بهرهبرداری استعمار از تصوف 1
سه شنبه 26 آذر 1392 8:03 AM
بخش اول
چکیده
این مقاله ضمن پرداختن به چیستی تصوف به تبیین واژه صوفی اشاره دارد و فرایند آن، یعنی تصوف اهلسنت معارض با اهل بیت و تصوف سنی ـ شیعه و تصوف شیعه را بیان میکند. به جهت گستردگی فرقههای صوفیه، در این مقاله تنها به تحلیل دو فرقه شایع و رایج آن یعنی فرقه ذهبیه و فرقه نعمت اللهیه گنابادیه پرداخته شده است. اعتقاد به ولایت اقطاب، اعتقاد به مهدویت نوعیه، بدعتگذاری در مالیات اسلامی، غلو نسبت به امام علی(ع) و اقطاب سلسله و نیز فاشکردن برخی دروغها و منسوب کردن علمای شیعه به خود از جمله عقاید مورد نقد این نوشتار است. فتاوای فقهای شیعه درباره تصوف بخش پایانی این مقاله میباشد.
واژگان کلیدی: تصوف، فرقههای صوفیه، فرقه ذهبیه، فرقه نعمت اللهیه.
طرح مسئله
صوفیه، گروهها و نحلههای آن همواره در طول تاریخ مطرح و موضوع بررسی و تحقیق بسیاری از پژوهشگران بوده است؛ آموزههای اسلام، سرشار از مباحث غنی عرفانی است، ولی نخستین جریان تصوف اهل سنت معارض با اهلبیت، از سوی عثمان بن شریک کوفی، معروف به ابوهاشم کوفی مطرح شد که جامی در نفحات الانس و قشیری ـ از بزرگان علمای صوفیه ـ بدان اعتراف نمودهاند.
ابوهاشم مانند رهبانان، جامههای پشمینه و درشت میپوشید و نظریه حلول و اتحاد را رواج میداد. پس از او، ابویزید بسطامی، فرقه یزیدیه و بسطامیه و شطاریه را رواج داد. جنیدیه، پیروان ابوالقاسم جنید بن محمد بغدادی هستند و فرقه نوریه، پیرو احمد بن محمد نوری. همچنین فرقه خرّازیه پیرو ابوسعید خرّاز، فرقه طیفوریه پیرو بایزید طیفور بن عیسی بسطامی، فرقه قصاریه پیرو حمدون بن احمد عماره قصار، فرقه سهلیه پیرو سهل بن عبدالله تستری، فرقه نقشبندیه پیرو ابراهیم ادهم و فرقه ذهبیه پیرو معروف کرخیاند.
رویکردهای متنوع و مواضع مختلف متصوفه باعث ایجاد این سؤال است که بهراستی تصوف چیست؛ خصوصاً در مقام مقایسه با سنتهای جدید در صوفی و صوفیگری تصوف سنتی چه جایگاهی دارد و چگونه ارزیابی میگردد؟ اینکه تصوف نزد اهل سنت چه معنایی دارد و آسیبهای آن در مقابل عرفان شیعی چیست از دیگر سؤالاتی است که در این نوشتار قابل طرح است.
در این نوشتار با تحلیل در فرقه ذهبیه و فرقه نعمتاللهیه گناباد به عنوان دو نماینده مطرح این تفکر درصدد پاسخگویی به این سؤالات است تا ضمن نقد و بررسی آنها، آسیبها و اشکالات تصوف سنتی را که با معارف اهل بیت و تصوف شیعه تقابل دارد، مطرح کند و در پرتو آن، حقایق ناب عرفان شیعی ـ که برخواسته از معارف اصیل است ـ بیشتر رخ نماید.
کثرت فرقههای صوفیه در تاریخ اسلام
واژه صوفی در قرن دوم در برخی سرزمینهای اسلامی مطرح شد و در قرن سوم و چهارم به صورت یک جریان اجتماعی و معرفتی رواج یافت و به شکل یک نظام فکری و اعتقادی و با تشکیلات اجتماعی خاص پدید آمد. ابوبکر کلاباذی (م. 380) در کتاب شرح التعرف لمذهب اهل التصوف، تاریخ صوفیان را بر حسب مناطق مختلف بیان کرده است.
مثلاً بایزید بسطامی را در بسطام، ابوحفص حداد را در نیشابور، احمد بن خضرویه بلخی را در بلخ، سهل بن عبدالله تستری را در شوشتر، یوسف بن حسین رازی را در ری، ابوبکر بن طاهر ابهری را در ابهر، علی بن سهل بن الازهر را در اصفهان، کهمس همدانی را در همدان و حسن بن علی بن یزدانیار را در ارومیه معرفی میکند. هرکدام از این شخصیتها در هر یک از این مناطق، باعث پیدایش فرقهای از تصوف شدهاند. (بخاری، 1387: 221 ـ 195)
بافت فرهنگی شهرهای مختلف و تنوع مذهبی به شکلگیری فرق مختلف تصوف دامن زده است. گرچه، مشایخ صوفیه به لحاظ فقهی و کلامی عمدتاً سنی مذهب بودهاند؛ گرایشهای فقهی آنان یکسان نیست. برای نمونه، صوفیان نیشابور، شافعیاند و ابوبکر شبلی، مالکی و ابوبکر کلاباذی و ابوالحسن علی بن عثمان هجویری و یوسف همدانی، حنفیاند و خواجه عبدالله انصاری، حنبلی است. شجرهنامه فرقههای تصوف شیعی نیز به صوفیان اهل سنت مانند: حسن بصری، جنید بغدادی، احمد غزالی و غیره منتهی میشود. سخن قاضی نورالله شوشتری نیز مبنی بر اینکه هیچکس از این طایفه، سنی مذهب نبوده، درست نیست. (شوشتری، 1365: 2 / 5)
علت دیگرِ کثرتِ صوفیه را باید در روشهای سلوکی، تربیتی و صوفیانه فرقههای تصوف دانست که این اختلافِ سلوکی، منشأ تنوع فرقههای صوفیه شده است. به سخن دیگر، یکی از علتهایی که باعث شده گاهی از یک فرقه، دو یا چند فرقه دیگر زاییده و انشعابات متکثر پدیدار شود؛ روشهای سلوکی و تربیتی اقطاب فرقههاست. این تفاوتها چنان عمیق و گسترده بوده که گاه برخی مشایخ صوفیه، یکدیگر را تکفیر یا تفسیق کرده، منحرف از طریقت میدانستند. برای مثال گفتهاند: روش تربیتی و سلوکیِ ابراهیم ادهم (م. 161) کثرت سفرها و برگزاری جلسات ذکر بوده است؛ اما جنید بغدادی اهل سفر نبوده، در بغداد ساکن شده و خانقاه ساخته و مریدانی دور خود جمع کرده است.
قشیری از جنید بغدادی نقل میکند که: «فتوت در شام، سخنگویی در عراق و صدق در خراسان بود». (قشیری، بیتا: 226) یعنی هر کدام یک مؤلفه خاصی درمسائل تربیتی و صوفیانه داشتهاند و کتب اهل تصوف نیز نمایانگر این مسئله است. تصوف در قوت القلوبِ ابوطالب مکی (م. 386) تصوف بصره است و مؤلفههای تصوف بصره را داراست. کتاب اللمع ابونصر سراج (م. 378) مبتنی بر تصوف بغداد و کتاب التعرفِ ابونصرکلاباذی (م. 380) واجد تصوف بخاراست و رساله ابوالقاسم قشیری (م. 465) و ابوحامد غزالی (م. 505) مبتنی بر تصوف نیشابور است. با اینکه غزالی از منطقه خراسان به نظامیه بغداد و سپس به مکه مهاجرت کرد؛ کتاب احیاء علومالدین را با رویکرد تصوف نیشابور نگاشت.
