0

الفباي قصه نويسي

 
hojjat135
hojjat135
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : مرداد 1387 
تعداد پست ها : 14
محل سکونت : اصفهان

الفباي قصه نويسي
سه شنبه 24 دی 1387  4:55 PM

الفباي قصه نويسي

چه كساني مي توانند هنرمند باشند؟
وارد شدن در هر رشته اي نيازمند وجود يك زمينه قبلي در شخص داوطلب است.پيش زمينه عالم هنر نيز به اعتقاد عده اي وجود «هوش» و «حساسيت» در شخصي است كه مي خواهد به اين وادي قدم بگذارد. يك مطالعه سطحي در زندگي هنرمندان اصيل و مشهور جهان نشان مي دهد كه آنها از اين دو ويژگي برخوردار بوده اند.
منظور ازهوش، داشتن بهره هوشي بالاتر از متوسط و مقصود از حساسيت، داشتن آنتنهای حسي قوي و تيزتر يك فرد نسبت به پيرامون خود در مقايسه با افراد ديگر است به طوري كه فرد در قبال مسائل و اتفاقاتي كه در پيرامون او و جهان رخ مي دهد عكس العملهايي به مراتب عميقتر و گسترده تر نشان مي دهد.در برابر حوادث مختلف بسته به نوع آن مانند بچه ها از شادي لبريز يا مانند زنان به سادگي اشك بريزد و يا مانند افراد زود رنج و كم تحمل از عمق وجود خشمگين شود و از شدت خشم همه چيز را به هم بريزد.
وقتي مجموعه متناسبي از اين دو عامل در شخصي جمع شد و با يك ذوق تربيت يافته هنري همراه شد، ما شاهد يك «هنرمند بالقوه» خواهيم بود، يعني هنرمندي كه تنها استعدادهنري دارد اما هنوز اين استعداد به عرصه ظهور نرسيده است. براي بالفعل شدن اين استعداد مطالعه، تحقيق وتمرين بسيار زياد تا حد اشباع شدن در آن رشته خاص بايد انجام گيرد تا فرد فوت و فنها و چم و خمهاي آن رشته را به خوبي فرا بگيرد تا كاملابر آن فنون مسلط و سوار شود.
براي قصه نويس شدن نيز بايد مراحلي طي شود كه از آن جمله خواندن هزاران داستان است. يعني وقت گذاشتن و به قول قديميها دود چراغ خوردن وشب بيداري ها وگذشتن از بسياري از تفريحات و مشغوليتهاي ديگر.
در اين راه ميان بر وجود ندارد بايد تمام راه را رفت و آن هم پياده تا به سر منزل مقصود رسيد. تحمل اين رنجها نه تنها در مراحل ابتدايي آن وجود دارد بلكه تا رسيدن به مرحله پختگي و كمال نيز بايد ادامه يابد. در باره رمان عظيم حدودا دوهزار صفحه اي «جنگ وصلح» اثر «لئو تولستوي» نوشته اند كه او آن را هفت بار پاكنويس كرد. حال آنكه دنيا او را از نوابغ كم نظير عالم ادبيات مي داند. «ارنست همينگوي» مي گويد داستان «پيرمرد و دريا» را بيش از دويست بار باز نويسي كرده است. غرض آنكه خوش باوري و ساده انگاري است كه كسي گمان كند بدون كوشش و تلاش بسيار و تنها با داشتن ذوق و ستعداد هنري مي تواند در اين راه به جايي برسد و يك شبه ره صد ساله را بپيمايد و به قله هاي موفقيت دست يابد. پس كار خود را با خواندن داستانهاي مختلف وبرگزيده شروع مي كنيم.

از كجا آغاز كنيم؟
كسي كه مي خواهد قصه نويس خوبي شود حتما بايد از همان دوران كودكي قصه بخواند و خيلي زياد هم بخواند. اما اين تاكيد نبايد كسي را به اشتباه بيندازد كه مطالعه چنين شخصي تنها بايد به قصه محدود شود. موضوع كار قصه نويس انسان و زندگي است. انسان يك موجود چند بعدي است و در مسير زندگي خود با كل هستي در ارتباط بده و بستان متقابل است.
پس نويسنده براي طرح درست ودقيق و كامل انسان در قصه هايش مجبور است به شناختي كامل از هستي، جهان، طبيعت، خود و ساير موجودات دست پيدا كند. او تاريخ و گذشته اي دارد و در اين سير تاريخي شكستها و پيروزيهايي را پشت سر گذاشته، آزمايشها و خطاهايي كرده، خام بوده و پخته شده تا به صورت امروزي در آمده است. پس نويسنده لازم است چيزي از تاريخ زندگي نوع انسان، تاريخ نژاد و كشورش و آداب و رسوم ملت خود بداند.
از ديگر سو، انسان تنها بعد مادي و جسماني ندارد و داراي جنبه اي عميقتر و پيچيده تر ـ كه از آن به بخش روحي ومعنوي ياد مي كنند ـ است و بايد اين جنبه را هم به خوبي شناخته و مطالعاتي نيز در اين زمينه داشته باشد.
از جمله يك نويسنده بايد در زمينه هاي مذهبي، سياسي، اجتماعي، روان شناسي و مردم شناسي وغيره مطالعات عميقي انجام دهد.
پس از طي اين مراحل او بايدبا ديد و زاويه اي جديد به پيرامون خود نگريسته و جنبه هاي جديدي از موضوعات را كشف كند. او بايد بتواند بر آفت بزرگ «عادت» و «روز مرگي» غلبه كند و هيچ چيز را عادي و معمولي تصور نكند بلكه به هر چيز و هر كس چنان نگاه كند كه گويي اولين بار است آن را مي بيند. آنگاه است كه در ميان همين جريانها و پديده هاي از نظر ديگران معمولي زندگي، چيزهايي را خواهد ديد و كشف خواهد كرد كه بقيه متوجه آنها نشده اند.
يكي از قصه نويسان مشهور مي گويد:
«آنچه را كه انسان مي خواهد در قصه بيان كند، بايد مدتي دراز و با دقت فراوان نگاه كند، تا بتواند جنبه اي از آن را پيدا كند كه پيش از آن به وسيله هيچ كسي گفته نشده باشد.»

حرف آخر
لئو تولستوي، نويسنده شهير روسي مي گويد: «هنر انتقال احساس تجربه شده است.»
يعني در واقع، يك اثر هنري از زماني شروع به آفريده شدن مي كند كه هنرمند در چار چوب يكي از قالبهاي هنري، دست به كار انتقال احساسي كه خود پيشتر به ژرفترين شكل ممكن آن را تجربه كرده است، به مخاطبانش مي شود.
اگر هنرمندي به شرح و وصف و تجسم چيزها و حسهايي كه خود با آنها آشنايي عميق و بي واسطه ندارد، بپردازد حاصل كارش نمي تواند داراي اصالت هنري لازم باشد. به همين سبب نيز، اثر مخلوق او، تا ثيري را كه لازمه يك اثر هنري ارزشمند است برمخاطبانش نخواهد گذاشت .
بعد ديگر كار، به عشق و علاقه هنرمند به موضوع و عناصر كارش ارتباط پيدا مي كند. به بياني ديگر شرط رسيدن براي جذاب و مؤثر از كار در آمدن يك اثر هنري، آن است كه هنرمند، تا خود به شدت تحت تا ثير موضوعي قرار نگيرد در صدد خلق اثري در آن باره بر نيايد زيرا:
«ذات نايافته از هستي بخش
كي تواند كه شود هستي بخش»
و سخن تنها آن زمان كه از دل بر آيد، بر دل مي نشيند.

خدا دوستت دارم
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها