پاسخ به:اشعار فريدون مشيری
جمعه 13 دی 1392 6:57 PM
رفت انکه در جهان هنر جز خدا نبود
رفت آنکه یک نفس ز خدایی جدا نبود
افسرد نای و ساز و شکست و ترانه مرد
ظلمی چنین بزرگ خدایا روا نبود
بی او ز
ساز عشق نوایی نمی رسد
تا بود خود به روی هنر مایه میگذاشت
وزاین محیط قسمت او جز بلا نبود
عمری صبا به پای نهال هنر نشست
روزی ثمر رسید که دیگر صبا نبود
اما صبا ترانه جاوید قرنهاست
گیرم دو روز در بر ما بود یا نبود
ای پر کشیده سوی دیار فرشتگان
چشم تو جز به
عالم لاهوت وا نبود
بال و پری بزن به فضای جهان روح
در این قفس برای تو یک ذره جا نبود
پرواز کن که عالم جان زیر بال تست
جفای تو در تباهی این تنگنا بود
مرهم گذار خاطر ما در عزای تو
جز یاد نغمه های تو اشک ما نبود