این اختلاف فرقهها در تعدد مقامات عرفانی هم نمایان است؛ برای نمونه: زهد، خوف شوق، محبت بین بعضی از مکاتب و شخصیتهای تصوف خیلی مهم است. ذوالنون مصری، نوزده مقام عرفانی، ابونصر سَرّاج هفت مقام و خواجه عبدالله انصاری صد منزل و روزبهان شیرازی هزارویک مقام را بیان میکنند. این تعدد مقامهای عرفانی نیز به تفاوت روششناختی صوفیان بر میگردد. (حداد عادل، 1362: 7 / 384 ـ 381) به سخن دیگر، چون مشربهای صوفیان متفاوت است، مقامهای آنها اختلاف مییابد. اختلاف منازل و مقامهای عرفانی، ذاتی و جوهری ـ نه عرضی و ادبی ـ صوفیان است. البته افزون بر علل پیشگفته، نباید ازعلتهای نفسانی مانند حسادت، رقیبشکنی و دنیاگرایی در فرقهسازی تصوف غفلت کرد.
مراحل تصوف سنتی
مراحل تصوف را میتوان با فرایندهای گوناگونی بیان کرد. تصوف در یک فرایند (یعنی آنگاه که افرادی مانند: حسن بصری یا ابوهاشم کوفی یا سفیان ثوری به رواج این تفکر دامن زدند) از تصوف اهل سنتِ معارضِ با اهل بیت شروع میشود، سپس تصوف سنی ـ شیعی پدید میآید و نوعی همدلی میان اهل سنت و تشیع بروز میکند و صوفیانی مانند سرّاج و قشیری و عینالقضات همدانی و ابنعربی و قونوی و ... با اینکه در مسئله امامت، به امامت مباشر و بلاواسطه امیرمؤمنان علی(ع) اعتقاد نداشتند، اما او را قطب الاقطاب و سرسلسله صوفیان و دارای ولایت معرفی میکردند و در پارهای از اعتقادات مثل ولایت عرفانی و تکوینی و مسئله مهدویت به مذهب شیعه نزدیک میشدند و حتی درمسائل فقهی نیز از ائمه چهارگانه اهلسنت تبعیت نمیکردند.
به همین دلیل، برخی کارشناسانِ عرفان گمان کردهاند که این دسته از صوفیان، شیعه بودهاند؛ درحالیکه نمیتوان این ادعا را اثبات کرد. تصوف التقاطی شیعی، آخرین بخش از فرایند تصوف سنتی است که زمان پیدایش آن در فرقههای صوفیه متفاوت است. برای نمونه، فرقههای نعمت اللهیه از زمان شاه نعمتالله ولی، یا پسرش خلیلالله به تشیع گرایش پیدا کردند و یا فرقه ذهبیه از زمان سید عبدالله برزشآبادی، به تشیع جذب شدند؛ ولی آموزهها و مناسک این فرقهها، آمیزهای ازمذهب سنی و شیعی است.
فرایند دیگری که میتوان برای تصوف بیان کرد، این است که تصوف در آغاز مانند یک جریان اجتماعی در میان اهلسنت ظاهر گشت. برای مثال، حسن بصری یا ابوهاشم کوفی صوفی، برای تصوف تبیین نظری، علمی و نظاممندی نداشتند و تنها دغدغه بنای یک جریان اجتماعی را در سر میپروراندند.
در گام بعدی و از زمان سرّاج طوسی و قشیری، تصوف نظری پدیدار شد. البته تصوف نظری در این گام، جریان و بُعد اجتماعی خود را از دست نداد و آداب و مناسک مراد و مریدی، خانقاه سازی، سماع و ... را همانند گام پیشین ادامه داد. پس صوفیانی که میتوانستند مشاهدات خود یا کشفیات عرفا را تبیین کنند، عرفان نظری را تحقق بخشیدند.
