، 2001 م).
.
در این‌جا به‌صورت مشخص، بر آثار مرحوم غسان کنفانی (1936 - 1972)، به‌ویژه کتاب‌های ادبیات مقاومت در فلسطین اشغال شده و نگاهی به ادبیات صهیونیسم و سه کتاب از استاد عبدالوهاب المسیری به نام‌های فی‌الخطاب و المصطلح الصهیونی، الجماعات الوطیفیة الیهودیة، الموسوعة الیهودیة … تکیه شده است.
.
به عنوان مثال، ر.ک: عهد جدید، کتاب اعمال رسولان، باب 21، عبارت 37.
.
لادینو، تغییر یافتة «لاتینی» است.
.
المسیری، عبدالوهاب، «موسوعة الیهود و الیهودیة و الصهیونیة» (جزئین) ج 1، صص 330 - 331، الطبعة الأولی، دارالشروق، القاهرة 2004 م.
.
المسیری، عبدالوهاب، همان، ص 332.
.
عبدالدائم، عبدالله، «إسرائیل و هویت‌ها الممزقة»، ص 40، الطبعة الأولی، مرکز دراسات الوحدة العربیة، بیروت، 1996.
.
همان.
.
المسیری، عبدالوهاب، همان، ص 334 - 335.
.
برای بررسی بیشتر در این‌باره، ر.ک: المسیری. عبدالوهاب: الجماعات الوظیفیة الیهودیة؛ نموذج تفسیری جدید، الطلبة الثانیة، دار الشروق، 2002 م.
.
المسیری، عبدالوهاب، «الجماعات الوظیفیة الیهودیة»، ص 137.
. Tuchman, Bible and sword: Englanld and palestine Frome the Bronze Age to Balfour, p. 80. New York: New York university press,1956.
. Sharif, Reginas, Non ___ Jewish Zionism: Its Roots in western History, P. 14. London: Zed press, 1983.
. Cecil Roth, Essays and portraits in Anglo ___ Jewish History, philadelphia: Jewish publication Society of America, 1962, p. 11.
. Roth, Ibid, P. 17.
.
شبار، سعید، همان، ص 184.
.
المسیری، عبدالوهاب، «فی‌الخطاب و المصطلح الصهیونی»، ص 30، الطبعة الاولی، دارالشروق، القاهره، 2003.
.
همان.
.
درباره این‌گونه تحریفات ر.ک: حسن حنفی، مقدمة فی علم إلإستغراب، الطبعة الثانیة، مکتبة المدبولی، القاهرة 2001.
. Axodus.
.
المسیری، عبدالوهاب، «موسوعة الیهود و الیهودیة و .. »، ج 1، ص 313- 314.
.
در این‌باره از منبع ذیل بهره گرفته شده است: عسان کنفانی، نگاه به ادبیات صهیونیسم، ترجمه موسی بیدج، چ اول، انتشارات برگ، تهران، 1365.
.
در این‌باره از مرجع زیر، با دخل و تصرف بهره گرفته شده است. کنفانی، غسان ، «ادبیات مقاومت در فلسطین اشغال شده»، ترجمة موسی اسوار، چ یکم، انتشارات سروش 1361.

 

=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=

جهت سلامتی و تعجیل در فرج امام عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) صلواتی هدیه نمایید...

"اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم"

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها