حضرت یوسف(ع)؛ رزمآزمای معرکه نفس 2
شنبه 23 آذر 1392 9:45 AM
بخش دوم و پایانی
مفهومشناسی «همّ» در قرآن
«همّ» در قرآن 9 بار وارد شده که در معانی زیر به کار رفته است: 1- خطور در ذهن و گذشتن از خاطر بدون تصمیم بر آن. مانند آیه زیر: (إِذْ هَمَّتْ طَائِفَتَانِ مِنْکُمْ أَنْ تَفْشَلا وَاللَّهُ وَلِیُّهُمَا)(آل عمران/122) «به یادآور هنگامی که دو دسته از شما از خاطرشان گذشت که متفرق شوند، در حالی که خدا دوستدار و یاور آنان بود.»
دلیل بر این معنا جمله «واللهُ وَ لِیُّهُما» است؛ زیرا اگر «همّ» به معنای تصمیم بود، همان تصمیم و عزم بر گناه، گناه است؛ و خدا ولیّ کسی که تصمیم بر گناه و فرار از یاری پیغمبر(ص)داشته باشد، نیست. (طبرسی، 5و6/342) این معنا را علامه طباطبایی با دلایل خود رد نموده و معنای دیگری ارائه میکند که در زیر میخوانیم.
2- قصد و اراده به چیزی با ظهور مقدماتی از عمل به آن؛ همانند آیه زیر: (إِذْ هَمَّتْ طَائِفَتَانِ مِنْکُمْ أَنْ تَفْشَلا وَاللَّهُ وَلِیُّهُمَا وَعَلَى اللَّهِ فَلْیَتَوَکَّلِ الْمُؤْمِنُون)(آل عمران/122) «یادآور زمانی را که دو دسته از شما ترسان شده و به فکر سستی افتادند؛ و حال آنکه خداوند یار آنان بود، و مؤمنان هم باید فقط بر خدا توکل کنند.» مراد از کلمه «همّت» در این آیه، صرفاً به معنای خطور از ذهن نیست، زیرا اگر چنین بود، دیگران از آن آگاه نمیشدند، در حالی که دیگران از ضعف و سستی یکدیگر مطلع شده و آن را به یکدیگر سرایت دادهاند. (طباطبایی، 4/6 و7)
3- عزم و تصمیم بر کاری (طبرسی، 5و6/342)؛ همانند آیه زیر: (إِذْ هَمَّ قَوْمٌ أَنْ یَبْسُطُوا إِلَیْکُمْ أَیْدِیَهُمْ فَکَفَّ أَیْدِیَهُمْ عَنْکُمْ)(مائده/11) «به یاد آورید هنگامی را که گروهی تصمیم داشتند به سوی شما دست درازی نمایند؛ اما خداوند دست آنان را از شما بازداشت.» 4- معنای آن بستگی به شخصیت افراد دارد، چنانکه در آیه(وَلَقَدْ هَمَّتْ بِهِ وَهَمَّ بِهَا)(یوسف/24)، اگر «همّ» را به معنای عزم و تصمیم بگیریم، همّ زلیخا به گناه و کار زشت بود و همّ یوسف به دفع زلیخا از خود. (همان،/ 343)
5- سوء قصد (طباطبایی، 17/ 306)؛ همانند آیه زیر: (... و هَمَّت کُلُّ اُمَّهِ بِرَسُولِهِم لِیأخُذُوه ...)(غافر/5) «هر امتی، قصد جان پیامبر خود کرد تا او را بگیرد.» آیه دیگر در همان معنا: (وَلَوْلا فَضْلُ اللَّهِ عَلَیْکَ وَرَحْمَتُهُ لَهَمَّتْ طَائِفَهٌ مِنْهُمْ أَنْ یُضِلُّوکَ)(نساء/113) «اگر فضل و رحمت خدا شامل حال تو نبود، گروهی از آنان تصمیم داشتند تو را گمراه کنند.»
