بهرهبرداری استعمار از تصوف 2
چهارشنبه 27 آذر 1392 9:16 AM
بخش دوم و پایانی
شبهات صوفیه
1. برخی ناآگاهان میپرسند که چرا اهل کتاب، حق فعالیت مذهبی در اماکن عبادی خود را دارند اما صوفیه از این حق برخوردار نیستند.
پاسخ این است که اولاً، این حق را قرآن و سنت به اهل کتاب داده است، اما چنین حقی به فرقههای منحرف اسلامی ازجمله صوفیه داده نشده است و احکام و حقوق شرعی باید مستند به قرآن و سنت باشد..
ثانیاً، میان ادیان الهی و فرقههای بدعتگذار تفاوت اساسی وجود دارد. مسیحیت و یهودیت و زرتشت، خود را به اسلام مستند نمیسازند؛ ولی فرقههای صوفیه همانند سایر فرقههای منحرف چون بهائیت و بابیت، رنگ اسلامی به خود گرفته، با نفاق و تلوّن به ترویج خویش میپردازند.
ثالثاً؛ روایات فراوانی جهت مقابله با بدعتها از ائمه اطهار(ع) صادر شده است و سیره و گفتار آنها بر ابطال صوفیه دلالت دارد. با این همه روایات، از مدعیان اسلام تعجب است که چرا برای منافع زودگذر دنیوی به دین اسلام خیانت میکنند و میان فرقههای صوفیه و سایر ادیان تحریف شده قیاس بوحنیفهای میکنند.
2. شبهه دیگر این است که اگر فرقههای صوفیه، اهل بدعتاند و برای مثال خانقاه، از مصادیق بدعت بشمار میآید، پس حسینیهها و مدرسههای جدید هم بدعتاند؛ زیرا همه این پدیدهها، نو و جدیدند! پاسخ این است که اولاً حسینیهها و مدارس جدید باعث ایجاد فرقههای دینی و موجب کمرنگ کردن حضور مردم در مسجد و تفرقه میان مسلمانان نشدهاند؛ درحالیکه این پیامدها از دستاوردهای منفی خانقاه است.
ثانیاً، هر امر نو و جدیدی بدعت و مذموم نیست. بدعت مذموم، به معنای انتساب غیردین به دین است و خانقاه به عنوان مکان طریقت دینی در برابر شریعت دینی از نشانههای آشکار بدعت است.
ثالثاً، صوفیان احکامی در خانقاه جاری میکنند که جملگی بدعتاند. مثلاً پیوند وثیقی میان ولایت و تصوف برقرار میسازند و ولایت را در اقطاب خود ساری و جاری میدانند و آنان را جانشین ولایت ائمه اطهار(ع) قرار میدهند. اگر بهزعم صوفیان، ولایت «قیام عبد است به حق در مقام فنا از نفس خود»؛ پس لازمه بریدن از نفس و اتصال به حق، تابعیت از اهلبیت(ع) در تمام زمینهها است و یکی از دستورات ائمه اطهار(ع)، اطاعت از فقهای جامعالشرایط و مجتهدان فقه تشیع است؛ درحالیکه، فرقههای صوفیه به شدت مخالف مرجعیت شیعهاند.
و در دینشناسی از فقها و نایبان عام امام عصر(عج) بهره نمیگیرند و این گرایش نیز بدعت دیگری در تصوف است. همچنین گرایش سکولاریستی و توصیه به جدایی دین از سیاست و عدم دخالت در مسائل اجتماعی بدعت دیگری در فرقههای صوفیه است که در خانقاه آن را رواج میدهند. همچنانکه تمایز شریعت از طریقت و انتساب آن به دین اسلام بدون هیچ مدرک و مستندی بدعت دیگر صوفیان در خانقاه بشمار میآید. البته حقایق اسلام به ظاهر و باطن و مقدمه و ذیالمقدمه قابل تقسیم است؛ اما شریعت و طریقت، با تفسیری که برخی صوفیان گفتهاند ناصواب است. شریعت در نزد صوفیان، احکام شرعی و طریقت عبارت از تعلیمات سالک در خانقاه و تحتنظر مرشد است تا او را به حقیقت برساند. یعنی شریعت به منزله پوست و طریقت به منزله مغز است.
