داستان ضرب المثل لا لحب علی (ع) بل لبغض معایة
یک شنبه 15 دی 1392 3:28 PM
داستان ضرب المثل لا لحب علی (ع) بل لبغض معایة
ترجمه: نه به خاطر دوستی و علاقه با علی (ع) بلکه برای بغض و عداوت با معاویه.
یعنی اقدام به این عمل نه روی اصل علاقه و ارادت به علی بن ابی طالب (ع) بلکه به علت بغض و عداوت و دشمنی با معاویه انجام پذیرفته است.
این مثل عربی که در میان ایرانیان با سواد بخصوص آنهایی که به لسان عرب آشنایی دارند نیز مورد استفاده و استناد است در مواردی به کار می رود که بین دو نفر اختلاف وجود داشته باشد و شخص ثالث ظاهراً به نفر اول در این اختلاف کمک و مساعدت کند در حالی که این عمل و اقدامش باطناً روی اصل دشمنی و عداوت دیرینه با نفر دوم بوده که از این فرصت مناسب برای تلافی و انتقامجویی استفاده کرده است نه به خاطر دوستی با نفر اول. در چنین مورد و موارد مشابه آن به اختلاف بین ملل و جوامع می توان تسری داد.
اهل اصطلاح ضرب المثل بالا را به کار می برند و مقصود خویش را اظهار می دارند.
اکنون ببینیم چه کسانی روی اصل بغض و عداوت با معاویه، به فرزند ابی طالب کمک و یاری داده اند و این واقعه چه زمان و چه کیفیتی صورت پذیرفته که به صورت ضرب المثل در آمده است.
به صورتی که در کتب تاریخی آمده که پس از قتل عثمانی خلیفه سوم حضرت علی به ابی طالب (ع) به خلافت منصوب گردیده است و در دوران خلافتش دو جنگ بزرگ روی داده، یکی جنگ جمل که به کشته شدن طلحه و زبیر و هفده هزار تن از لشکریان عایشه منتهی گردید، دیگر جنگ صفین که در سال 37 هجری بین علی (ع) و معاویه رخ داده است.
در جنگ اخیر که به روایات مختلف از چهل تا یک صد روز طول کشید در حدود نود جنگ بین طرفین روی داد و از دویست هزار نفر سپاهیان طرفین قریب هفتاد هزا نفر کشته شدند و سرانجام کار جدال و قتال کلمة حق یراد بها الباطل در کتاب حاضر نیز از آن بحث شده است.
برای آنکه اهمیت جنگ صفین و مبارزه حق و باطل روشن گردد کافی است گفته شود که در این جنگ عظیم بیست و پنج نفر از اصحاب پیغمبر اکرم (ص) نظیر عمار یاسر در سن 91 سالگی و خزیمة بن ثابت انصاری ملقب به ذوالشهادتین و عبدالله بن بدیل و رقاء خزاغی که نود زخم برداشت در رکاب مولای متقیان (ع) شمشیر زدند تا به درجه شهادت رسیدند. در این جنگ شجاعتها و دلاوریهایی از حیدر کرار (ع) بروز و ظهور کرده که در تمام جنگها و غزوات گذشته نظایر آن کمتر دیده شده است.
از آن جمله در جنگ تن به تن با دو نفر از شجاعان و پهلوانان قبیله بنی لخم که به مواعید معاویه فریفته شده بودند می گویند ضربه ای که بر یکی از آن دو تن وارد آورد و باعث آن گردید که وی را از سر به جانب کمر دو نیمه ساخت به حدی با سرعت و برق آسا انجام گرفت که چند لحظه به علت آنکه دو نیمه سوار از یکدیگر جدا نشده بود سپاهیان تصور می کردند که سوار مزبور را آسیبی نرسیده است ولی چند لحظه بعد به یکبارگی آن دو نیمه از هم گسست و دانستند که ضربت شمشیر علی (ع) این کار شگرف را انجام داده است.
حضرت در جنگ با عمر و بن العیش چنان ضربتی زد که بدن وی از کمر به دو نیم شد و یک نیمه بر زمین افتاد و نیمه دیگر بر زین ماند. عمروعاص که شاهد این واقعه بود به معاویه گفت:«کسی جز حیدر کرار (ع) چنین ضربتی نزند.»
