هنر مديريتي مقام معظم رهبري
چهارشنبه 13 آذر 1392 8:53 PM
ارزيابي هنر مديريتي رهبر معظم انقلاب در طول سالهاي گذشته که انقلاب اسلامي را به سلامت از دل طوفانها عبور داد اگر چه در دهها کتاب هم نميگنجد اما در عين حال موضوع مهمي است که نميتوان از کنار آن به سادگي گذشت.
آنهايي که از نزديک دستي بر تاريخ دارند، از يک بيماري شايع به نام "حجاب معاصرت" در ميان راويان وتحليلگران تاريخ سخن ميگويند. چه بسيار تاريخ دانان وتاريخ نويساني که درپرده و حجاب معاصرت، از ضبط و تحليل مهمترين وقايع تاريخي هم عصر خود غفلت ورزيده اند اما رنجها و مشقتهاي طاقت فرسايي را براي ضبط و روايت برهههايي دور از يک دوره تاريخي متحمل شدهاند که از ارزش و اعتبار چنداني برخوردار نبودهاست.
اين بيماري، در عصر حاضر به تجربه در آمده و نه تنها گريبان اهل تاريخ، که اهل سياست، فرهنگ، هنر، دانشگاهها، حوزه هاي علميه، عالمان ديني، رجال مذهبي واصحاب رسانه را نيز در برگرفتهاست. اين روزها درحالي بيستمين سال انتخاب حضرت آيتالله خامنهاي را به عنوان رهبر و سکاندار نظام اسلامي فرا روي داريم که در کمتر برگه تقويم و يا رسانه ومطبوعهاي، از اين انتخاب هوشمندانه وسرنوشت ساز نام و يادي به ميان ميآيد. شايد از آن روست که اهل شعر و ادب و غزل مي گويند هر چه ذوق هنري است در توصيف و استعاره و کنايه وتشبيهي است که از هلال و بدر و محاق و مهتاب و گيسوي شب و کمان ابروست و کمتر سخن از خورشيد و آفتابي به ميان رفته که جهان در پرتو نور آن تجلي يافتهاست.
به جهت تقريب به ذهن و نه مشابهت، علماي فلسفه وعرفان، تعبيري در توصيف واجب الوجود دارند که مي گويند "هو مستور لشده ظهوره و هو مخفي لشده وجوده" يعني ظهور و وجود باري تعالي آن قدر آشکار و محسوس است که از شدت ظهور، از ديدگان مخفي ماندهاست. به راستي چرا در اين سالها که از ريز و درشت حوادث گفتهايم، از تهديدات بنيان برافکن سخن راندهايم و فراز و نشيب هاي انقلاب را به روايت و تحليل نشستهايم و بر عبور از اين طوفانها و تلاطمها باليده و افتخار کردهايم، کمتر از تدبير و هوشياري و رهبري داهيانه سکاندار نظام اسلامي در دهه دوم و سوم انقلاب سخن به ميان آوردهايم، تهديداتي که اگر تنوع و حجم آن بيشتر از دهه اول انقلاب نباشد، لااقل همسان و همسنگ آن است، اگر چه معتقديم از رهبري امام راحل و معمار اين انقلاب الهي نيز به مشتي از خروار بسنده کردهايم.