برخی صوفیان بر این باورند که وقتی حقایق آشکار گشت، شرایع باطل میگردد که «لو ظهرت الحقائق، بطلت الشرایع». به تعبیر لاهیجی:غرض از شرایع و اعمال و عبادات ظاهره و باطنیه، قرب و وصول به حق است و سالک چون به متابعت اوامر و نواهی به نهایت و کمال وصول میرسد و در بحر وحدت، محو و مستغرق شده و از آن استغراق و بیخودی مطلق، بار دیگر به ساحل و مرتبه عقل باز نیامده و چون مسلوب العقل گشته به اتفاق اولیا، تکالیف شرعیه و عبادات از این طایفه ساقط است. (شبستری، 1361: 350)
این ادعا، مخالف آموزههای دین و معارض با فتوای همه علمای اسلام و فاقد مبنای شرعی و عقلی است. آیا انسان عاقل، شرعاً مجاز است به مقدماتی دست بزند که عقل وی ساقط گردد تا تکالیف شرعی از او برداشته شود؟! مسلماً چنین مجوزی وجود ندارد. ضمن آنکه ائمه اطهار و بزرگان دین تا آخر عمر، اهل عبادت و مناسک الهی بودند.
عارفان وارستهای چون سیدعلی شوشتری، سیداحمد کربلایی، ملاحسینقلی همدانی، آقا سید علی قاضی، میرزا جواد ملکی تبریزی، آیتالله بهجت و دیگران، سراسر زندگیشان، اُنس با خدا و معنویت بوده و لحظهای از شریعت فاصله نگرفتند. حتی عارفان صدر اسلام مانند اصحاب صفه نیز در کنار مسجد، سُکنا داشته، اهل عبادت و فعالیت اجتماعی بودند.
مرحوم کلینی در کتاب کافی، روایتی نقل کرده است که رسول خدا(ص) روزی پس از ادای نماز صبح، چشمش به جوانی رنگ پریده افتاد و از او پرسید: چگونهای؟ گفت: در حال یقین به سر میبرم. فرمود: اهل یقین را نشانه و علامتی است علامت یقین تو چیست؟ گفت: نشانه یقین من این است که این یقین مرا در اندوه برده و شبها، مرا بیدار و روزها، تشنهام قرار داده است؛ گویا عرش خدا را میبینم که برای رسیدن به حساب مردم نصب شده و مردم، همه محشور شدهاند.
رسول خدا(ص) به اصحاب خود رو کرد و فرمود: این شخص، بندهای است که خداوند دل او را به نور ایمان منور گردانیده است. آنگاه به جوان فرمود: حال خود را حفظ کن که از تو سلب نشود. جوان گفت: دعا کن خداوند، شهادت را نصیبم گرداند. طولی نکشید که جنگی پیش آمد و جوان در آن جنگ به شهادت رسید. (کلینی، 1381: 2 / 53)
پس عارفان حقیقی، اهل تهجد و عبادت در مسجد و اهل شهادت و رشادت در میدان مبارزه و اهل تفقه در دین الهیاند و اسلام جامع را ملاک زیستن میدانند و این مظهر همان مناجات عارفان است که میفرماید: «واجعلنا من اخص عارفیک و اصلح عبادک و اصدق طائعیک».
تحلیل مهمترین فرقههای معاصر
چنانکه در مباحث پیشین گذشت، فرق صوفیه متنوع و متکثرند؛ اما از آنجا که فرقه ذهبیه و گنابادیه از شهرت بیشتری برخودار است، به اختصار درباره این دو فرقه و تحلیل آنها میپردازیم.
الف) فرقه ذهبیه
فرقه ذهبیه یکی از فرقههای فعال صوفیه در ایران است که میتوان با رویکردهای گوناگون مانند: رویکرد اجتماعی (خدمت و خیانت آنها)، رویکرد سیاسی (ارتباط با بیگانگان و فراماسونر بودن برخی از رهبران معاصر آنها)، رویکرد فقهی، رویکرد اخلاقی و اعتقادی آن را بررسی کرد.
