0

شعرهايي با مفاهيم عرفاني ، فلسفي و بديع

 
papari
papari
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : دی 1387 
تعداد پست ها : 314
محل سکونت : تهران

پاسخ به:شعرهايي با مفاهيم عرفاني ، فلسفي و بديع
چهارشنبه 14 اسفند 1387  10:11 PM

اين مثنوي حديث پريشاني من است بشنو که سوگنامه ويراني من است/امشب نه اينکه شام غريبان گرفته ام   بلکه بيمن آمدنت جان گرفته ام /گفتي غزل بگو   غزلم شور وحال مرد .بعد از تو حس شعر فنا شد خيال مرد /گفتم مرو که تيره شود زندگانيم .با رفتنت به خاک سيه مي نشانيم.../گفتي زمين مجال رسيدن نمي دهد     بر چشم باد فرصت ديدن نمي دهد ./وقتي نقاب محور يکرنگ بودن است .. معيار مهرورزي مان سنگ بودن است ../ديگر چه جاي دلخوشي وعشق بازي است . اصلا کدام احمق از آن عشق راضي است ./اين عشق نيست فاجعه قرن آهن است ..من بودني که عاقبتش نيست بودن است .حالا به هرفهاي غريبت رسيده ام .فهميده ام که خوب تو را بد شنيده ام . حق با تو بود از غم غربت شکسته ام .بگذار صادقانه بگويم که خسته ام ./بيزارم از تمام رفيقان نا رفيق .اينها چقدر فاصله دارند تا رفيق ./من را به ابتظال نبودن کشانده اند .روح مرا به مسند پوچي نشانده اند ./
تا اين برادران ريا کار زنده اند .اين گرگ صيرتان جفا کار زنده اند./يعقوب درد ميکشدو کور مي شود ./يوسف هميشه وصله ناجور ميشود./اينجا نقاب شير به کفتار ميزنند .منصور را هر آيينه بر دار ميزنند ./اينجا کسي براي کسي کس نمي شود.حتي عقاب درخور کرکس نمي شود ./جايي که سهم مرگ بجز تازيانه نيست .  حق با تو بود ماندنمان عاقلانه نيست ./ما ميرويم چون دلمان جاي ديگر است .ما ميرويم هر که بماند مخير است ./ما ميرويم گرچه ز الطاف روزگار بر جاي جاي پيکرمان ضخم خنجر است ..../از سادگيست گر به کسي تکيه کرده ايم .. اينجا که گرگ با سگ گله برادرست ./ما ميرويم ماندن با درد فاجعه است ./در عرف ما نشستن يک مرد فاجعه است .
و این جهان پر از صدای پای مردمی است که همچنانکه تو را می بوسند در ذهن خود طناب دارت را می بافند.
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها