پاسخ به: هفته هجدهم:...( " شکرگزاری نعمت های خداوند ")...
شنبه 14 دی 1392 11:05 AM
بخش اول از سلسله مقالات شکرگزاری:
بسيار شنيدهايم وشايد بارها در پرتو نور عقل خويش دريافتهايم كه بايد در مقابل كسي كه به ما عطايي ميكند يا نعمتي ميبخشد واكنشي شكر آميز نشان دهيم . معمولاً دارا بودن اين ويژگي را از جنبههاي مثبت وگاه حتي ضروري يك انسان مي دانيم و اگر كسي پاسخ مناسبي در مقابل يك لطف از خود بروز ندهد سرزنشش ميكنيم و مورد انتقاد قرار ميدهيم. اما نكتهي حساس در اينجاست كه اهميت اين مسأله آنقدر كه در روابط انساني، مدنظر ماست ، در رابطهي ميان ما و نعمت دهندهي اصلي مورد توجه قرار نميگيرد . همهي ما مي دانيم كه عطابخش همهي موهبتها ، خداي متعال است و خود او فرموده است :
«إن تعدوا نعمه الله لاتحصوها» (1)
«اگر نعمتهاي خدا را بشماريد نميتوانيد بر تعداد آنها احاطه پيدا كنيد.»
هر چه بينديشيم ، هر چه فكر كنيم و توانايي آمارگيري خود را به كار بگيريم ، نمي توانيم نعمتهاي خدا را شمارش كنيم . بعضي از نعمتها مستقيماً با لطف و عطاي خداوند در ارتباطند ، همانند اين كه ما را نعمت وجود و هستي و حيات داده است برخي ديگر از نعمتها داراي زمينههاي بيشماري هستند كه قراردادن آنها كنار هم كار خداوند بوده است تا نتيجهي مطلوب به دست ما برسد. همچون نان گندمي كه مصرف ميكنيم ، و شايد گاه توجه نداشته باشيم كه در تهيه اين نان چه نيرويي از طرف طبيعت صرف شده است .
گونهي ديگري از نعمتها با نعمتهاي ديگر در ارتباطند و بقا و حياتشان را به آنها وابستهاند .همانند اعضاي بدن كه علاوه بر نعمت بودن هر يك ، حفظ و بقايشان به همديگر و همچنين به نعمت بزرگ سلامتي وابستگي دارد و اين گونه مثالها تمامي ندارد .يكباره چشم باز ميكنيم و ميبينيم كه از درياي شكر خداوند حتي قطرهاي هم نچشيدهايم .
كتاب شكر تو را آب بحر كافي نيست كه تر كنيم سر انگشت و صفحه بشماريم
شكر ،حكم عقل و دو گونه برخورد با يك لطف
اما در مقابل اين همه نعمت بيشمار چه بايد كرد؟ عقل و فطرت انساني ما را راهنمايي ميكنند كه در مقابل يك لطف ، يك احسان ، يك عنايت يا لطفي برابر و احساني يكسان به طرف مقابل ارائه نماييم و يا دست كم از او تشكر كنيم و حمد او را به جاي آوريم . وقتي ما هستيم و خدا ، نوع اول كه جبران و تلافي لطف باشد ، قطعاً امكان پذير نيست . چرا كه هيچ كس را اساساً توانايي اين نيست تا لطف خدا را تلافي كند . انسان فقير و بيچيز و بيلياقت و بياستحقاق ، چيزي از خودش ندارد و مستقل از لطف خدايش سرمايهاي را دارا نيست كه بخواهد در ازاي كوچكترين كرامتي چيزي از خودش پرداخت كند تا درصدد جبران برآمده باشد .
اما حالت دوم امكانپذير و مورد تأكيد عقل انسان است، و آن اينكه انسان بايد در مقابل توجه پروردگار و موهبتهاي بيانتهاي او ، شكرگزار باشد و از ناسپاسي كناره بگيرد.
شكر هر نعمتي دو مقدمه دارد :
قدم اول ، فهم اين كه يك نعمت ، نعمت است . يعني در مواجهه با يك نعمت ، نعمت بودن آن را درك كنيم و بفهميم كه خداوند بدون اينكه ملزم باشد و بيآنكه ما از او طلبي داشته باشيم ، اين لطف را ارزاني ما داشته است . به طور مثال بسياري از اوقات ، ما غافليم از اينكه ياد آوريم سلامتي بدن نعمتي الهي است و هيچ وجوبي ندارد كه اين نعمت دوام داشته باشد . وقتي سري به يك بيمارستان ميزنيم يا خبر بيماري سخت و سنگين كسي را ميشنويم ، تازه زنگي در خاطرمان به صدا در مي آيد و يادمان ميآورد كه نعمت سلامتي واقعاً نعمت است و اگر اين نعمت از ما سلب شود به فلاكت ميافتيم . و چه خوب فرمودهاند :
الصحه و الفراغ نعمتان مكفورتان (2)
سلامتي و گرفتار نبودن دو نعمت ناشناختهاند .
