پاسخ به:هفته چهاردهم:----o-( ذوالکفــــــل " گذشت و بخشش")-o---
سه شنبه 19 آذر 1392 1:47 PM
بار خدايا من همان بنده ي گناهکارت هستم
مي دانم مرا هميشه به خاطر داري
و همیشه در پناه لطفتان بوده و هستم
مي دانم دستانت هميشه همراهم بوده و هست.
آري مي دانم
مي دانم در سختيهايم تنها تو بودي كه در كنار اين بنده ي حقيرت بودي
تنها تو بودي اي مهربانتر مهربانم
از آن هنگام تولد
و تا زماني كه خاكهاي سرد گورستان تنم را بلرزاند
تو با من خواهي ماند
خداي من . . .
حرفهاي درسينه مانده ام بسيار است
زندگی زیباییست
می توان
بر درختی تهی از بار ، زدن پیوندی
می توان در دل این مزرعه ی خشک و تهی، بذری ریخت
می توان از میان
فاصله ها را برداشت
دل من با دل تو
هر دو بیزار از این فاصله هاست
قصه ی شیرینیست
کودک چشم من از قصه ی تو می خوابد
قصه ی نغز تو از غصه اين دل تهیست
باز هم قصه بگو
تا به آرامش دل
سر به دامان تو بگذارم و در خواب روم
ولي خوب مي دانم دل تو چون كبوتري زيباست
در میان من و تو فاصله هاست
گاه می اندیشم
می توانی تو به لبخندی این فاصله را برداری
تو توانایی بخشش داری
دستهای تو توانایی آن را دارد
که مرا
زندگانی بخشد
چشمهای تو به من می بخشد
شور عشق و مستی را
و تو چون مصرع شعری زیبا
سطر برجسته ای از زندگی من مي باشي
دفتر عمر مرا
با وجود تو شکوهی دگراست
رونقی بس دگر هست
آنچه را می بخشی
من چه دارم که تو را در خور؟ هیچ
من چه دارم که سزاوار تو ؟ هیچ
خدای من، مرا ببخش و فهم بخشیدن دیگران را به من عطاء فرما
آمین یا رب العالمین
واسه كسي خاك گلدون باش،
كه اگه به آسمون رسيد،
بدونه ريشهاش كجاست ...