همان طوری که اشاره شد واقعه صفین در واقع مبارزه حق و باطل بود. یک طرف حضرت حضرت علی به ابی طالب (ع) قرار داشت که می خواست حق و عدالت را در پرتو تعالیم اسلامی اجرا کند و در این رهگذر حتی از برادر کهنسال و نابینا و کثیر الاولادش عقیل فروگذار نمی کرد. در طرف دیگر فرزند نابکار ابوسفیان معاویه و مشاور محیل و مکارش عمروعاص در رأس افرادی ناصالح و فریب خورده خودنمایی می کردند که مرام و مقصودشان تحصیل جاه و جلال و در اختیار گرفتن حکومت شکنجه و آزار مردم بی گناه و فی الجمله تضعیف و نابودی اسلام و حکومت اسلامی بوده است لاغیر.
راست است که اعراب صدر اسلام چون در ضمن محاربات و فتوحات عدیده صاحب مکتب و ثروت شده بودند به حکم زیاده طلبی علی الاکثر از سختگیریهای بی حد و حصر علی بن ابی طالب (ع) که مصمم بود احکام اسلام و قرآن را مو به مو اجرا کند دلخوش نبودند و به همین جهت غالب آنها جانب معاویه را مرعی داشتند ولی در این میان عده معدودی هم بودند که در عین نارضایی و ناخرسندی از علی (ع) هرگز حاضر نبودند به خودکامی و خودکامگی معاویه که بیت المال مسلمین را چون خوان یغما در اختیار دستگاه تبلیغات شیطانی قرار داده بود صحه بگذارند تا نهال نورس اسلام را که تازه می رفت نضج و نموی بگیرد و در اقصی نقاط عالم ریشه بدواند در مقابل دیدگانشان یکسره از بیخ و بن برکند و دوران جاهلیت را که براساس حکومت مطلقه و ظلم و ستم بر بندگان بردگان بوده است تجدید نماید. این بود که جمعی از آنها لا لحب علی (ع) بل لبغض معاویة، در زمره سپاهیان علی (ع) در آمدند و به جدال و قتال با سربازان معاویه پرداختند تا اسلام و قرآن را که ملعبه و بازیچه هوای نفس و جاه طلبیهای معاویه قرار گرفته بود از خطر زوال و نیستی نجات بخشند چه به زعم آنها اگر علی (ع) برای خلافت صالح نبود معاویه را فاسد می دانستند و نظرشان این بود که ابتدا دفع فاسد کنند و آن گاه فرد واجد شرایطی را به خلافت بردارند.
با این مقدمه که در نهایت ایجاز و اختصار شرح داده شد اصطلاح و ضرب المثل بالا زبان حال این عده مسلمین جاهل و غافل بوده است که در رکاب علی (ع) روی اصل بغض و عداوت با معاویه شمشیر می زدند.
اینها علی (ع) را دوست داشتند ولی از معاویه نفرت و بیزاری داشتند. به فرزند برومند ابی طالب ارادت نمی ورزیدند ولی فرزند ابوسفیان را به جان مخالفت و دشمن بودند. بی گمان غالب افراد این جمعیت همان کسانی بودند که پس از صدور قرار حکمیت به علت تعصب و بی خبری با خوارج همصدا شدند و چنین پنداشتند که اصولاً علی (ع) و معاویه و عمروعاص عوامل تشتت و اختلاف در میان مسلمین شده اند و مصلحت در آن است که هر سه نفر را از میان برداشت و شخص دیگری را به خلافت منصوب کرد تا امنیت و آرامش و وحدت کلمه در سرتاسر ممالک پهناور اسلامی برقرار بماند. متأسفانه نقشه آنها در مورد حضرت علی به ابی طالب (ع) کارگر افتاد ولی معاویه و عمروعاص جان سالم بدر بردند و قدرت و سیطره عمال معاویه، دیگر به آنها مجال دم زدن نداد و وقتی به خود آمدند و از کرده پشیمان شدند که ندامت و پشیمانی سودی نداشت.
ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیلهسین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.