نقل به معنا در قرآن 1
دوشنبه 25 آذر 1392 10:53 AM
بخش اول
چکیده
«نقل به معنا» یعنى گزارشگر، مضمون و محتوا را به شنونده منتقل کند، بى آنکه اصرارى بر نقل عین سخن یا حادثه داشته باشد. قرآن کریم نیز، گاهى سخنانى را از افراد مشخصى با عبارات متفاوت و مربوط به یک جریان خاص نقل کرده یا یک حادثه را از زوایاى متفاوت، گزارش کرده است. شواهد اثبات کننده وقوع این موضوع در قرآن عبارت است از: غیرعرب بودن برخى افرادى که در قرآن، سخن آنان نقل شده است؛ اعجاز قرآن و عدم امکان هماوردى؛ تفاوت هاى تعبیرى قرآن در نقل یک جریان یا گفتار؛ رعایت فواصل آیات؛ و نقل زبان حال در قرآن.
با توجه به آگاهى کامل گزارشگر، یعنى خداوند متعال، به ویژگى هاى زبانى، معناى سخن به صورت کامل، منتقل شده و به گونه اى در تعابیر تصرف شده که مقصود واقعى گوینده اصلى، با تعبیرى فصیح و بلیغ تر بیان شده است. باور به وجود نقل به معنا نتایج متعددى در برخى از علوم اسلامى مانند فقه، تفسیر و علوم قرآنى دارد؛ از قبیل: جواز نقل به معنا در گزارش ها، پاسخ به شبهه ناهماهنگى در نقل هاى قرآن، و دفاع از واقع نمایى زبان قرآن. روش این پژوهش توصیفى ـ تحلیلى است.
کلیدواژه ها: زبان قرآن، واقع نمایى، نقل به معنا، اعجاز قرآن، زبان حال.
مقدّمه
قرآن کریم در آیاتى متعدد، حوادث یا سخنانى را به تکرار، نقل کرده، اما گاهى با وجود یکسانى اصل حادثه و موقعیت سخن، گزارش قرآن از آن حادثه یا سخن، متفاوت گشته است و به تعبیر دیگر، قرآن کریم یک واقعه یا یک سخن را به دو یا چند صورت، نقل کرده است. بررسى شواهد درون قرآنى بر وقوع این موضوع در قرآن و پیامدهاى تثبیت وقوع آن در قرآن از اهداف این مقاله است. این موضوع از جهات مختلفى در مباحث علوم قرآن و مبانى تفسیر، اثرگذار است. از سویى، پذیرش نقل هاى متفاوت از یک سخن، در بحث زبان قرآن و واقع نمایى آن، چالشى جدى محسوب مى شود و اثبات معرفت بخشى و انطباق آیات قرآن با واقعیت و صدق تعابیر آن، وابسته به تحلیلى درست از این موضوع است.
از سوى دیگر، با فرض انکار نقل به معنا در قرآن، موضوع تحدى قرآن و ناتوانى بشر از هماوردى آیات قرآن، به چالش کشیده مى شود؛ زیرا اگر قرآن، عین سخنان گویندگان را نقل کرده باشد، در نقل هاى مفصل که گاه به اندازه یک سوره موردنظر در تحدى1 مى رسد، این پرسش پدید مى آید که چگونه قرآن کریم، بشر را از هماوردى حتى یک سوره هم عاجز مى داند در حالى که برخى جملات نقل شده در قرآن، متن سخنان بشرى، بدون دخل و تصرف است؟
درباره پیشینه پژوهش در این موضوع نیز لازم به ذکر است که با بررسى اجمالى چهار کتاب مربوط به معرفى پایان نامه هاى علوم قرآنى،2 پایان نامه اى متناسب با عنوان این مقاله، یافت نگردید. اما در جست وجو از مقالات، دو مقاله که تنها به بررسى نقل به معنا در روایات پرداخته اند ملاحظه گردید: 1. «نقل به معنا در حدیث، ابعاد و آثار آن»؛3 2. «نقل به معنا».4 البته اصل این بحث به صورت اجمالى در برخى از کتاب هاى اصولى و به بهانه بحث از نقل به معنا در روایات، مورد اشاره قرار گرفته است که به برخى از آنها در ضمن همین مقاله اشاره خواهد شد.
