پاسخ به:نقل به معنا در قرآن 2
سه شنبه 26 آذر 1392 7:51 AM
3. دفاع از واقع نمایى زبان قرآن در موضوع قصص
برخى پژوهشگران در قصص قرآن، سبک قصه گویى قرآن را با شیوه هاى متداول داستان نویسى، در بیان تفصیلى ابعاد جریان، متفاوت دانسته اند. نیز در واقع نمایى قصص قرآنى، تردید نموده و علت آن را در سبک ادبى قرآن جست وجو کرده اند.
ادعاى اینان این است که بیان ادبى رویدادهاى تاریخى، مورخ را از پرداختن به تمامى ابعاد قصه رها مى سازد و به او آزادى عمل در پردازش و کاهش و احیانا افزایش رویدادها مى بخشد که در نتیجه آن، مورخ تنها به برخى حوادث روى داده مى پردازد یا برخى عناصر داستان را ذکر نمى کند یا ترتیب زمانى وقایع را رعایت نمى نماید، به گونه اى که گاه قصه او به سبب دخل و تصرف در تصویر حادثه و شخصیت ها، شبیه اسطوره یا خیال پردازى مى گردد و تشخیص واقعیت براى خواننده دشوار مى شود. از نمودهاى روشن این آزادى عمل ادعایى، نقل هاى متفاوت از سخنان شخصیتى معین و در حادثه اى مشخص است که ما از آن با تعبیر «نقل به معنا» یاد مى کنیم.
محمداحمد خلف اللّه شاگرد امین خولى، به گمان خویش، نشانه هایى براى آزادى عمل مزبور در قرآن یافته است. وى قصه تاریخى را چنین تعریف مى کند: «قصه، فراورده اى ادبى است که به دنبال تصویرگرى قصه گو نسبت به حوادث مربوط به قهرمانى واقعى شکل مى گیرد، ولى با تنظیم بر پایه اى ادبى یا عاطفى، در برخى اجزاى آن تقدیم و تأخیر یا حذف یا مبالغه صورت مى پذیرد تا بر عواطف خواننده و شنونده، تأثیر گذارد.»36
گرچه وى قهرمانان داستان تاریخى را واقعى مى داند، ولى با تحلیل ادبى که ارائه داده، معتقد است: سیطره ادبیات بر قصه، موجب بى اعتنایى مورّخ به عناصر و مقومات داستان و تصرف وى در تصویرسازى حادثه و آفرینش شخصیت ها مى گردد؛ همچنین عدم رعایت ترتیب زمانى یا طبیعى در نقل جریانات، و استناد برخى از حوادث معین به اشخاص مختلف به گونه اى است که گاه تشخیص جریانات و حوادث واقعى اتفاق افتاده مشکل مى گردد و میزان این تشخیص بستگى به شناخت میزان آزادى عمل تاریخ نگار، در پردازش داستان دارد.37
دیدگاه یادشده از این لحاظ تأمّل پذیر مى نماید که هیچ گونه تلازمى میان نقل هاى متفاوت در گزارش هاى قرآن و غیرواقعى بودن داستان هاى آن وجود ندارد؛ زیرا نقل به معنا از روش هاى عقلایى متداول در نقل سخنان دیگران است و با اصل امانت دارى در نقل و واقع نمایى آن منافات ندارد؛ بخصوص با توجه به اینکه نقل کننده سخن، یعنى خداوند متعال، از تمامى مواضعات زبانى و ریزه کارى هاى ادبى کلام، و نیز از مافى الضمیر گوینده و شرایط حاکم بر صدور سخن و واقعیت هاى بیرونى مربوط به سخن، کاملاً آگاهى دارد و مقصود گوینده را با بیانى گویاتر و رساتر به شنونده منتقل مى کند.
از سوى دیگر، اصل حاکم بر اسلوب قصه گویى قرآن کریم، بیان حکمت آمیز و متناسب با اهداف نزول قرآن است، نه سرگرم ساختن خواننده به امور جزئى و بى اهمیت، که دخالتى در هدف اصلى پیام ندارند. از این رو، هرگز نمى توان از نقل به مضمون سخنان، نیز وانهادن برخى عناصر غیرمرتبط به مقصود، یا نپرداختن به جریانات حاشیه اى، غیرواقعى بودن اصل داستان را نتیجه گرفت.
در همین زمینه، چگونگى بیان در ترتیب حوادث، توجیه مى یابد؛ زیرا پردازشگر داستان، بر حسب مصلحت هایى که در نظر دارد، گاه بدون تصرف در واقعیت، تنها در چینش بیانى قصه، میان برخى حوادث، جابه جایى صورت مى دهد که البته با توجه به کل حادثه، این تقدیم و تأخیر، قابل تشخیص است. اما پرداختن به جزئیات قصه، هرچند در جلب اعتماد مخاطب به راستى و درستى آن اثر روانى دارد، ولى بیان تمامى ابعاد، نه تنها غیرضرورى، بلکه اخلال در فصاحت و بلاغت محسوب مى گردد.
به هرحال، میزان یادکرد ابعاد قصه، بستگى به هدف یا اهداف گوینده آن از طرح داستان دارد؛ از این رو، قرآن بر اساس حکمت الهى و متناسب با اهداف عقیدتى، تربیتى، هدایتى و...، به بیان عناصرى از داستان ها پرداخته و طبعا عناصرى را واگذاشته است. در همین ارتباط، بیان گزینشى صحنه هاى داستان، متناسب با اصالت پیام رسانى، قابل توجه است.
نتیجه آنکه نقل به معنا در قصه هاى قرآنى و هنرى بودن آن، ملازم با ورود کذب و پندار به ساحت آنها نمى گردد و اگر قرآن در نقل داستان به مضمون سخن گوینده اکتفا کرده یا تنها بخشى از داستان را نقل کرده، به لحاظ حکمت هاى خاصى بوده است که به برخى از آنها اشاره شد و هرگز به معناى ورود کذب و خلاف واقع به آن داستان نیست.
نتایج
1. شواهد متعددى از خود قرآن مى توان بر وقوع نقل به معنا در آن اقامه کرد؛ مانند اینکه برخى از گویندگانِ سخنان نقل شده در قرآن کریم اساسا غیرعرب بوده اند. نیز بیان قرآن اعجازى است و امکان هماوردى منتفى است. از سوى دیگر، تفاوت هاى تعبیرى روشنى در نقل هاى قرآن از یک جریان یا یک گفتار دیده مى شود، ضمن آنکه رعایت فواصل آیات منجر به ساختار خاصى در تعابیر قرآنى شده که طبعا با سخنان گوینده اصلى متفاوت است. همچنین در آیات، گاهى زبان حال افراد نقل شده است.
2. روایات استدلال شده بر نفى نقل به معنا، با نقل هاى قرآن ناسازگار نیست؛ زیرا تصرف قرآن در تعابیر به گونه اى بوده است که مقصود اصلى گوینده با تعبیرى گویاتر بیان شده است.
3. روایات متعدد دلالتگر بر جواز نقل به معنا، همگى اصل جواز را تثبیت مى کند.
4. باور به جواز نقل به معنا در قرآن مستلزم جواز فقهى این کار در گزارش هاست.
5. با استفاده از این اصل مى توان به شبهه ناهماهنگى در برخى نقل هاى قرآنى پاسخ گفت.
6. پذیرش نقل به معنا در قرآن، پندار غیرواقعى بودن قصص قرآن و راه یابى اسطوره به آنها را برطرف مى سازد.
پینوشتها:
14ـ ر.ک: محمدبن یعقوب کلینى، کافى، ج 1، ص 51؛ محمدبن حسن حرّ عاملى، وسائل الشیعه، ج 27، ص 79؛ محمدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج 2، ص 164.
15ـ ر.ک: محمدبن یعقوب کلینى، همان، ج 1، ص 139؛ محمدبن حسن حرّ عاملى، همان، ج 27، ص 83؛ محمدباقر مجلسى، همان، ج 2، ص 158.
16ـ ر.ک: ملّاصالح مازندرانى، شرح اصول الکافى، ج 2، ص 211.
17ـ ر.ک: محمدباقر مجلسى، همان، ج 2، ص 164.
18ـ ر.ک: ملّامحسن فیض کاشانى، الوافى، ج 2، ص 114.
19ـ ر.ک: فضل بن حسن طبرسى، همان، ج 8، ص 770.
20ـ سیدمحمدحسین طباطبائى، همان، ج 17، ص 250.
21ـ محمودبن عمر زمخشرى، الکشاف، ج 4، ص 121.
22ـ جمال الدین عاملى، معالم الدین و ملاذالمجتهدین، ص 497.
23ـ حسین بن عبدالصمد عاملى، وصول الاخبار الى اصول الاخبار، ص 151.
24ـ ر.ک: حسن بن یوسف حلّى، مبادى الوصول، ص 208؛ مرتضى انصارى، مطارح الانظار، ص 252.
25ـ ر.ک: محمدتقى مصباح، همان، ج 1، ص 252؛ سیدمحمدحسین طباطبائى، همان، ج 1، ص 69.
26ـ محمدبن یعقوب کلینى، همان، ج 1، ص 51.
27ـ همان.
28ـ ملّامحسن فیض کاشانى، الوافى، ج 1، ص 228.
29ـ محمدباقر مجلسى، همان، ج 2، ص 161، ب 21.
30ـ ر.ک: محقق حلّى، معارج الاصول، ص 153.
31ـ محمدباقر مجلسى، همان، ج 2، ص 164.
32ـ ر.ک: سیدمحمدرضا جلالى، تدوین السنة الشریفه، ص 506، به نقل از: سیدنعمت اللّه جزایرى، توجیه النظر، ص 298.
33ـ ر.ک: محمدبن على صدوق، من لایحضره الفقیه، ج 3، ص 103.
34ـ ر.ک: محمدبن یعقوب کلینى، همان، ج 5، ص 294.
35ـ احمدبن حسین بیهقى، السنن الکبرى، ج 6، ص 157.
36ـ محمداحمد خلف اللّه، الفن القصصى فى القرآن الکریم، ص 182.
37ـ ر.ک: همان، ص 77ـ80.
منبع: ماهنامه علمی ـ ترویجی معرفت شماره 180
دی شیخ با چراغ همیگشت گرد شهر
کز دیو و دَد ملولم و انسانم آرزوست