پاسخ به:اشعار فريدون مشيری
دوشنبه 28 بهمن 1392 9:58 PM
غم آمده غم آمده انگشت بر در میزند
هر ضربه انگشت او بر سینه خنجر میزند
ای دل بکش یا کشته شو غم را در اینجا ره مده
گر غم در اینجا پا نهد آتش به جان در
میزند
از غم نیاموزی چرا ای دلربا رسم وفا
غم با همه بیگانگی هر شب به ما سر میزند