قدم دوم ، درك لزوم سپاسگزاري
تمام شناختها و دركهاي ما ساخته ي خدا هستند و ما دم به دم از مدد الهي به درك مسائل نائل ميشويم . از درك يك درس گرفته تا فهمي كه بوسيلهي ديدن و شنيدن و لمس كردن به دست مي آيد ، همه و همه ساخته و پرداختهي خداست ، و فهميدن هيچ چيز دست خود ما نيست گاه وجدان اين مسأله موقعي كه روي يك نكتهي مبهم يا مسالهاي پيچيده فكر ميكنيم ، حاصل مي شود ناگهان گويي جرقهاي در ذهن ما ميزند و ابهامي كه تا چند لحظه پيش ما را گرفتار كرده بود ،يكباره روشن و آشكار ميشود .
قدم دوم در شكر يك نعمت ، « معرفت حمد » است .
بايد درمقابل نعمتها ، خداوند را شكر گزار باشيم و او را حمد بگوييم .فهم اين نكته نيز همينگونه است . يعني اگر خداي متعال فهم و شناخت « حمد » خودش را به بندگان عطا نكرده بود و به آنها نميفهماند كه ملزم به شكرگزاري در مقابل عطاياي او هستند ، آنها از اين نعمت بزرگ محروم ميماندند . پس فهم اين مسأله - مانند ساير فهمها - به دست آوردني و اكتسابي نيست و بايد خود خداوند آن را ببخشد .
اگر خدا درِ اين بينش را به روي ما بندگان نميگشود ، ما نمي فهميديم كه بايد او را شكر بگوييم . همان طور كه همهي ما اعتراف خواهيم كرد از حد حيوان بودن بيرون نمي آمديم و انگار هيچ بهرهاي از عقل و فهم نداشتيم .
معرفتِ حمد ، لازمهي انسانيت
امام سجاد عليه السلام ميفرمايند :
الحمدلله الذي لو حبس عن عباده معرفه حمده ... لتصرفوا في مننه فلم يحمدوه و توسعوا في رزقه فلم يشكروه و لو كانوا كذلك لخرجوا من حدود الإنسانيه إلي حد البهيميه ...(3)
حمدمخصوص خدايي است كه اگر شناخت حمد و سپاسگزاري خود را از بندگانش دريغ مي كرد ، از مواهب الهي استفاده ميكردند اما خدا را حمد نمينمودند و از رزق و روزي او استفاده ميكردند ] ولي [ شكر او را به جا نمي آورند . اگر چنين بود آنها از مرزهاي انسانيت خارج ميشدند و در جرگهي چهار پايان قرار ميگرفتند .
معرفت حمد ،از مهمترين نعمتها
« معرفت حمد » از بزرگترين نعمتهاي خداست كه عموماً مورد غفلت قرار ميگيرد. ممكن بود خداوند ما را بيافريند و به ما نعمتهاي فراواني ببخشد ، اما يادمان ندهد كه بايد در برابر اين نعمتهاي بي شمار سپاسگزار او باشيم . اين گام ، با قدم قبلي كاملاً متفاوت است .
به عنوان مثال يك مرحله فهم نعمت بودن « سلامتي » است و مرحلهي دوم فهم اينكه سزاوار است انسان به خاطر اين نعمت ، سپاسگوي خداي مهربان باشد . بنابراين معرفت و شناخت انسان نسبت به حمد و سپاس خدا ( به خاطر نعمتهايي كه داده ) ،خود نعمت بسيار بزرگ و در عين حال لطيفي است كه فهم نعمت بودن آن ،با بيان شيوا و يادآور حضرت سيد الساجدين عليه السلام براي ما روشن ميشود :
الحمد الله علي ما عرفنا من نفسه و الهمنا شكره (4)
خدا را سپاس كه خودش را به ما شناسانده و شكر خود را به ما الهام نموده است .
اگر خدا به ما الهام نكرده بود كه لازم است سپاسگزارش باشيم ، همين « معرفت حمد» را هم نعمت او نميدانستيم و نميفهميديم پروردگار سبحان چه لطفي به ما كرده و چه منتي بر سرمان نهاده . البته اين الهام و تفهيم الهي از طريق عقل ما صورت ميگيرد.
« معرفت حمد » ميوهي درخت وجود انسان است كه ريشهاش همان فهم و عقل اوست . كسي كه خدا به لزوم سپاسگزاري آگاهش ميكند ، نعمت بودن نعمت را تشخيص ميدهد و به لطف الهي در مرتبهي انسانيت قرار مي گيرد چرا كه داراي فهم و عقلي مي شود كه حيوان فاقد آن است .