آیه دیگر: (أَلا تُقَاتِلُونَ قَوْمًا نَکَثُوا أَیْمَانَهُمْ وَهَمُّوا بِإِخْرَاجِ الرَّسُولِ وَهُمْ بَدَءُوکُمْ أَوَّلَ مَرَّهٍ ) (توبه/13) «چرا با گروهی که پیمانهای خود را شکستند و در بیرون راندن رسول خدا کوشیدند، نمیجنگید؟ در حالی که آنان نخستین آغازگران جنگ بودند.» آیه بعد: (یَحْلِفُونَ بِاللَّهِ مَا قَالُوا وَلَقَدْ قَالُوا کَلِمَهَ الْکُفْرِ وَکَفَرُوا بَعْدَ إِسْلامِهِمْ وَهَمُّوا بِمَا لَمْ یَنَالُوا) (توبه/74) «[منافقان] به خدا سوگند میخورند که [چیزی] نگفتهاند، در حالی که قطعاً سخن کفر آمیز گفتهاند و پس از اسلامشان کافر شدند و تصمیم به چیزی گرفتند (قتل پیامبر) که به آن نرسیدند.»
6- دغدغه توأم با نگرانی (استرس) یکی از معانی «همّ» چنان که اهل لغت نیز بدان تصریح کردهاند، غم و اندوه و نگرانی میباشد، (المعجمالوسیط، 2/995) یعنی چیزی که فکر را به خود مشغول داشته و انسان را از درون آزرده و نگران نماید. قرآن این معنا را در بیان ماجرای جنگ احد، درباره کسانی که رسیدن به پیروزی بدون دردسر و اعجازآمیز تصور ذهنی آنان بوده و تنها به رهایی جان خود از میدان نبرد میاندیشیدهاند، یادآور شده و چنین میفرماید: (ثُمَّ أَنْزَلَ عَلَیْکُمْ مِنْ بَعْدِ الْغَمِّ أَمَنَهً نُعَاسًا یَغْشَى طَائِفَهً مِنْکُمْ وَطَائِفَهٌ قَدْ أَهَمَّتْهُمْ أَنْفُسُهُمْ...) (آلعمران/154)
«سپس به دنبال این غم و اندوه، آرامشی بر شما فرستاد. خواب سبکی که گروهی از شما را فرا گرفت؛ اما گروه دیگری در فکر جان خویش بودند [و شدت نگرانی، خواب از چشمشان ربوده بود].»
ویژگی آیاتی که فعل «همَّ» در آنها به کار رفته است
«همَّ» در ردیف افعال قلوب قرار دارد که مفهوم آن با دو مفعول مشخص میشود. در همه آیاتی که این فعل به کار رفته ـجز آیه سوره یوسفـ، مفعول دوم یا متعلق فعل، منظور از آن را روشن کرده و اینکه اراده به چه چیزی تعلق گرفته، آشکارا یادآور شده است؛ مانند: (إِذْ هَمَّ قَوْمٌ أَنْ یَبْسُطُوا إِلَیْکُمْ)(مائده/11) «هنگامی که گروهی اراده کردند، اینکه به سوی شما دستدرازی کنند.» (وَهَمَّتْ کُلُّ أُمَّهٍ بِرَسُولِهِمْ لِیَأْخُذُوهُ)(غافر/5)
«هر امتی قصد جان پیامبر خود کرد تا او را بگیرد.»
پس، دستدرازی در آیه اول، و دستگیر کردن پیامبر در آیه دوم، موضوع قصد آنان بوده است. اما تنها در سوره یوسف است که آن فعل، به یک مفعول بسنده کرده و متعلق توضیحی آن در ادامه نیامده است که دو علت میتواند داشته باشد: نخست اینکه سیاق آیات قبلی آنچنان موضوع را مشخص کرده که فعل، در حکم فعل متعدی قرار گرفته و از مفعول دوم یا جمله معوّل بینیاز گردیده است.