ضرورت بررسی فرقه ذهبیه
شناخت این فرقه، به دلایل ذیل ضرورت و اولویت دارد: دلیل اول: این فرقه درشهرهای مختلف کشور از جمله در تهران، شیراز، دزفول، رشت و استهبان پراکندهاند و فعالیتهای گستردهای دارد. دلیل دوم: این فرقه، نسبت به فرقههای دیگر کمتر گرفتار انحرافات فکری و اخلاقی است. بسیاری از طرفداران ذهبیه، به احکام شرعی و نماز و روزه مقیدند. و در مراسم مذهبی شرکت و از جمله روضهخوانی سیدالشهدا را برگزار میکنند. البته به دلایل مختلف مردم شهرستانهای پیشگفته، اقبال و توجه زیادی به این فرقه نشان ندادهاند و با اینکه سالها از فعالیتهای اقتصادی و فرهنگی آنها مثل: ساختن مدرسه، بیمارستان، حسینیه و مسجد میگذرد؛ نتوانستند پیروان و مریدان فراوانی جمع کنند.
البته برخی طرفداران این فرقه به دلیل پارهای از رفتارهای اخلاقی در شهرهایی چون: استهبان، محبوبیت خود را از دست داده، خاطره خوشی درذهن مردم باقی نگذاشتهاند. نیز برخی از رهبران معاصر این فرقه بر اثر ارتباط با بیگانگان و فراماسونر بودن برای فرقة خود مشکلات سیاسی ایجاد کردهاند. دلیل سوم: برخی علمای گذشته مانند ملا محمد تقی مجلسی، پدر علامه محمد باقر مجلسی، به ظاهر از فرقه ذهبیه حمایت کردهاند. البته نباید به انتسابهای فرقههای صوفیه اعتماد نمود؛ زیرا گاهی به دروغ، بزرگانی را طرفدار و مرید فرقه خود معرفی میکنند.
برای نمونه: فرقه ذهبیه، شیخ بهائی، یا فرقه نعمت اللهیه گنابادیه، فیض کاشانی را بدون هیچ سند تاریخی به خود منتسب میکنند. با این همه ملا محمد تقی مجلسی در رسالة تشویق السالکین، فرقه ذهبیه را تأیید کرده است.وی در این رساله مینویسد:اما بعد؛ چنین میگوید محتاج غفران رب وفی و پروردگار علی، محمد تقی مجلسی بر ضمایر صافیه ارباب دانش و بینش پوشیده نماند که علت غائیه ایجاد جن و انس شناخت حضرت باری است ـ عزوجل ـ چنانکه آیه وافی هدایت: «وَ ما خَلَقْتُ الْجنَّ وَ الْإِنْسَ إِلأَ لِیَعْبُدُونِ»؛ ای لیعرفون برآن ناطق است و اقرب طرق به معرفت الهی، طریقه حقه رضویه ذهبیه معروفه مرتضویه است که طریق تصوف و حقیقتش نیز خوانند که عبارت است از تحصیل معرفت ربالعالمین به طریق زهد و ریاضت انقطاع از خلق و مواظبت بر طاعت و عبادت.
اکنون جمعی پیدا شدهاند که ایشان را از شریعت خبری و از طریقت اثری نه و انکار این طریقه حقه مینمایند، بنابر عدم وقوف و قلت تدبر در آیات و اخبار ائمه اطهار و به متابعت نفس غدّار که ثمره آن حسد و عناد و تعصب است، اگرچه مشهور است؛ اما چون انکار ایشان سبب محرومیت بعضی از عوام بود از این نعمت عظمی لهذا بعضی از احباء از این فقیر، محمد تقی التماس نمودند رساله مختصری در حقیقت این طریقه نوشته شود تا شیعیان امیرالمؤمنین از این سعادت بینصیب نباشند. پس ایجاباً لسوء الیهم با آنکه کتاب مبسوطی موسوم به مستند السالکین درین باب نوشته شده، مجملی از هر باب در این رساله مذکور میگردد و بالله التوفیق. (مجلسی، 1365: 2)
آنگاه ملا محمد تقی مجلسی به نقل احادیث و برخی مدعیات دیگر میپردازد. علامه محمدباقر مجلسی در رساله اعتقادات در توجیه رفتار و دیدگاه پدر میگوید:هرگز درمورد پدر بزرگوارم سوءظن نکن و خیال نکن که او از صوفیه بوده و به راه و سلک آنها معتقد بوده، حاشا که درباره او چنین گمان کنی. او چگونه میتوانست مسلک صوفیه را بپذیرد، درحالیکه او مأنوسترین اهل زمانش با اخبار آلمحمد(ص) و داناترین اهل زمانش به اخبار اهل بیت بود.
پدرم مرد زاهد و پارسا بود برای ارشاد و هدایت صوفیان خود را در سلک آنان نشان داد تا از او فرار نکنند، بلکه بتواند آنها را از این افکار باطل، سخنان فاسد و اعمال غیرمشروع باز دارد که الحمدلله بسیاری از آنها را با این شیوه حسنه هدایت کرد و به راه حق ارشاد نمود؛ اما در اواخر عمر مشاهده کرد که این شیوه دیگر مؤثر نیست، چون آنها پرچم ضلالت و طغیان را به دوش گرفتهاند و شیطان برآنها چیره شده است و دانست که آنها دشمن خداوند هستند، از آنها بیزاری جست و راه باطل و عقاید سخیف آنها را تکفیر کرد.
من بر افکار و عقاید او بهتر از هرکسی مطلع هستم و دستنویسهای او در این زمینه نزد اینجانب است. (مجلسی، 1385: 65) بسیاری از بزرگان به شیوه محمد باقر مجلسی خود را به صوفیه نزدیک میکردند تا آنها از شریعت جدا نشوند. و اگر این شیوه کارگر نمیافتاد به مخالفت آشکار با صوفیه میپرداختند.
چهارم: برخی اقطاب فرقه ذهبیه مانند شیخ محمد علی مؤذن خراسانی، قطب بیستونهم و نویسنده کتاب تحفه عباسی از فضل علمی نسبی برخوردار بودهاند و همین باعث مشروعیت جامعهشناختی آنها شده است. این کتاب، یکی از منابع مهم این فرقه بشمار میآید که با یک دیباچه و پنج فصل و دوازده باب و یک خاتمه و یک تکمله به بیان عقاید تصوف و ذهبیه پرداخته است.
فهرستِ مطالب آن عبارت است از: «در بیان اعتقاد صوفیه به توحید؛ در بیان اعتقاد صوفیه به نبوت؛ در بیان اعتقاد صوفیه به امامت؛ در بیان اعتقاد صوفیه به معاد؛ در بیان استناد صوفیه به ائمه معصومین؛ در بیان فضیلت علم و عالم و اصناف آن؛ در بیان زهد و ریاضت؛ در بیان صمت؛ در بیان جوع؛ در بیان عزلت؛ در بیان ذکر؛ در بیان توکل؛ در بیان رضا و تسلیم؛ در بیان عبادت کردن چهل صباح؛ در بیان جواز استماع آواز خوش؛ در بیان وجد؛ در بیان احتیاج به پیر؛ در بیان آداب پیری و مریدی؛ در بیان اقاویل صوفیه در هر باب؛ در بیان عدل».
فرقه ذهبیه در کنار سه فرقه دیگر: رفاعیه، نقشبندیه و ... در پایان کتاب با عنوان سلسله عَلِیّه (عالیه) ذهبیه معرفی شده و سلسله اقطاب و مشایخ سیونه گانه خود را به حضرت رضا(ع) میرساند. و سپس از معروف کرخی، سری سقطی، جنید بغدادی، ابوعثمان مغربی شروع میکند و به قطب سیونهم ـ که عبدالحمید گنجویان است ـ میرساند. قطب سیونهم ذهبیه پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایران به انگلستان مهاجرت کرد.
عصاریان، قطب صامت و در آینده قطب چهلم این فرقه خواهد شد. راز شیرازی، قطب سی و پنجم ذهبیه که در شاه چراغ شیراز دفن گردیده است، از جمله اقطاب درس خوانده این سلسله بشمار میآید و کتابهای متعددی مانند طباشیر الحکمة را از خود بر جای گذاشته است. وی برای اولین بار این سلسله را به مباحث ابنعربی بهویژه نظریه وحدت وجودی نزدیک ساخت و به همین دلیل، آقای محمد خواجوی، یکی از طرفداران فرقه ذهبیه، در ترجمه آثارمکتب ابنعربی تلاش فراوان نمود.