چه کسي ميتواند مدعي شود که در ميان رهبران و روساي جمهور امروز دنيا، فردي خداترستر و باتقواتر از رهبر ايران اسلامي ميشناسد؟ کدام ناظر منصفي تاکنون ادعا کرده که درميان حاکمان امروز، حاکمي را مي شناسد که شجاعتر، با تدبيرتر، خلاقتر و هوشمندتر از رهبر ايران بر ملتي حکومت ميکند؟ آيا ميتوان رهبري به جامعيت علمي، ديني و فقهي ايشان در دنياي اسلام پيدا کرد؟ کدام سياست ورزي است که توانايي او همسنگ و همسان مديريت ايشان در بحبوحه بحرانها و فشارها و تهديدهاست؟ و کدام اهل سياستي با درک صحيح از بحران هاي 19 ساله نظام اسلامي که از اين حيث در ميان حدود 200 کشور دنيا بينظير است، ميتواند ادعا کند رهبري را ميشناسد که او در عبور کشتي انقلاب از دل طوفانها و امواج سهمگين، مدبرانهتر از او هدايت کشتي را ميتوانسته بر عهده بگيرد و به ساحل مقصود رهنمون سازد؟ کدام ملتي ميتواند چونان ملت لايق ايران، رهبري را به دنياي بشريت عرضه نمايد که از حيث ساده زيستي و پرهيز از زخارف دنيوي، در دنياي امروز به انگشت اشاره در آيد؟
*خورشيد در آينه خورشيد
امام بخشي از اين بار مسئوليت را در زمان حيات خويش بر دوش کشيد و با تعابيري بلند و رسا در توصيف فرزند رعنا و برنايش فرمود: "يکي از بازوهاي پرتوان جمهوري اسلامي ... برادري آشنا به مسايل فقهي و متعهد به آن ... ازجمله افراد نادري که چون خورشيد روشني ميبخشد.... متعهد و مبارز در خط مستقيم اسلام... عالم به دين و سياست ... کسي که آواي دعوت او به صلاح و سداد در گوش مسلمين طنين انداز است... سربازي فداکار در جبهه جنگ و معلمي در محراب، خطيبي توانا درجمعه و جماعات و راهنماي دلسوز در صحنه انقلاب... در حکم آيه شريفه اشداء علي الکفار و رحماء بينهم ... من آقاي خامنهاي را بزرگ کردم... ايشان سرمايه انقلاب هستند... ايشان از اجتهادي که لازمه ولايت فقيه ميباشد، برخوردارند... ايشان الحق شايسته رهبرياند، با بودن آقاي خامنهاي شما خلا ء رهبري نداريد و ... "و چنين بود که سکاندار هدايت انقلاب، در اولين سخنراني خود در ميان مردمي که دست بيعت به سوي ايشان دراز کرده بودند، فرمود: "ما با خدا پيمان بستهايم راه امام خميني را که راه اسلام و قرآن و راه عزت مسلمين است دنبال کنيم و از هيچ يک از آرمانهايي که به وسيله امام ترسيم شده، چشم پوشي نخواهيم کرد. آرمانهايي چون پيگيري سياست نه شرقي و نه غربي، حمايت از مستضعفان و محرومان، وحدت و همبستگي دنياي اسلام، وفاداري به اصل ولايت فقيه، استقلال و خود کفايي کشور، حرکت به سمت استعدادهاي جوشان داخلي و ساختن جوانان و اصلي شمردن مسئله فلسطين."
*چالش هاي پس از رهبري
جابه جايي ها در حوزه قدرت، همواره با مشکلات عديدهاي درنظامهاي سياسي رايج همراه بوده است، اما با ژرف نگريهاي امام امت(ره) و درايت و اقتدار رهبر معظم انقلاب و حضور ميليوني مردم در مراسم تشييع بنيانگذار جمهوري اسلامي ايران، اين انتقال قدرت در نظام اسلامي با کمترين هزينه انجام شد. به اعتقاد بسياري از تحليلگران سياسي، معدل عملکرد و هنر مديريتي و رهبري امام (ره) در برهه زماني 67 تا 68، که آخرين سال حيات مادي ايشان بر اين کره خاکي بود را ميتوان با تمام دوران مبارزه و رهبري امام(ره) مقايسه کرد و در واقع سال 1367، سال شکوفايي و اوج هنرنمايي آن قائد عظيم الشأن بود. در اين سال، امام ضمن ترسيم خطوط کلي سياستها و خط مشي جمهوري اسلامي ايران در عرصههاي سياسي، فرهنگي و بين المللي، بن بستهاي موجود در اداره کشور را که جز با يد بيضايي و انگشت اشارت ايشان قابل گشودن نبود، گشود تا روند تکاملي انقلاب را تضمين نمايد. پذيرش قطعنامه 598 و پايان جنگ تحميلي، عزل منتظري از قائم مقامي رهبري و انهدام باند مهدي هاشمي، تشکيل شوراي بازنگري قانون اساسي و حذف مرجعيت از شرايط رهبري، از جمله بن بستهايي بودکه مي توانست هر انقلابي را به زانو درآورد، علاوه بر آنکه با صدور حکم قتل سلمان رشدي و گشايش جبهه فرهنگي اسلام در برابر دنياي غرب، دعوت گورباچف و بلوک شرق به اسلام و تاکيد مجدد برصلاحيتهاي آيت الله خامنهاي، سياست هاي کلي نهال نوپاي انقلاب را ترسيم فرمودند.