دوم اینکه: واضح بودن ماجرا از آیات قبلی و رعایت عفت کلام در عبارات قرآنی، به حذف جمله تعویلی آن منجر شده و از بیان صریح چیستی اراده زلیخا و یوسف خودداری گردیده است. برخی معتقدند که «همّ» جز در مواردی که مقرون به مانع است، استعمال نمیشود. (طباطبایی، 21/204) مانند: (و هَمُّوا بِما لَم یَنالوا)(توبه/74) «تصمیم به چیزی گرفتند که به آن نرسیدند.» (إِذْ هَمَّتْ طَائِفَتَانِ مِنْکُمْ أَنْ تَفْشَلا)(آل عمران/122) «آن هنگام دو طایفه از شما تصمیم گرفتند که متفرق شوند.»
چنین برداشتی از مفهوم «همّ» چندان پذیرفتنی نیست؛ به دلیل اینکه اولاً: مرحوم علامه طباطبایی که خود چنین مفهومی را در تفسیر سوره یوسف پذیرفته و از آیه 122 سوره آل عمران بر آن مثال آورده است، در تفسیر همان آیه، ضمن انتقاد از دارندگان چنین باوری، آن را مردود دانسته و «اراده ذهنی توأم با اقدام ابتدایی» را استنباط نموده است. (طباطبایی، 4/6و7)
ثانیاً: در دیگر آیاتی که فعل «هَمّ» در آنها به کار رفته است ـو در پیش گذشتـ، موردی از مقرون به مانع در آنها دیده نمیشود، بلکه عملی شدن آن را قرآن و تاریخ تأیید میکند. اینک دو آیه پیشین را دوباره ملاحظه فرمایید: 1- (وَهَمَّتْ کُلُّ أُمَّهٍ بِرَسُولِهِمْ لِیَأْخُذُوهُ)(غافر/5) اگر در امتهای دیگر به گرفتن و آزردن و کشتن پیامبران اراده کردند، همان را هم عملاً انجام دادند. چنان که قرآن در آیات زیادی بدان تصریح مینماید؛
(قُلْ فَلِمَ تَقْتُلُونَ أَنْبِیَاءَ اللَّهِ مِنْ قَبْلُ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِین)(بقره/91) «بگو [ای پیامبر!] اگر ایمان دارید، پس چرا پیامبران خدا را پیش از این میکشتید؟»
2- (أَلا تُقَاتِلُونَ قَوْمًا نَکَثُوا أَیْمَانَهُمْ وَهَمُّوا بِإِخْرَاجِ الرَّسُول)(توبه/13)
اگر مشرکان اراده کرده بودند که پیامبر را از شهر و دیار خود بیرون برانند، تنها اراده ذهنی نبود و با مانعی هم روبرو نشدند، بلکه این کار را عملی نمودند؛ چنان که قرآن بدان صراحت دارد؛ (وَ اقْتُلُوهُم حَیثُ ثَقِفتُمُوُهُم و أخرِجُوهُم مِن حَیثُ أخرَجُوکُم)(بقره/191) «آنان را هر کجا یافتید، بکشید؛ و از آنجا که شما را بیرون کردند، آنان را بیرون کنید.»
آیه دیگر: (وَ کَاَیِّن مِن قَرَیّهٍ هِیَ أشَدُّ قُوَّهً مِن قَریَتِکَ الَّتی أخرَجَتکَ ...)(محمد/13) «چه بسیار شهرهایی که از شهری که تو را بیرون کرد نیرومندتر بودند، ما همه آنها را نابود کردیم.» بنابراین فعل «همَّ» همیشه با مانعی همراه نبوده است؛ و چه بسا اهتمامکنندگانی که اراده ذهنی خود را در عمل هم پیاده کردهاند.