ابنعربی به این تبیینها، نظام هستیشناختی داد؛ به گونهای که عنوان عرفان نظری بهطور انحصاری برنظام هستیشناختی ابنعربی اطلاق شد، هرچند در واقع هم میتوان تبیینات نویسندگان کتاب اللمع و رساله قشیری را نیز عرفان نظری دانست. پس عرفان نظری در واقع از قرن چهارم هجری شروع شده و در زمان ابنعربی سبک هستیشناسانه و نظام معقولانه و تبیینگرایانه یافت.
البته بزرگانی مانند قونوی، جندی، فرغانی، قاسانی، قیصری، ابنترکه، جامی، فناری و ... این رویکرد را کاملتر ساختند تا نوبت به ملاصدرا رسید و تبیینهای عرفانی را به استدلالهای فلسفی تبدیل کرد. در این مرحله تصوف و عرفان به یک معنا به کار میرفتند؛ ولی اندک اندک مرحله سوم، یعنی مرحله جدایی عرفان از تصوف در مذهب تشیع آغاز شد.
جدایی عرفان و تصوف را باید از عصر مرحوم شیخ انصاری دانست افرادی مثل ملامحمد علی جولا، سید علی شوشتری، ملاحسینقلی همدانی، سید احمد کربلایی، سید علی قاضی طباطبایی، علامه طباطبایی و آیتالله بهجت متعلق به این دورهاند. بزرگانی مانند سیدعلی قاضی به دلیل برخی آسیبهای صوفیانه تصریح میکرد که او را جزء هیچیک از فرقههای صوفیه ندانند.
البته گزارش دوم از فرایند تصوف به این معنا نیست که عارفان حقیقی در تاریخ تشیع وجود نداشتهاند؛ بلکه پیامبر(ص) و ائمه اطهار(ع) علاوه بر بیان عقاید و احکام و اخلاق به مباحث عرفانی، به ویژه با ادبیات دعاگونه، مانند مناجات شعبانیه یا دعای عرفه میپرداختند و عارفان حقیقی و شخصیتهایی همچون سلمان فارسی، کمیل نخعی و ابوحمزه ثمالی را تربیت کردند؛ اما سخن ما در جریان و ساختار اجتماعی و معرفتی تصوف و عرفان است.
منشأ تصوف در تاریخ اسلام
پیرامون منشأ تصوف اسلامی، دیدگاههای متفاوتی بیان شده است که ما به گزارش شش دیدگاه بسنده میکنیم: 1. تصوف، عکسالعملی است که فکر آریایی (ایرانی) در مقابل اسلام عربی به وجود آورده و با تبدیل کشمکشهای میدان جنگ به کشمکشهای فکری، ظاهرگردید؛
2. شباهتهای فراوان بین تصوف اسلامی و فرقههای صوفیه هندی مانند خانقاهنشینی، زاویه گرفتن و بعضی ریاضتها نشاندهنده زایش تصوف اسلامی از افکار هندی است؛
3. تصوف اسلامی ناشی از افکار فلسفی بهویژه افکار نوافلاطونی و فلسفههای هلینیزم مثل، رواقیون و کلبیون است و افکار عرفانی آنها از گرایشهای اخلاقی و عرفانی یونانیان متأثر است؛ 4. تصوف اسلامی منشأ و ریشه مسیحی (رهبانیت مسیحی) دارد. شواهد تاریخی هم بر ارتباط و تأثیرپذیری فرقههای صوفیه اسلامی با بعضی راهبان مسیحی وجود دارد. برخی معتقدند نخستین بار خانقاهسازی به دست یک راهب مسیحی انجام گرفت؛