شكر لازمهي بندگي
مايي كه فهميدهايم براي زندگي به اين دنيا آمدهايم و هدف خلقت خود را اين ميدانيم، بايد به دنبال لوازم و وسايلي كه ما را به اين هدف ميرسانند بگرديم و با ياري گرفتن از آنها زندگي خود را به بندگي پروردگار بگذرانيم . قرآن كريم ميفرمايد :
و اشكروانعمه الله إن كنتم إياه تعبدون (5)
و شكر نعمت خدا را به جاي آوريد اگر فقط او را بندگي ميكنيد .
خدا به انسان روزي حلال و نعمت عطا كرده و اجازهي استفاده از نعمتهاي خود را به او داده است . به اين ترتيب انسان عاقل ميفهمد كه در استفاده از اين نعمتها نبايد از شكر منعم ( نعمت دهنده )خود غافل شود . وقتي ميهمان كسي ميشويم بعد از پذيرايي بارها از ميزبان تشكر ميكنيم و براي جبران مهرباني او تلاش مي نماييم . به همين گونه بايد بدانيم كه همواره بر سر خوان پروردگاري نشستهايم كه نعمتهاي فراوان به ما داده و ما هر چه داريم از اوست . اين فهم ، روح بندگي و اساس سرافكندگي در درگاه خداست . وقتي بنده ، خود را نادار محض بداند و هر چه دارد را عطاي خالقش بشمارد آن وقت به راحتي به نافرماني او تن نميدهد و اين چنين به راه بندگي خداوند ميافتد .
شكر نيمي از ايمان
اين چنين ، در مي يابيم كه رمز روايت شيريني كه از پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله نقل شده ، چيست:
«الايمان نصفان : نصف في الصبر و نصف في الشكر»(6)
«ايمان به دو نيمه تقسيم ميشود :نيمي از آن در صبر و نيمي ديگر در شكر است .»
اين خيلي مهم ا ست كه انسان نسبت به نعمتهاي الهي و الطاف پروردگارش غفلت نداشته باشد و شكر آنها را بر خود لازم و واجب بداند . اگر انسان به لطف خدا و راهنمايي و دستگيري اهل بيت عليهم السلام در زمرهي شاكرين قرار نگيرد ، درحقيقت ايمانش كامل نمي شود چرا كه شكر جزء جدانشدني ايمان است .
كفران نعمت گناهي نابخشودني
جلوهي ديگري كه نقش حياتي شكر در ايمان را نشان ميدهد ، اين است كه نزد خداوند متعال ، كفران يك نعمت گناهي نابخشوده است . چرا كه او با نعمت عقل به بنده فهمانده كه همهي دارايياش عطاي خداست و آفريده بايد خود را مديون پروردگارش بداند . به اين ترتيب خدا حجت را بر بنده تمام كرده و جاي عذر و بهانهاي براي او باقي نگذاشته است . در اين شرايط ، وقتي انسان از شكر نعمتي سر باز زند ، انگار در مقابل خداوند تكبر ورزيده و قد علم كرده و نقش خدا را در زندگي خويش ناديده گرفته كه اين خود گناهي نابخشودني است .
«نعمه لاتشكر كسيئه لاتغفر» (7)
نعمتي كه شكرش گزارده نشود مانند گناهي است كه بخشيده نميشود .
به راستي چه گناهي بالاتر از اين كه انسان عطابخش خود را بشناسد ، اما او را انكار نمايد و كفران بورزد ؟ در اين صورت چه بسا خدا نعمتهاي خود را از بنده سلب كند و نعمتي را كه بدون هيچ استحقاقي به او عطا فرموده ، به خاطر كيفر گناه كفران نعمت از او سلب نمايد .
امام باقر عليه السلام ميفرمايند:
قضاي حتمي خداوند بر اين است كه وقتي به بندهاش نعمتي عنايت مي فرمايد آن نعمت را از او باز نميگيرد مگر آن كه ] آن فرد [ گناهي را مرتكب شود كه مستحق سلب آن نعمت گردد.(8)
معناي شكر
قرآن كريم ميفرمايد :
لئن شكرتم لازيدتكم و لئن كفرتم إن عذابي لشديد (9)
اگر شكرگزار باشيد نعمت را بر شما مي افزاييم و اگر كفران كنيد عذاب من دردناك است .
از تقابل دو واژهي « شكر » و « كفر » در اين آيه ميتوان معناي شكر را برداشت كرد . كفر به معني پوشاندن است و كافر كسي است كه حقيقتي هويدا و واقعيتي آشكار را انكار ميكند .پس معناي شكر - كه مقابل كفر است - عبارت خواهد بود از : اظهار ، آشكار كردن و كتمان ننمودن . و شكر نعمت در واقع همان اظهار نعمت است .