دلبر هر انجمن از دلبران باشد على***جلوه زن حقّ ، مظهرِ سر مظهر آن باشد على
خواست واجب در ازل تا جلوه بنمايد زخود***خلقت احمد نمود و مثل آن باشد على
خواست آرد جلوه اى از حسن خود بر ممكنات***احمد آمد جلوه اش جلوه كنان باشد على
«كنت كنزاً مخفياً» شد علّت عرفان و خلق***احمد آمد گنج عرفان باب آن باشد على
بود واجب در عيان خود نهان از غير خود***احمد آمد سرّ او سرگوى آن باشد على
گوش هوش آور بسوى معنى «اللّه نور»***احمدش مشكاة شد مصباح آن باشد على
نور آن باشد به خود ظاهر ، ظهور آرد به غير***احمد آمد از احد نور و چنان باشد على
بود واجب نور چون ظاهر به خود بودى عيان***پس ظهور آورد در احمد و زآن باشد على
اين بُوَد معنى كه واجب نور باشد نور از اوست***هم شد احمد نور او ، هم نور آن باشد على
در زمين و آسمان بنگر ببين آيات حق***روشن است از مهر احمد ، زآن نشان باشد على
اسم اعظم شد نهان اندر كلام بسمله ***هست احمد باء او ، نقطه در آن باشد على
كلّ قرآن فاتحه ، آن بسمله جمله به باء***از احد هر علم در احمد بيان باشد على
عشق در ممكن سبب بر جلوه واجب در او است ***احمد آمد عشق دار و عشق دان باشد على
عشق باشد مهر كامل با خداوند احد***خُلق احمد مهر او شد مهربان باشد على
عاشقانِ با خدا در اوليا بسيار هست***گشت سرمشق همه احمد ، چنان باشد على
مظهر آن عشق احمد با خدا چندان بُوَد***ليك فرمود او حسين از من چو آن باشد على
كن نظر در كربلا بنگر در آن معناى عشق ***در حسين از احمد و فرزند آن باشد على
ديد اكبر را چو سبط مصطفى با چشم تر***گفت يا رب احمد اين نِى شبه آن باشد على
نور حق در كربلا بنگر چسان شد بر علا***گفتى احمد آمده نيك اسم آن باشد على
حاصلا در كربلا شد عشق احمد جلوه گر*** از حسين و اكبرش روح روان باشد على
عشق بازى را ببين در كربلا از شاه دين ***احمدى رو اكبرش قربان چسان باشد على
روى خود
بگذاشت چون بر روى خونيش حسين***گفت اكبر اى پدر اين احمد آن باشد على
نعره زد اول شه دين بر سر نعش پسر***يعنى احمد كشته شد چون جان آن باشد على
حضرت قائم بود اندر عزا هر صبح و شام***همچو احمد بر حسين و روح آن باشد على
اشك خونين بارد از چشمش ز بهر كربلا***شد چو احمد گريه كن مانند آن باشد على
بار الها حق اشك چشمها بهر حسين ***رحمتت بر ما رسان زاحمد كه آن باشد على
گويم ايمانى به مهدى مُقْتَدى شو در عزا***بهر شاه كربلا بر احمد آن باشد على