5. افکار بودائیها، منبع بزرگی برای تصوف اسلامی بوده، متصوفه اسلامی از بودائیان تأثیر پذیرفتهاند؛ 6. صوفیانی مانند قشیری و هجویری تصوف را زاییده صفای قلب و کشف و شهود را موهبت الهی میدانند که خداوند سبحان به جمعی لطف کرده و الهامات و مکاشفات به آنها نازل نموده است. این دیدگاه، مخالفتهایی که برخی صوفیان مثل غزالی، سنائی، عطار و مولوی با فلسفه و عقل داشتهاند را نشانه تأثیرناپذیری تصوف از فلسفه میداند. (غنی، 1366: 2 / 6 ـ 2؛ نفیسی: 1343: 24 ـ 5)
دیدگاه نگارنده آن است که عاملی که جرقه عرفانی بر صوفیان ایجاد کرد، جرقه دینی و نصوص دینی بود. آیات و روایاتی مانند: «الدنیا تغرّ وتضرّ وتمرّ، الدنیا لهو ولعب؛ دنیا فریب میدهد و ضرر میرساند و میگذرد، دنیا بیهوده و بازیچه است.» که به مذمت دنیا میپردازد، صوفیان را واداشت تا زندگی صوفیانه و عارفانه و راهبانه برگزینند.
پس نخستین عاملِ گرایش به تصوف، عامل دروندینی با بهرهگیری از روششناسی ناصواب درمعرفت دینی بوده است، سپس در مدت کوتاهی ارتباط صوفیان با هندوها، بودائیان و راهبان مسیحی و نیز دوری گزیدن از اهل بیت عصمت و طهارت، تصوف التقاطی را به وجود آورد و مجموع این عوامل، صوفیه را به وضعیت و جریان اجتماعی کشاند؛ ازاینرو به نظر نگارنده نارواست که صوفیه فقط با عامل دروندینی یعنی، آیات و روایات یا فقط با عوامل بروندینی مانند تأثیرگذاری بودائیان و هندوها سنجیده شود.
بحثهای گذشته روشن میسازد که اهل سنت و فاصلهگرفتگان از اهل بیت سرمنشأ اصلی تصوف بودند. اگر صوفیان در آغاز پیدایش با اهل بیت پیامبر ارتباط وثیقی پیدا میکردند و به اسلام جامعنگر روی میآوردند، هم عرفان اسلامی را فرا میگرفتند و هم گرفتار التقاط نمیشدند و از آفتها و آسیبهای رفتاری و معرفتی در امان میماندند.
اینکه بسیاری از فرقههای صوفیه معاصر یا شیعه و یا سنی مذهباند و به اهلبیت محبت دارند، انحراف آنها را تبرئه نمیکند؛ زیرا این ارادت پس از پیدایش تصوف پیدا شده و چون دیدند مفاهیم و آموزههای بلند عرفانی در کلمات اهلبیت(ع) وجود دارد، عاشق اهل بیت شدند. اگر مطالب ارزشمند عرفانی در کلمات امیرمؤمنان و ائمه(ع) نبود، صوفیان به اهل بیت گرایش پیدا نمیکردند.
شاهد اینکه صوفیه دچار انحراف بودند را میتوان در رفتار حسن بصری نگریست. حسن بصری در جنگ جمل به علی(ع) گفت: منادی به من ندا زد که: «القاتل و المقتول کلاهما فی النار»؛ این جمله به این معناست که حسن بصری نه تنها امیرمؤمنان علی(ع) را یاری نکرد، بلکه او را جهنمی خواند. (بنگرید به: عمادی، 1384) بنابراین صوفیه در آغاز راه، با استنباطهای غلط از قرآن و روایات پدید آمدند. البته بعدها هندویان و راهبان و بودائیان نیز بر آنها تأثیر گذاشتند و تصوف التقاطی را به وجود آوردند.
دی شیخ با چراغ همیگشت گرد شهر
کز دیو و دَد ملولم و انسانم آرزوست