رهبر معظم انقلاب در شرايطي سکان هدايت انقلاب را به دست گرفتند که فضاي پيش روي ايشان با دوران زعامت امام (ره) بسيار متفاوت بود. امام با مرجعيت عليالاطلاق و پشتوانه حوزه علميه قم، مشهد و نجف و با پشتوانه پنج دهه کار علمي، فقهي، آموزشي و پرورشي و با تشکيلاتي قوي و منسجم از روحانيون و دانشگاهيان قدم در راه مبارزه گذاشت و در طول مبارزه علاوه بر سود جستن از پشتوانه "مرجعيت"، از تلاشها و جانفشانيهاي مريداني چون طالقانيها، بهشتيها، مطهريها، خامنهايها، هاشمي رفسنجانيها، مفتحها، باهنرها، رجاييها، سعيديها، غفاريها، اندرزگوها، مدنيها، اشرفي اصفهانيها، دستغيبها و ... بهره برد که اين امتياز در سالهاي نخستين رهبري آيت الله خامنهاي، به رغم تمامي شايستگي هاي ايشان، مهيا نبود و سالها به درازا کشيد تا بنمايههاي عميق علمي و قابليتهاي شگرف فقهي ايشان به رخ مدعيان کشيده شود.
*مديريت بحران
حضرت آيت الله خامنهاي در حالي توسط خبرگان اين ملت براي رهبري نظام اسلامي برگزيده شد، که کشور آبستن حوادث و مشکلات بسيار بود. رحلت امام يک شوک سهمگين به دولت و ملت ايران وارد ساخته بود و دشمنان و بدخواهان نظام، چنگ و دندانها سائيده و نشان ميدادند. تأسيسات زيربنايي کشور همچون آب، برق، گاز، مخابرات، راهها، فرودگاهها، خطوط راه آهن، پالايشگاهها و صنايع مادر، در دوران جنگ تحميلي خسارات فراوان ديده بودند، ذخاير ارزي کشور به پائينترين ميزان خود رسيده بود و تأمين نيازهاي اساسي و اوليه مردم، تبديل به يک دغدغه جدي شده بود.
تنظيم سياستها و اولويتهاي باز سازي کشور با عنوان "برنامه اول توسعه اقتصادي کشور" از چالشهاي نفسگيري بود که در اولين سال رهبري ايشان اتفاق افتاد. برنامهاي که به دليل ماهيت ابزاري و سرمايهاي خود، موجبات بروز برخي ناعدالتيها و تبعيضها را فراهم ميساخت اما اين امر دليلي بر سکوت و يا شانه خالي کردن ايشان از زير بار مسئوليت نبود و بارها ضمن هشدار نسبت به اتخاذ برخي سياستهاي اقتصادي، در مواردي از سرعت گرفتن برنامه هاي موسوم به توسعه اقتصادي به دليل فشاري که برگرده اقشار آسيب پذير و محروم جامعه وارد ميآمد، جلوگيري به عمل آوردند.