پرسش اصلى پژوهش این است: قرآن کریم، چگونه در گزارش حوادث و سخنان، نقل به معنا کرده است؟ پرسش هاى فرعى نیز عبارتند از: 1. شواهد اثبات کننده نقل به معنا در قرآن چیست؟ 2. چگونه میان روایات تأکیدکننده بر نقل دقیق عبارات با وقوع نقل به معنا در قرآن مى توان جمع کرد؟ 3. نتایج وجود نقل به معنا در قرآن چیست؟
شواهد وقوع نقل به معنا در قرآن
با تأمّل در گزارش هاى قرآن از سخنان افراد مختلف، این نتیجه قطعى به دست مى آید که قرآن کریم در نقل سخن دیگران، از شیوه نقل به معنا و مضمون استفاده کرده است. در ذیل، به برخى از این شواهد اشاره مى شود:
1. اعجاز قرآن و عدم امکان هماوردى
موضوع تحدى و مبارزه طلبى قرآن از امور مسلّم تاریخى و همراه با ادلّه قطعى قرآنى است که این کتاب الهى در مراحل مختلفى، مخالفان خود را به همانندآورى یک یا چند سوره، فراخوانده و در نهایت، جن و انس را از این هماوردى، ناتوان معرفى کرده است.
نتیجه چنین سخنانى، فوق توان بشرى بودن تعابیر و ساختارها و محتواى عبارات قرآن است و با توجه به وجوه متعدد اعجاز، تحدى قرآن نیز محدود به کاربرد واژگان یا جملاتى کوتاه نیست، بلکه با عنایت به کاربرد واژه «مِثْل» در آیات تحدى و عمومیتى که این واژه در مشابهت دو همانند دارد،5 مى توان گفت: مِثْل قرآن باید متنى باشد که در اوصاف اصلى قرآن مشترک و با آن، یک نوع، تلقّى شود.
نتیجه آنکه عبارات نسبتا مفصلى که گاهى قرآن، از برخى افراد نقل کرده است و در مواردى به اندازه یک سوره موردنظر در آیات تحدى نیز مى رسد، با توجه به نکات فوق، نباید نقل عین سخنان آنان باشد، بلکه خداوند متعال با توجه به محتواى سخن آن افراد، مضمون آن گفته ها را در ساختار اعجازى قرآن ریخته و در قالبى متفاوت نقل فرموده است در عین آنکه رعایت امانت نیز صورت گرفته و مقصود گویندگان به خوبى و درستى، منتقل شده است. یکى از نمونه هاى روشن این بحث، در سوره مبارکه «جن» نمود یافته است. قرآن کریم، در 19 آیه ابتدایى این سوره، به تفصیل، سخنان جنیان را نقل کرده است.
حال با توجه به ناتوانى جنیان از هماوردى قرآن که در آیه 88 «اسراء» مورد تأکید قرار گرفته است، چگونه مى توان باور کرد در سوره مزبور، عین سخنان جنیان نقل شده است؟ البته روشن است مقصود از اعجاز قرآن، تنها در کاربرد کلمات خاص عربى نیست تا گفته شود قرآن کریم با ترجمه لفظى، بى آنکه نقل به معنا کرده باشد آن گفته ها را در قالب زبان عربى ریخته است. جالب اینکه گاهى این نقل قول ها از افراد عرب زبان، صورت گرفته و واسطه ترجمه نیز در میان نبوده است، ولى در عین حال، قرآن بر خدایى بودن متن و عبارات خود تأکید مى ورزد. مثلاً، قرآن کریم در موارد متعددى سخنانى از مؤمنان یا کفار و مشرکان و منافقان زمان پیامبر، نقل مى کند که عموما عرب زبان بوده اند. در چنین مواردى، دو حالت بیشتر تصور ندارد: یا باید آن آیات را نقل عین گفتار آنان دانست که با فرابشرى بودن عبارات قرآن ناسازگار است، یا آنکه به نقل به معنا در آن سخنان، ملتزم شویم.
2. تفاوت هاى تعبیرى قرآن در نقل یک جریان یا گفتار
در قرآن کریم، گزارش هاى گوناگونى از حوادث یا سخنان مربوط به گذشتگان نقل شده است که با وجود اشاره به مورد خاص و ویژه، در نقل ها تفاوت مشاهده مى شود، به گونه اى که امکان توجیه تعدد حادثه یا واقعه گفتارى وجود ندارد و مشخصا در اشاره به یک قضیه، نقل ها متفاوت گشته است. در ادامه، به چند نمونه، اشاره مى شود:
الف. در داستان خلقت حضرت آدم (ع) و فرمان خداوند به فرشتگان در خصوص سجده بر آدم و در نهایت، استنکاف شیطان از سجده، گفت وگویى میان خداوند و ابلیس صورت گرفته که با وجود وحدت حادثه، گزارش قرآن از سخنان رد و بدل شده تفاوت هایى دارد:
براى مثال، در آیات 12ـ18 سوره «اعراف» تمامى این گفت وگوها بدین تعابیر نقل شده است: «قَالَ مَا مَنَعَکَ أَلاَّ تَسْجُدَ إِذْ أَمَرْتُکَ قَالَ أَنَاْ خَیْرٌ مِنْهُ خَلَقْتَنِی مِن نَّارٍ وَخَلَقْتَهُ مِن طِینٍ قَالَ فَاهْبِطْ مِنْهَا فَمَا یَکُونُ لَکَ أَن تَتَکَبَّرَ فِیهَا فَاخْرُجْ إِنَّکَ مِنَ الصَّاغِرِینَ قَالَ فَأَنظِرْنِی إِلَى یَوْمِ یُبْعَثُونَ قَالَ إِنَّکَ مِنَ المُنظَرِینَ قَالَ فَبِمَا أَغْوَیْتَنِی لأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِرَاطَکَ الْمُسْتَقِیمَ ثُمَّ لآتِیَنَّهُم مِن بَیْنِ أَیْدِیهِمْ وَمِنْ خَلْفِهِمْ وَعَنْ أَیْمَانِهِمْ وَعَن شَمَآئِلِهِمْ وَلاَ تَجِدُ أَکْثَرَهُمْ شَاکِرِینَ قَالَ اخْرُجْ مِنْهَا مَذْؤُوما مَدْحُورا لَّمَن تَبِعَکَ مِنْهُمْ لأَمْلأنَّ جَهَنَّمَ مِنکُمْ أَجْمَعِینَ.»
اما همین گزارش در آیات 32ـ44 سوره «حجر» بدین صورت آمده است: «قَالَ یَا إِبْلِیسُ مَا لَکَ أَلاَّ تَکُونَ مَعَ السَّاجِدِینَ قَالَ لَمْ أَکُن لِّأَسْجُدَ لِبَشَرٍ خَلَقْتَهُ مِن صَلْصَالٍ مِّنْ حَمَإٍ مَّسْنُونٍ قَالَ فَاخْرُجْ مِنْهَا فَإِنَّکَ رَجِیمٌ وَإِنَّ عَلَیْکَ اللَّعْنَةَ إِلَى یَوْمِ الدِّینِ قَالَ رَبِّ فَأَنظِرْنِی إِلَى یَوْمِ یُبْعَثُونَ قَالَ فَإِنَّکَ مِنَ الْمُنظَرِینَ إِلَى یَومِ الْوَقْتِ الْمَعْلُومِ قَالَ رَبِّ بِمَآ أَغْوَیْتَنِی لأُزَیِّنَنَّ لَهُمْ فِی الأَرْضِ وَلأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعِینَ إِلاَّ عِبَادَکَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِینَ قَالَ هَذَا صِرَاطٌ عَلَیَّ مُسْتَقِیمٌ إِنَّ عِبَادِی لَیْسَ لَکَ عَلَیْهِمْ سُلْطَانٌ إِلاَّ مَنِ اتَّبَعَکَ مِنَ الْغَاوِینَ وَإِنَّ جَهَنَّمَ لَمَوْعِدُهُمْ أَجْمَعِینَ لَهَا سَبْعَةُ أَبْوَابٍ لِّکُلِّ بَابٍ مِنْهُمْ جُزْءٌ مَّقْسُومٌ.»
جریان فوق در سوره «اسراء» بر گونه اى متفاوت با دو نقل پیشین، مشاهده مى شود: «وَإِذْ قُلْنَا لِلْمَلآئِکَةِ اسْجُدُواْ لآدَمَ فَسَجَدُواْ إَلاَّ إِبْلِیسَ قَالَ أَأَسْجُدُ لِمَنْ خَلَقْتَ طِینا قَالَ أَرَأَیْتَکَ هَـذَا الَّذِی کَرَّمْتَ عَلَیَّ لَئِنْ أَخَّرْتَنِ إِلَى یَوْمِ الْقِیَامَةِ لأَحْتَنِکَنَّ ذُرِّیَّتَهُ إَلاَّ قَلِیلاً قَالَ اذْهَبْ فَمَن تَبِعَکَ مِنْهُمْ فَإِنَّ جَهَنَّمَ جَزَآؤُکُمْ جَزَاء مَّوْفُورا وَاسْتَفْزِزْ مَنِ اسْتَطَعْتَ مِنْهُمْ بِصَوْتِکَ وَأَجْلِبْ عَلَیْهِم بِخَیْلِکَ وَرَجِلِکَ وَشَارِکْهُمْ فِی الأَمْوَالِ وَالأَوْلادِ وَعِدْهُمْ وَمَا یَعِدُهُمُ الشَّیْطَانُ إِلاَّ غُرُورا إِنَّ عِبَادِی لَیْسَ لَکَ عَلَیْهِمْ سُلْطَانٌ وَکَفَى بِرَبِّکَ وَکِیلاً.»
