0

ارزش ملک و سلطنت

 
relax_girl
relax_girl
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : بهمن 1387 
تعداد پست ها : 212
محل سکونت : خراسان

فرزانگی پیری
چهارشنبه 17 آذر 1389  4:21 AM


توکای پیری تکه نانی پیدا کرد ، آن را برداشت و به پرواز در آمد . پرندگان جوان این را که دیدند ، به طرفش پریدند تا نان را از او بگیرند .
وقتی توکا متوجه شد که الان به او حمله می کنند ، نان را به دهان ماری انداخت و با خود فکر کرد:
- ((وقتی کسی پیر می شود ، زندگی را طور دیگری می بیند : غذایم را از دست دادم ؛ اما فردا می توانم تکه نان دیگری پیدا کنم . اما اگر اصرار می کردم که آن را نگه دارم ، در وسط آسمان جنگی به پا می کردم ؛ پیروز این جنگ ، منفور می شد و دیگران خود را آماده می کردند تا با او بجنگند و نفرت قلب پرندگان را می انباشت و این وضعیت می توانست مدت درازی ادامه پیدا کند.
فرزانگی پیری همین است : آگاهی بر این که باید پیروزی های فوری را فدای فتوحات پایدار کرد.)

marjan
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها