محمد(ص) و حاکمان اُمّت 2
چهارشنبه 11 دی 1392 8:46 AM
بخش دوم و پایانی
نگاه پیامبر رحمت (ص) به انسان و جامعة انسانی و توجه ویژه به حقوق، عواطف، کرامت و عزت نفس انسانها شخصیت حضرتش را کانون اعتماد، محبت و مهرورزی قرار داده است. آنچه از سیرة نبوی استفاده میشود، نشان از این نکته ژرف دارد که اهمیت حقوق انسانها از زاویة دید رسول خدا (ص) در تکلیف شرعی و ثواب و عقاب اخروی خلاصه نمیشود.
اشاره:
باغبان پیر را دیدهای، چه سان در کنار گلها زانو میزند و چشم میدوزد به برگها و گلبرگها؟ باغبان پیر را دیدهای و چهره پرچروکش را؟ بهای این چین و چروکها لطافت گلبرگهاست که چشم را مینوازد و دل را صفا میبخشد. باغبان پیر را دیدهای. آنگاه که به پرپر شدن گلها و پایمال شدن غنچهها خبرش دهند؟ و مگرجانکاهتر از آن دم، ساعتی هم برای او هست؟ دل باغبان دلسوز بوستان ما نیز همواره نگران روزی بود که «پس از خویش» میوههای محنتش به تاراج رود و از سوختن نهالهای دیروز و سروهای قامت افرشته امروز بشنود و این همه،دل مشغولیهای روزهای آخر او بود که؛ «چون نباشد باغبان در باغ، یغمای گل است»1
1.بازگشت به جاهلیّت
با مروری بر کارنامة پیامبران الهی، خطوط پایداری و پیروزی پیامبر اکرم (ص) را پررنگتر از دیگر انبیای گذشته مییابیم. این مهم، آنگاه بیش از پیش رخ نمون میسازد که با نیم نگاهی به سیر تاریخی مسیحیت، به عنوان یکی از ادیان زندة امروز و در شمار آیینهای هم خانواده با اسلام درمییابیم که شریعت عیسوی با سابقه طولانی خویش نتوانسته است در «سرعت» نفوذ و گسترش و «ماندگاری آن» با اسلام رقابت کند.
چه گسترش مسیحیت پس از غیبت حضرت مسیح (ع) آغاز و همواره روندی کند را طی نموده است. و حال آنکه اسلام در زمان حیات پیامبر اکرم (ص) افقهای دیگر را گشود و در اندک زمانی پس از رحلت آن حضرت، پا از مولد خویش فراتر نهاد و مرزهای فکری، فرهنگی و نژادی عالم را فتح نمود.
با این همه، شواهد تاریخی گویای دغدغهها و دل مشغولیهای فراوان پیامبر اعظم (ص) در واپسین سالهای عمر است؛ نگرانیهایی در ابعاد مختلف و به تنوع آفتها و گرفتاریهایی که دامنگیر انسان میشود. بیشکّ مرور بر دل مشغولیهای پیامبر خدا (ص) میتواند دستمایه عبرت و الهام برای امروز و فردای امت اسلامی و روشنی بخش سیر حرکت به سوی اهداف بلند انقلاب اسلامی ـ که پرتوی از انقلاب بزرگ رسول الله (ص) است ـ باشد.
از جدیترین نگرانیهای پیامبر خدا (ص) هراس از بازگشت امت اسلامی به معیارهای جاهلی و سر بر آوردن ریشههای غیر انسانی آن دوران بود. نگرانی از این نوع عقبگرد برای هر مصلحی که با رهبری خویش، فرهنگی را خلق و نهادینه و امتی را زنده کرده و نظامی را بنیان نهاده است وجود دارد.
چرا که بستر این سیر قهقرایی برای نسل دوم و سوم یک حرکت انقلابی و نهضت اصلاحی ـ که کمتر دارای انگیزهها و باورها و شناختهای عینی و تجربههای ملموس انقلابیون اولیة مؤمن به نهضت هستند ـ فراهمتر و عزم منافقان ـ که همةانقلابهای تاریخ دست به گریبان آن بوده و هستند ـ برای بهرهبرداری از این زمینهها جهت دگرگون ساختن فرهنگ انقلاب راسختر است.
نقطة آغاز این دغدغة حضرت خاتم (ص) آنجا بود که در غزوة احد، آنگاه که دشمن شایعة کشته شدن حضرتش را به میدان انداخت، خود با چشمان خویش شاهد فرار اکثریت مسلمانان به کوهها و نقاط دور دست یا پناه بردن عدهای به عبدالله بن ابی ـ سر کردة منافقان مدینه ـ برای گرفتن امان نامه از ابوسفیان بود. قرآن کریم این چنین پرده از این راز برمیدارد:
«و طائفةٌ قد اَهَمَتّهم انفسُهم یَظُنّون باللّه غَیرَ الحقّ ظَنَّ الجاهلیةِ یقولون هَلْ لَنا مِنَ الاَمرِ مِن شیء»2
«و گروهی (از یاران پیامبر) چنان در فکر جان خود بودند که درباره خدا گمانهای باطل به سان گمانهای جاهلیت میبردند و میگفتند؛ آیا چارهای برای ما هست؟»
هشدارهای قرآن بدین جا خاتمه نمییابد و به صراحت از دو دستگی یاران پیامبر خدا (ص) پس از رحلت حضرتش سخن به میان میآورد، یاران را به دو گروه «مرتجع به عصر جاهلی» و «ثابت قدم و سپاسگزار» تقسیم فرموده، نمایی کلّی از چشم انداز امت اسلامی به تصویر میکشد.
«وَ ما محمدٌ الاّ رسولٌ قَدْ خَلَتْ مِن قَبْلِهِ الرُّسُل اَفَاِن مّاتَ اَوْ قُتِلَ اِنْقَلَبْتُم علَی اَعقابِکم و مَنَ یَنْقَلِبْ علی عَقِبَیْه فَلَن یّضُر اللّهَ شَیْئاً و سَیَجَزیِ اللّه الشّاکرین»3 «محمد فقط پیامبری است که پیش از او نیز پیامبران آمدهاند. آیا اگر بمیرد یا کشته شود شما به افکار و عقاید جاهلیت باز میگردید؟ هر کس عقب گرد کند ضرری به خدا نمیرساند و خداوند سپاسگزاران را پاداش نیک میدهد».
بیم از ارتداد امت با تعابیر مختلفی در نقلهای روایی متواتر از پیامبر آمده است. جالب این جاست که انگشت اشارة آن حضرت ریشهها و علل و عوامل را نشانه رفتهاند که «هواپرستی» و «دنیازدگی» از آن جملهاند.
بیماری پیروی از هواها و هوسها، آدمی را به در سر پروراندن آرزوهای دور و دراز مبتلا میکند و تا آن جا پیش میرود که دنیا بزرگترین انگیزه و وجهه همت او میشود. دیگر او را هدفی جز انباشتن ثروت و چنبره زدن بر قدرت و افزودن مکنت نیست و در این میان دلی که از شیرینی دنیا آنچنان زده شود چارهای جز آن ندارد که از ارزشها دست بشوید و خود را آلوده به حرام سازد.
«شرُّ ما اَتَخَوَّفُ علیکم اتِّباعُ الهَوی و طولُ الاَمَلِ، فَاتَّباعُ الهوی یَصْرِف قلوبَکم عَن الحقّ و طُولُ الاَمَلِ یَصْرِف هَمِمَکم الی الدُّنیالله»4 «از بدترین چیزی که بر شما بیمناکم، پیروی از هوای نفس و درازی آرزوست، پس پیروی از هوای نفس، دلهایتان را از حق برمیگرداند و آرزوی دراز همتهای شما را به دنیا مصروف میسازد...»
رسول خدا (ص) در سخنی دیگر میفرماید:
«اِنَّ اَخْوَفَ ما اَتَخَوَّفُ علی امتّی مِنْ بَعْدی هذه المکاسبُ المحرّمةو الشهوةُ الخفیه و الرّبا»5
«بیشترین بیمی که بر امت خودم پس از خویش دارم همانا همین کسبهای حرام (و درآمدهای نامشروع) و شهوتپنهانی و رباست».
بزرگ مصلح بشریت و پیشوای روشنبین امت با چشمان نافذ خویش فتوحات آینده امت اسلامی و روی آوردن گنجهای ایران و روم را مشاهده میکند و کاخهای سبز و سرخ زمامداران امت اسلام و مسابقة زر اندوزی و تجملپرستی یاران و سرداران را به نظاره نشسته است و این گونه رعد آسا نهیب میزند:
«لکنّى اَخافُ انَ یَفْتَحَ علیکم الدّنیا بعدى فیُنْکِرُ بعضُکم بعضاً و یُنْکِرَ کُم اهلُ السماء ذلک»6 «بر شما از آن بیم دارم که پس از من دنیا به روی شما گشوده شود. آنگاه یکدیگر را نشناسید! آن وقت است که آسمانیان نیز شما را نشناسند».
امّا چه سود که اندکی پس از رسول خدا (ص) جاهطلبی و مقام پرستی، سخت دلها را ربود و درخشش زر و سیم چشمها را به خود خیره ساخت و داد و ستدهای حرام جانها را از ظلمت و شهوت انباشت و فریادهای هشدارگونه پیشوای دلسوز امت میان صدای دلفریب درهم و دینار گم گشت.
استحاله امامت به خلافت و حکومت به سلطنت و رواج خوی کاخنشینی و عافیتطلبی، یاد خدا و روز واپسین و سفارشهای پیامبر خدا را از خاطر آنان زدود؛ که فرجامی جز اسارت آزادی، انزوای عدالت، تباهی امت، رجعت به جاهلیت و انحراف از شریعت درپی نداشت.
شگفتا که بزرگ مصلح روزگار ما نیز که با چشم نگران، افقهای تیره و تار دنیازدگی و رفاهطلبی و مصرفگرایی و آلودگیهای شماری از کار بدستان پس از خویش را مینگریست با دعوت امت اسلامی به «حفظ ارزشهای انسانی ـ اسلامی و پرهیز از زندگانی اشرافی و مصرفی»7 همگان را از «خطر کاخنشینی کارگزاران» و رواج فرهنگ مصرفی غرب میان مردم»8 بیم میداد.
حضرت امام (ره) میفرمودند: «آن روزی که دولت ما توجه به کاخ پیدا کرد، آن روز است که باید ما فاتحه دولت و ملت را بخوانیم. آن روزی که رییس جمهور ما خدای نخواسته، از آن خوی کوخنشینی بیرون برود و به کاخنشینی توجه بکند، آن روز است که انحطاط برای خود و برای کسانی که با او تماس دارند پیدا میشود. آن روزی که مجلسیان خوی کوخنشینی پیدا کنند خدای نخواسته، و از این خوی ارزنده کوخنشینی بیرون بروند،آن روز است که ما برای این کشور باید فاتحه بخوانیم... آن روزی که توجه اهل علم به دنیا شد و توجه به این شد که خانه داشته باشیم چطور، و زرق و برق دنیا خدای نخواسته در آنها تأثیر بکند، آن روز است که باید ما فاتحة اسلام را بخوانیم».9
آن پیشوای روشن ضمیر «انتخاب زمامدارانی از طبقه محرومان و مستضعفان»10 رویگردانی از زمامداران برخاسته از «سرمایه داران و زمین خواران و صدرنشینان مرفّه و غرق در لذّات و شهوات» 11 را شایسته امت اسلام میدانست و خطاب به نظام میفرمود: «هان! ای متصدّیان و دولتمردان از ردّه به اصطلاح بالا تا پایین به هوش باشید که در دوراهی سعادت و شقاوت قرار دارید... اگر به واسطة سوء مدیریت و ضعف فکر و عمل شما، به اسلام و مسلمین ضرری و خللی واقع شود و خود میدانید به تصدّی ادامه میدهید، مرتکب گناه عظیمی و کبیرة مهلکی شدهاید که عذاب بزرگ دامنگیرتان خواهد شد. هر یک در هر مقام احساس ضعف در خود میکند، چه ضعف مدیریت و چه ضعف اراده از مقاومت در راه هواهای نفسانی، بدون جوسازی، و دلاورانه و با سرافرازی نزد صالحان از مقام خود استعفا کند که این عمل صالح و عبادت است.»12
2 . دغدغة حقوق مردم
نگاه پیامبر رحمت (ص) به انسان و جامعة انسانی و توجه ویژه به حقوق، عواطف، کرامت و عزت نفس انسانها شخصیت حضرتش را کانون اعتماد، محبت و مهرورزی قرار داده است. آنچه از سیرة نبوی استفاده میشود، نشان از این نکته ژرف دارد که اهمیت حقوق انسانها از زاویة دید رسول خدا (ص) در تکلیف شرعی و ثواب و عقاب اخروی خلاصه نمیشود بلکه تجلیل از کرامت انسانی ـ که هدیه پروردگار به بنی آدم است ـ به عنوان یکی از اصول تربیتی اسلام میتواند در روششناسی تربیت دینی الهام بخش و نقشآفرین باشد.
چه اینکه از مهمترین ابزارهای رهبری پیامبر زمامداری قلعة قلب مردمان پیش از پیشوایی بر پیکر آنان است. و پیامبر رئوف ما را در واپسین روزها تلاش آن است که هیچ حقی را فرو نگذارد تا مبادا کسی گمان کند که حقی بر رسول خدا (ص) دارد.
امت باید بداند که پیامبر خدا (ص) نه تنها در حقوق مادی که در حقوق معنوی نیز وامدار آنها نیست. او با دلسوزی فراوان نسبت به سرنوشت امت، رسالت الهی خویش را به تمام و کمال ابلاغ کرده است و قرآن کریم با بیانهای مختلف آن را یادآور شده است. با این همه پیامبر خدا (ص) بر آن است تا این مهم را از زبان مردم بشنود و با اعتراف عمومی حجّت بر همه تمام گردد و همة کوتاهیها و نافرمانیها متوجه امت شود چرا که فرامین الهی ابلاغ و گفتنیها گفته شده است.
جابر بن عبد اللّه انصاری میگوید: «وقتی سورة نصر نازل شد، رسول خدا به جبرئیل فرمود: در وجودم ندای مرگ میآید. جبرئیل گفت: «و لَلْآخرةُ خیرٌ لک مِنَ الاوُلی و لَسَوْف یُعطیکَ رَبُّکَ فَتَرْضی»13 در این وقت رسول خدا به بلال دستور داد تا مردم را جمع کند. همة مهاجر و انصار اجتماع کردند. آن حضرت خطبهای خواند که دلها را لرزاند و اشک مردم را جاری کرد. در ضمن آن فرمود. من چگونه پیامبری بودم؟ مردم گفتند: خداوند بهترین پاداش پیامبری را به تو دهد. تو مانند پدر، مهربان و برادر، ناصح و مشفق بودی، رسالت الهی خود را ادا کردی و وحی را ابلاغ نمودی و ما را با حکمت و موعظه نیکو به راه خدا دعوت کردی. خداوند بهترین پاداشی که به پیامبری میدهد، به تو بدهد. 14
فراز نخست کلام حضرت ناظر به حقوق معنوی مردم بر پیامبر خدا و ادامه روایت پیش گفته گویای اهمیت حقوق مادی انسانها در نگاه رسول خداست؛ «حضرت خطاب به مردم فرمود: شما را به خدا سوگند میدهم، هر کس از ناحیه من بر او ظلمی شده، برخیزد و تقاص کند هیچ کس برنخاست. حضرت دوباره فرمود: باز کسی برنخاست. مرتبه سوم حضرت آنها را سوگند داد. در این وقت پیر مردی «عکاشه» نام از میان جمعیت برخاست. برابر آن حضرت رسید و گفت: پدر و مادرم فدای تو باد. اگر نبود که یکی بعد از دیگری سوگند دادی من از جای برنمیخاستم. روزی من و تو در جنگی بودیم. وقتی خداوند پیامبرش را یاری داد و پیروزمان کرد خواستی باز گردی. در این هنگام شترت در کنار شتر من قرار گرفت. من از شترم پیاده شدم تا نزد تو آیم و شما را ببوسم که شلاق را بلند کردید و به پایم اصابت کرد. نمیدانم از روی عمد بود یا خواستی بر شترت بزنی!
حضرت فرمود: ای عکاشه! به خدا پناه میبرم از اینکه از روی عمد چنین کرده باشم. آنگاه بلال را صدا زدند و فرمودند: به منزل فاطمه برو و همان شلاق را بیاور. بلال در حالی که دستش را روی سر گذاشته بود و از مسجد بیرون میرفت، میگفت: این رسول خداست که میخواهد از نفسش تقاص کند. آنگاه در خانه فاطمه را زد و شلاق را خواست. فاطمه فرمود: پدرم امروز به شلاق چه کار دارد. امروز که روز حج و ... نیست.
بلال گفت: او میخواهد با دنیا وداع کند و اکنون بر آن است تا از نفس خویش تقاص کشد. فاطمه گفت: ای بلال! چه کسی میخواهد از پدرم انتقام گیرد. بلال! حسن و حسین را بردار و آنها را نزد آن مرد ببر تا از آنها انتقام گیرد و اجازه نده از رسول خدا انتقام گیرد. بلال به مسجد درآمد و شلاق را به عکاشه داد... در این وقت حسن و حسین برخاستند و گفتند: ای عکاشه! میدانی که ما سبط رسول خدا هستیم و قصاص ما مانند قصاص رسول خداست. حضرت رو به آنها کرده فرمودند: ای نور چشمانم! بنشینید بعد روی به پیرمرد کردند و فرمودند: بزن. عکاشه گفت:اما وقتی شما زدید، بدن من برهنه بود. حضرت لباس خود را بالا زدند. در این وقت فریاد نالة همه حاضران به آسمان بلند شد.
عکاشه پیامبر را بوسید و گفت: پدر و مادرم فدای شما باد، چه کسی میتواند شما را قصاص کند. حضرت فرمودند. نه، یا میزنی یا عفو میکنی. او گفت: به امید بخشش خدا در قیامت، عفو کردم. حضرت فرمودند. هر کس میخواهد رفیق مرا در بهشت ببیند به این پیر بنگرد. مردم برخاستند و پیشانی عکاشه را بوسیدند و گفتند: مرحبا بر تو که به بالاترین درجات که همانا رفاقت و مصاحبت با پیامبر است رسیدی.»15
«یک بار نیز دیدند که حضرت به سرعت میدود؛ دربارة عجله حضرت پرسیدند. حضرت فرمود: طلایی نزد من است. نخواستم بخوابم و نزدم بماند دستور دادم تا آن را تقسیم کردند.»16
در روزهای پایانی عمر شریف پیامبر (ص) تب شدیدی بر وجود مبارکش عارض گشته بود. با این حال، حضرتش نگران آن بود که مبادا کاری از این دنیا بر عهدة وی باقی مانده باشد. «از آخرین روزها، چند دیناری به دست ایشان رسید. مقداری را میان مردم تقسیم کرد. شش دینار آن باقی ماند که آنها را به یکی از همسرانش سپرد. اما خواب به چشمانش نیامد؛ تا آن که از وی دربارة این شش دینار پرسید. او دینارها را آورد. حضرت پنج دینار آن را میان پنج خانواده انصاری تقسیم کرد و از اطرافیان خواست دینار بر جای مانده را نیز انفاق کنند. آنگاه فرمود: «الآن اِسْتَرَحْت» اکنون آرام یافتم.»17
به راستی در دنیای امروز و در میان هیاهوهای داعیهداران مردمسالاری و حمایت از حقوق بشر، کدام آیین را میتوان یافت که چون اسلام،این چنین بر مرزهای عزت و کرامت انسانی پایفشارد و رهبری را تربیت کند که با الهام و درس آموزی از مکتب پیامبر خدا (ص)، دل انگیزترین جلوههای آسمانی مهر و صفا را بیافریند؟
رهبری که «خون خویش را رنگینتر از مردمش نمیداند»18 و «با شنیدن خبر کمبود سوخت در غرب کشورش، وسایل گرمایشی منزل خود را خاموش میکند و به بیماری مبتلا میشود»19
پیشوایی که «بهترین لحظات خود را اوقات حضور در میان مردم میداند»20 و «کمترین امتیازی را برای خود برنمیتابد تا آنجا که با شکایت یک شهروند اهل خمین از او به دادگستری، دستور پیگیری و احقاق حق را صادر میکند.»21
مردمیترین رهبر عصر حاضر، وظیفه کارگزاران نظام اسلامی نسبت به مردم را این گونه گوشزد میفرماید: «به مجلس و دولت و دستاندرکاران توصیه مینمایم که قدر این ملت را بدانید و در خدمتگزاری به آنان، خصوصاً مستضعفان و محرومان و ستمدیدگان که نور چشمشان ما و اولیای نِعَم همه هستند و جمهوری اسلامی رهآورد آنان و بافداکاریهای آنان تحقق پیدا کرد و بقای آن نیز مرهون خدمت آنان است، فروگذار نکنید و خود را از مردم و آنان بدانید و حکومتهای طاغوتی را که چپاولگرانی بیفرهنگ و زورگویانی تهی مغز بودند و هستند همیشه محکوم نمایید.22