چیستی تصوف نزد ذهبیه
مؤذن خراسانی یکی ازاقطاب فرقه ذهبیه در فصل اول از مقدمه کتاب تحفه عباسی، بحثی با عنوان «در بیان معنای تصوف و صوفی و کم بودن ایشان در میان خلق» معانی تصوف و اقوال بسیاری را بیان میکند. از جمله روایتی از امیرالمؤمنین(ع) از عوالی اللئالی که حضرت فرموده است: «الشریعةْ اقوالی و الطریقةْ افعالی و الحقیقةْ احوالی» و نیز فرموده است:
التصوف علی اربعةْ احرف: التاء و الصاد و الواو و الفاء. و التاء توبةْ و ترک و تقاهة، و الصاد، صبر و صدق و صفاء، و الواو ود و ورد و وفاء و الفاء، فرد، و فقر و فناء. برخی اکابر نیز گفتهاند: التصوف، صدق التوجه الی الله و گفتهاند: التصوف، اکتساب الفضائل و محو الرذائل و گفتهاند: التصوف، ترک الفضول و حفظ الاصول.
وی، پس از بیان معانی مختلف تصوف به نظریه فرقه ذهبیه اشاره میکند و مینویسد:و وجه تسمیه این طایفه جلیله به صوفی ـ چنانکه شهرت دارد ـ آن است که صوفی اصلش صفی و منسوب به اصحاب صفه بوده است و آنان جمعی بودهاند از فقرا و زهاد صحابه که پیوسته در صفه مسجد رسول الله به ذکر و عبادت مشغول بودند مثل سلمان و ابوذر و مقداد و غیرهم و بسیاری از آیات و احادیث به فضل ایشان ناطق است، از آن جمله در بعضی از تفاسیر، مذکور است که جماعتی از اکابر قبیله مذر به خدمت حضرت رسالت پناه آمدند و چون ایشان قبیله عظیمی بودند و اسلام ایشان باعث مزید قوت اسلام بود
آن حضرت در تعظیم ایشان به حسب مصلحت مبالغه میفرمودند و ایشان را به صدر مجلس عالی جای میدادند و ایشان را به حسب عادت اهل زمان از مجالست اصحاب صفه که به ظاهر فقیر و متلبس به لباس گلین و حصیر بودند، چنانکه سلمان به ترکه درخت، خرقه خود را دوخته بود ایشان را تنفری حاصل آمده از آن حضرت درخواستند ما بزرگانیم در مجلسی که ما باشیم این خرقهپوشان نباشند؛ به مقتضای غیرت الهی این آیه کریمه خطاب به حضرت رسول نازل شد «وَاصْبرْ نَفْسَکَ مَعَ الَّذِینَ یدْعُونَ رَبَّهُمْ بالْغَدَاةِ وَالْعَشِی یرِیدُونَ وَجْهَهُ ... » (کهف / 28) بالجمله فضیلت اصحاب صفه محتاج بیان نیست و چون اصحاب صفه فرقه اول از درویشانند و این طایفه عَلِیّه در ترک دنیا و زهد و سلوک، مسلک ایشان دارند [و] خود را بدیشان منسوب ساخته، صفی گفتهاند و به جهت کثرت استعمال در السنه رجال از اشباع ضمه صاد، واو متولد شده وفاء مخفف شده، صوفی گفتهاند». (مؤذن خراسانی، 1381: 46 ـ 41)
صاحب تذکرة الاولیاء این ادعا را چنین میسراید:
به جز صدق و صفا از اهل صفه
که ایشانند اخیار صحابه
چهل تن کرده در یک صفه منزل
همه یکدل به سالار صحابه
چو صوفی است کیش اصل صفه
بود افکارش افکار صحابه (خاوری، 1383: 36)
دی شیخ با چراغ همیگشت گرد شهر
کز دیو و دَد ملولم و انسانم آرزوست