در سوره «ص» نیز داستان فوق، با اندکى تفاوت در نقل دیده مى شود: «قَالَ یَا إِبْلِیسُ مَا مَنَعَکَ أَن تَسْجُدَ لِمَا خَلَقْتُ بِیَدَیَّ أَسْتَکْبَرْتَ أَمْ کُنتَ مِنَ الْعَالِینَ قَالَ أَنَا خَیْرٌ مِّنْهُ خَلَقْتَنِی مِن نَّارٍ وَخَلَقْتَهُ مِن طِینٍ قَالَ فَاخْرُجْ مِنْهَا فَإِنَّکَ رَجِیمٌ وَإِنَّ عَلَیْکَ لَعْنَتِی إِلَى یَوْمِ الدِّینِ قَالَ رَبِّ فَأَنظِرْنِی إِلَى یَوْمِ یُبْعَثُونَ قَالَ فَإِنَّکَ مِنَ الْمُنظَرِینَ إِلَى یَوْمِ الْوَقْتِ الْمَعْلُومِ قَالَ فَبِعِزَّتِکَ لَأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعِینَ إِلَّا عِبَادَکَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِینَ قَالَ فَالْحَقُّ وَالْحَقَّ أَقُولُ لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنکَ وَمِمَّن تَبِعَکَ مِنْهُمْ أَجْمَعِینَ.»
در وحدت اصل جریان فوق، تردیدى نیست و تمامى گفت وگوها ناظر به حادثه گفتارى مشخصى است. با این همه، تفاوت هاى قابل توجهى در نقل هاى چهارگانه مزبور وجود دارد که با نگاهى ظاهرى به تعابیر آنها کاملاً قابل مشاهده است. البته داستان یادشده در برخى دیگر از سوره هاى قرآن اشاره شده که به تفصیل مزبور نیست و تنها به اصل حادثه، پرداخته شده است؛ مانند بقره: 34؛ طه: 116؛ کهف: 50 که تصرف در داستان، به تلخیص یا تقطیع آن بوده است.
ب. نمونه روشن دیگر، مربوط به حادثه گفت وگوى خداوند متعال با حضرت موسى (ع)در وادى طور در ابتداى بعثت آن حضرت است که با وجود وحدت قطعى جریان، نقل هاى قرآن تفاوت هاى معنادارى دارد:
در سوره مبارکه «طه»، داستان مزبور بدین تعابیر آمده است: «وَهَلْ أَتَاکَ حَدِیثُ مُوسَى إِذْ رَأَى نَارا فَقَالَ لِأَهْلِهِ امْکُثُوا إِنِّی آنَسْتُ نَارا لَّعَلِّی آتِیکُم مِنْهَا بِقَبَسٍ أَوْ أَجِدُ عَلَى النَّارِ هُدىً فَلَمَّا أَتَاهَا نُودِی یَا مُوسَى إِنِّی أَنَا رَبُّکَ فَاخْلَعْ نَعْلَیْکَ إِنَّکَ بِالْوَادِ الْمُقَدَّسِ طُوىً وَأَنَا اخْتَرْتُکَ فَاسْتَمِعْ لِمَا یُوحَى إِنَّنِی أَنَا اللَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا أَنَا فَاعْبُدْنِی وَأَقِمِ الصَّلَاةَ لِذِکْرِی وَمَا تِلْکَ بِیَمِینِکَ یَا مُوسَى قَالَ هِیَ عَصَایَ أَتَوَکَّأُ عَلَیْهَا وَأَهُشُّ بِهَا عَلَى غَنَمِی وَلِیَ فِیهَا مَآرِبُ أُخْرَى قَالَ أَلْقِهَا یَا مُوسَى فَأَلْقَاهَا فَإِذَا هِیَ حَیَّةٌ تَسْعَى قَالَ خُذْهَا وَلَا تَخَفْ سَنُعِیدُهَا سِیرَتَهَا الْأُولَى وَاضْمُمْ یَدَکَ إِلَى جَنَاحِکَ تَخْرُجْ بَیْضَاء مِنْ غَیْرِ سُوءٍ آیَةً أُخْرَى لِنُرِیَکَ مِنْ آیَاتِنَا الْکُبْرَى اذْهَبْ إِلَى فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغَى قَالَ رَبِّ اشْرَحْ لِی صَدْرِی وَیَسِّرْ لِی أَمْرِی وَاحْلُلْ عُقْدَةً مِن لِّسَانِی یَفْقَهُوا قَوْلِی وَاجْعَل لِّی وَزِیرا مِنْ أَهْلِی هَارُونَ أَخِی اشْدُدْ بِهِ أَزْرِی وَأَشْرِکْهُ فِی أَمْرِی کَیْ نُسَبِّحَکَ کَثِیرا وَنَذْکُرَکَ کَثِیرا إِنَّکَ کُنتَ بِنَا بَصِیرا قَالَ قَدْ أُوتِیتَ سُؤْلَکَ یَا مُوسَى.»
دی شیخ با چراغ همیگشت گرد شهر
کز دیو و دَد ملولم و انسانم آرزوست