يکي از مهمترين ويژگي هاي مقام معظم رهبري به اعتراف دوست و دشمن، مديريت عالي و خلاقانه ايشان در شرايط حساس و بحراني است. اداره يک جامعه در شرايط عادي، شايد کار دشواري نباشد خصوصاً براي مديران و رهبراني که از تجربه لازم براي اداره جامعه برخوردار باشند، اما توانمندي يک مدير و يک سکاندار کشتي در شرايطي ظاهر ميشود که در لحظات بحراني و در ميان توفان حوادث، کيان نظام را به سلامت به ساحل مقصود برساند. جنگ اول خليج فارس و حمله صدام به کويت، يکي از اين عقبههاي سخت و سرنوشت ساز بود که با تدبير وهوشمندي رهبر معظم انقلاب، از آن به سلامت عبور کرديم. در جريان تجاوز صدام به کويت و ورود نيروهاي غربي به خليج فارس و آغاز درگيري ها، گروههايي که خود را اهل تحليل و صاحب فهم و درک عميق ميدانستند، بامشاهده شليک چند موشک اسکاد به اسرائيل، از صدام به عنوان خالدبن وليد دوران ياد کردند و خواستار گشايش جبههاي نظامي به نفع صدام در منطقه شدند تا ناخواسته کشور را درگير دامي از قبل پهن شده نمايند، اما با هوشياري و تدبير رهبري که جنگ صدام و آمريکا را "جنگ باطل با باطل" ناميدند، انقلاب از دام درگيري با دنياي غرب آن هم در جبهه حمايت از صدام(!) به سلامت عبور کرد تا هوشمندي و درايت ايشان به رخ مدعيان کشيده شود.
*عبور از دوران فتنه
دوران به قدرت رسيدن طيفي از تجديدنظرطلبان در دوره موسوم به "توسعه سياسي" را بايد جزو تلخترين و سختترين دوران حيات انقلاب اسلامي به شمار آورد. دوراني که شاهد بروز و ظهور فتنههايي چون قتلهاي زنجيرهاي، شبه کودتاي 18 تير، يکه تازي مطبوعات زنجيرهاي و فضاي به شدت ملتهب سياسي کشور بوديم. قصه تلخ قتلهاي زنجيرهاي با هدف فرمان آتش به سوي نظام طراحي شده بود و تبليغات گستردهاي که هيچ تناسبي با وزن واقعي آن نداشت و انسان را به ياد ماشين تبليغاتي گوبلز و هياهوي دروغين و غلوآميز تاريخ معاصر چون سوزاندن يهوديان در کورههاي آدم سوزي و قتل عام ارامنه توسط دولت عثماني ميانداخت. واقعهاي که به جاي ريشهيابي، توسط برخي گروههاي فرصت طلب و وابسته، به ريشه سازي کشيده شده بود و محوريترين شخصيتها و بنياديترين نهادهاي نظام را با آتشباري فريب و خدعه و نيرنگ به مسلخ کشانده بودند.
توطئهاي که با هدف دامن زدن به تنازعات داخلي و فراگير نمودن آتش جنگ داخلي، ارکان نظام اسلامي را نشانه رفته بود که اين تهديد بنيان افکن، با سرپنجه تدابير رهبري، به فرصتي براي پالايش نظام از نيروهاي نفوذي و موجب شکل گيري صف بندي جديدي به نام نيروهاي خودي و غيرخودي درجريان هاي سياسي کشور گرديد. شکلگيري مطبوعات زنجيرهاي که درجهت اجراي پروژههايي چون نافرماني مدني، استحاله از درون، ديپلماسي مسير 2، براندازي خاموش، پروژه خندق، تعادل ويرانگر، مقاومت مدني، مشروعيت دوگانه، فشار از پائين و چانهزني در بالا، عبور از خاتمي و... تدارک ديده شده بود، با شجاعت و ميدان داري رهبري به تسخير نيروهاي نظام درآمدند تا يکي از مستحکمترين و موثرترين پايگاههاي دشمن که عبدالله بن ابيها در آن موضع گرفته و فروپاشي نظام اسلامي را نشانه گرفته بودند، دچار اضمحلال و فروپاشي گردد.
برخورد هوشمندانه رهبر معظم انقلاب با پروژه هايي چون فشار از پايين و چانهزني در بالا و يا پروژه فروپاشي از درون، گواهي ديگر بر برخورد امامگونه ايشان بامخاطرات پيش روي انقلاب است. معظم له در پاسخ به مدعيان پروژه فشار با صراحت اعلام کردند:" اگر فشار بياوريد حادثه کربلا تکرار خواهد شد نه صلح امام حسن (ع)" و در پاسخ به سردمداران پروژه فشار و استحاله از درون فرمودند: "اصلاحات در ذات و هويت انقلاب است درحالي که برخي به دنبال نقش آفريني همزمان يلتسيني و گورباچفي هستند. اينها اشتباه اولشان اين است که آقاي خاتمي، گورباچف نيست. اشتباه دومشان اين است که اسلام، کمونسيم نيست. اشتباه سومشان اين است که نظام مردمي جمهوري اسلامي، نظام ديکتاتوري پرولتاريا نيست. اشتباه چهارمشان اين است که ايران يک پارچه، شوروي متشکل از سرزمينهاي به هم سنجاق شده، نيست و اشتباه پنجم شان هم اين است که نقش بي بديل رهبري در ايران شوخي نيست."