حال با توجه به توضیحی که داده شد و معانی ششگانهای که از «همّ» آورده شد، در این آیه «همّ» با مفهوم «عزم و تصمیم جدی توأم با اقدامات اولیه» سازگاری نشان میدهد؛ زیرا کارهای مقدماتی زلیخا حاکی از عزم و تصمیم جدی او بر کامجویی از یوسف بوده است، و در حضرت یوسف(ع)هم به همان معنا بود اگر عزمی از او دیده میشد و تسلیم درخواست زلیخا میگردید؛ در حالی که برهان پروردگار در آن شرایط حساس یاریش نموده و او را از هر گونه اقدام سوئی رهایی بخشیده است؛ و در نتیجه «همّ» یوسف اتفاق نیفتاده است.
«برهان» پروردگار، عنایتی است که به یوسف ارائه شده و او را از آن مهلکه پیل افکن رهایی بخشیده و به بیاعتنایی او به زلیخا منجر شده است؛ چنان که سپس زلیخا بر آن اقرار نموده است؛ (وَلَقَدْ رَاوَدْتُهُ عَنْ نَفْسِهِ فَاسْتَعْصَم)(یوسف/32) «من از او کام خواستم پس او خودداری کرد.» چنان که در پیش گذشت، تفاسیر، «برهان پروردگار» را که یوسف در آن صحنه بسیار حساس آن را دید، بیش از 20 گونه تعبیر کردهاند. خلاصه همه آن موارد را میتوان در چهار نوع زیر جمعبندی کرد: 1- امداد غیبی 2- عصمت نبوی 3- نمایان شدن ناظر بیرونی 4- تقوا و اخلاص
اینک نقد و بررسی هر یک از موارد یاد شده:
1- امداد غیبی
بدیهی است که انسان در حیات خود، همواره دانسته و ندانسته ـبه نوعیـ در معرض امدادهای غیبی همگانی قرار دارد. نسیم رحمت و نعمتی که سراسر هستی را فرا گرفته، همان امداد غیبی همگانی است که همگان را شامل گردیده است؛(... رَحْمَتِی وَسِعَتْ کُلَّ شَیْءٍ)(اعراف/156)
اما امدادهای غیبی، با میزان جهان بینی و میزان ارتباط انسان با مبدأ فیض رابطه مستقیمی دارد. هر چه میزان ارتباط و خلوص در ارتباط بیشتر باشد، به همان اندازه امدادهای غیبی پررنگتر و خصوصیتر خواهد بود که همگان را این درجات میسّر نمیباشد؛(والَّذینَ جاهَدُوا فینا لَنَهدِیَنَّهُم سُبُلَنا وَ اِنَّ اللهَ لَمَع المُحسِنین)(عنکبوت/69)«آنان که در راه ما کوشش کنند، ما راههای خود را به آنان نشان میدهیم. خداوند با نیکوکاران است.»
بنابراین، تفاسیری با توجه به وجود چنین سنّت و ارتباطی در جهان هستی، برهان ارائه شده به حضرت یوسف(ع)را امداد غیبی دانستهاند. (مصطفوی، 11/375) اما دیگرانی با توجه به آمدن واژه «رؤیت برهان» در قرآن، امداد غیبی را قابل رؤیت ندانسته و بر آن اشکال کردهاند، مگر اینکه منظور مشاهده قلبی یا استعارهای باشد.
