پاسخ به:اشعار فريدون مشيری
چهارشنبه 11 دی 1392 6:12 PM
یادش به خیر
عهد جوانی
که تا سحر
با ماه می نشستم
از خواب بی خبر
اکنون که می دمد سحر از سوی خاوران
بینم شبم گذشته
ز مهتاب بی
خبر
این سان که خواب غفلتم از راه می برد
ترسم که بگذرد ز سرم آب بی خبر