تدبير امامگونه رهبر معظم انقلاب در برخورد با شبه کودتاي 18 تير 78، تلولو ديگري از هنر رهبري و هدايت ايشان است. حادثهاي که با طراحي نيروهاي خارجي و صحنه گرداني اپوزيسيون داخلي و بازيگري گروهي از اراذل و اوباش و تعدادي دانشجونما که بازيچه سياست بازان حرفهاي شده بودند، اتفاق افتاد اما با اقتدار و تدبير رهبري، بساط آن برچيده شد تا آرامش و امنيت به جامعه اسلاميمان لبخند زند. حادثه 11 سپتامبر و متعاقب آن حمله آمريکا به افغانستان و عراق هم از ديگر بحران هايي بود که نظام ما به سلامت از آن عبور کرد. پس از حادثه 11 سپتامبر و تشکيل ائتلافي موسوم به ائتلاف ضد تروريست و تعيين محورهاي شرارت و شعار "هر که با ما نيست برماست" که با هدف ايجاد رعب و وحشت در ملل مسلمان و تغيير مرزهاي دنياي اسلام طراحي شده بود و در برههاي که قدرتهاي بزرگي چون روسيه و چين نيز از ترس برخورد، راه مماشات و همراهي را با سواره نظامان صليبي در پيش گرفته بودند، غرش رعد آساي رهبري در شکستن صفوف جبهه متحد غرب و نشان دادن ريشه تروريسم در زائده چرکيني به نام رژيم صهيونيستي و دولت استکباري آمريکا، بيداري و خيزش دنياي اسلام را در برابر اين توطئه شوم به ارمغان آورده است. در آن روزها، چه بسيار افراد و جريان هاي سياسي بودند که در مسير امواج اغواگرانه رسانههاي غربي، براي رفع اتهام از خود و پرهيز از درگيري با آمريکا، پيشنهاد مذاکره وهمراهي با لشکرکشيهاي آمريکا را مي دادند و امروز پس از شکستها و ناکاميهاي مستمر آمريکا در منطقه، سرافکنده از آن همه ترس و وحشت و تحليلهاي ناروا، سر در گريبان فرو بردهاند.
*نمي از يم
صيانت از آراي مردم و حفاظت از حقوق و آزاديهاي مشروع آنان در برابر خود محوريها و خودکاميهاي گروههاي سياسي و دفاع از اقليت در برابر سلطه گري اکثريت، از ديگر هنرهاي بي بديل رهبري است که مانع تمرکز قدرت در يک شخص يا نهاد يا جريان خاص سياسي شده است، حادثهاي که بنيان آن دربرهه هايي از تاريخ انقلاب توسط حزب کارگزاران و سپس حزب مشارکت پيچيده شد، اما با انگشت اشاره رهبري در هم پيچيد. ارائه تعاريف جديدي از دمکراسي، مردمسالاري، حقوق بشر، جامعه مدني و ...، که در سايه هوشمندي رهبر معظم انقلاب به دست آمده است، هجمه نظري و ايدئولوژيک شيفتگان نظام ليبرال دمکراسي را به يک فرصت تازه براي نظام اسلامي تبديل کرد تا از بطن آن مفاهيم بلندي چون مردمسالاري ديني، جامعه مدني نبوي و اصولگرايي اصلاح طلبانه، در خدمت تحکيم مباني انقلاب اسلامي خلق شود. مروري گذرا برفراز و نشيبها و تهديد و توطئههاي صورت گرفته در هجده سال گذشته، گواهي براين مدعاست که حجاب معاصرت باعث گرديده تا تنها "نمي از يم" ويژگيها و ظرفيتهاي شگرف حضرت آيت الله خامنهاي را با پوست و گوشت خود احساس کرده باشيم.
