پاسخ به:اشعار فريدون مشيری
چهارشنبه 11 دی 1392 6:12 PM
یک لحظه نشد خیالم آزاد از تو
یک روز نگشت خاطرم شاد از تو
دانی که ز عشق تو چه شد خاصل من
یک جان و هزار گونه فریاد از تو