2- عصمت
تفاسیر بسیاری، عصمت نبوی را همان «برهان» و بازدارنده یوسف(ع)از آن صحنه گناهآلود تعبیر کردهاند. (طبرسی، 12/197؛ ملا فتحالهح کاشانی، 5/32؛ کاشفی سبزواری، 1/507؛ دخیل، 1/311؛ طباطبایی، 12/207)تفسیر المیزان در این باره چنین توضیح میدهد: «کلمه برهان به معنای سلطان است و هر جا اطلاق شود، مقصود از آن، سببی است که یقینآور باشد؛ چه در این صورت برهان بر قلب آدمی سلطنت دارد ... باز اینکه دلیل، حجّت یقینی است که حق را روشن ساخته و بر دلها حاکم میشود، و جای تردید باقی نمیگذارد ... پس یقیناً آن برهانی که یوسف از پروردگار خود دید، همان برهانی است که خدا به بندگان مخلص خود نشان میدهد؛ و آن نوعی از علم مکشوف و یقین مشهود و دیدنی است که نفس آدمی با دیدن آن، چنان مطیع و تسلیم میشود که دیگر به هیچ وجه میل به معصیت نمیکند ... و آن عبارت است از عصمت الهیّه ... که نتیجهاش علم و یقین است؛ اما نه از علمهای معمول و متعارف» (طباطبایی، 12/ 207-204)
صاحب تفسیر المیزان در ادامه تفسیر همین آیه در یک بحث کلامی، به معنای اخلاص پرداخته و در رابطه با صفت «مُخلَصین» که یوسف(ع)بدان ستوده شده و به سبب آن از ورطه گناه رهایی یافته است، چنین توضیح میدهد: «افرادی هستند که خداوند در خلقت ایشان امتیازی قائل شده و ایشان را با فطرتی مستقیم و خلقتی معتدل ایجاد کرده، و این عده از همان ابتدای امر با اذهانی وقّاد و ادراکاتی صحیح و نفوسی طاهره و دلهایی سالم، نشو و نما نمودند، و با همان صفای فطرت و سلامت نفس، و بدون اینکه عملی و مجاهدتی انجام داده باشند، به نعمت اخلاص رسیدهاند، در حالی که دیگران با جدّ و جهد میبایستی در مقام تحصیلش برآیند؛ آن هم هر چه مجاهدت کنند، به آن مرتبه از اخلاص که آن عده رسیدهاند نمیرسند.
آری! اخلاص ایشان بسیار عالیتر و رتبه آن بلندتر از آن اخلاصی است که با اکتساب به دست آید؛ چون نامبردگان دلهایی پاک از لوث موانع و مزاحمات داشتند؛ و ظاهراً در عرف قرآن، مقصود از کلمه مُخلَصین (به فتح لام) هر جا که آمده باشد، ایشان باشند. و این عده همان انبیا و امامان معصوم:میباشند، و قرآن کریم هم تصریح دارد بر اینکه خداوند، ایشان را اجتباء نموده، یعنی جهت خود جمعآوری و برای حضرت خود خالص ساخته، همچنان که فرموده:(وَاجْتَبَیْنَاهُمْ وَهَدَیْنَاهُمْ إِلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِیم)(انعام/87) ... و به ایشان از علم، آن مرحلهای را داده که ملکه عاصمهای است که ایشان را از ارتکاب گناهان و جرایم حفظ میکند، و دیگر با داشتن آن ملکه، صدور گناه، حتّی گناه صغیره از ایشان محال میشود ... .
علمی که آن را عصمت مینامیم، با سایر علوم از این جهت مغایرت دارد که این علم اثرش که همان بازداری انسان از کار زشت و واداری به کار نیک است، دائمی و قطعی است و هرگز از آن تخلّف ندارد؛ به خلاف سایر علوم که تأثیرش در بازداری انسان، غیر دائمی است.» (همان، /264- 259)
نقد و بررسی «برهان» در مفهوم عصمت
چنان که گفتیم، بیشتر تفاسیر قرآنی، برهان پروردگار را که حضرت یوسف آن را دیده و از ارتکاب گناه رهایی یافته، به همان نیروی عصمت که در پیامبران الهی از جانب خداوند ودیعت نهاده شده است، تعبیر کردهاند.اشکالی که با چنان تعبیری به ذهن تداعی مینماید، این است که پیام اصلی سوره یوسف که همان نشان دادن الگو و قهرمانی در مجاهدت با نفس برای اهل ایمان و گروندگان به قرآن میباشد، در مسلخ عصمت قربانی شده و امکان پرهیز از گناه را در آن شرایط، به دایره تنگ و انحصاری عصمت حواله مینماید.