تسلط و احاطه بي نظير معظم له براموري همچون مسايل نظامي، تهديدات دشمنان، تهاجم فرهنگي، ناتوي فرهنگي، نيازهاي نسل جوان، مطالبات و نيازهاي دانشگاهها، بايستههاي حوزههاي علميه، شناخت دغدغههاي نيروهاي انقلاب و درک شايسته از بايستههاي نظام اسلامي و... باعث گرديده تا حتي بدخواهان نظام نيز از اين همه وسعت و جامعيت و احاطه ايشان بر امور، گاه ناخواسته لب به تمجيد و تجليل بگشايند. هيچ فرد منصفي نمي تواند منکر اين مهم شود که دستاوردهاي نظام درعرصههايي چون پيشرفتهاي هستهاي، موشکي، سلولهاي بنيادي، توليد داروها و واکسنهاي مهارکننده بيماريهايي چون ايدز و برخي سرطانها، ترميم ضايعات نخاعي، دستيابي به فناوري شبيه سازي، به راه افتادن نهضت توليد علم و جنبش نرم افزاري در حوزه و دانشگاه، دميده شدن روحيه اعتماد به نفس درجوانان و جوان گرايي و... در گرو دغدغهها و پيگيريهاي مستمر ايشان صورت گرفته است. معظم له در جمع دانشجويان کشور به صراحت فرمودند: "اگر بودجهبندي کشور در دست من بود، مهمترين چيزي که من به عنوان اولويت اول به آن نگاه ميکردم، همين مسئله "پژوهش" بود. امروز دنيا به پژوهش به عنوان زيربناي پيشرفت وتعالي يک جامعه نگاه مي کند.
از زمان فروپاشي ساختار نظام بين الملل بواسطه سقوط و اضمحلال اتحاد جماهير شوروي، منطقه خاورميانه و رخدادهاي جهاني تحولات پرآشوبي را پشت سر گذاشت. در اکثر اين تحولات، ايران، يکي از حلقههاي کليدي آن محسوب ميشد. عبور از گردونههاي بسيار سخت تحولات مرهون تدابير بسيار هوشمندانه نظام جمهوري اسلامي ايران بود. در واقع بحرانها و رخدادهاي متوالي که در طي اين سالها براي جمهوري اسلامي ايران رخ داد فوق العاده قابل توجه و بسيار حساس بود. اگر فضاي تصميم گيري را در سه دسته الف) سازمان يافته و برنامه ريزي شده، ب) استراتژيک، ج) بحراني تقسيم بندي کنيم، جمهوري اسلامي همواره در فضاي بحراني بسر ميبرد. بنابراين تصميم گيري در چنين شرايطي بسيار حساس و نيازمند تصميم گيران آگاه، هوشمند، مدبر و جامع نگر و شجاع ميباشد.
عبور موفقيت آميز از اين بحرانها و تبديل کردن آنها به فرصت هاي مغتنم از شاخصهاي بارز ديپلماسي جمهوري اسلامي ايران بوده است. کنکاش در خصوص اين مديريت موفقيت آميز نشان ميدهد که رهبر معظم انقلاب مهمترين و بيشترين نقش را داشته است. امروز کسي ترديدي ندارد که مواضع و رويکردهاي رهبر معظم انقلاب در خصوص رويدادهاي مهمي مانند 11 سپتامبر، حمله آمريکا به افغانستان و عراق، مقدمه سازي براي حمله و سرنگوني جمهوري اسلامي ايران، تحريمها و فشارهاي ارعاب آميز و دهها رخداد ديگر، نه تنها جمهوري اسلامي ايران را از تهديدات بالقوه و بالفعل دور ساختند بلکه موقعيت و جايگاه ايران را در مراتب قدرت و ثبات چه در بعد داخلي و خارجي به شدت افزايش دادهاند.
* سبک هدايت و مديريت تحولات
با نگاهي به ويژگيها و مختصات واکنشهاي رهبر معظم انقلاب نسبت به رويدادها و تحولات منطقهاي و بين المللي ميتوان رمز موفقيتهاي جمهوري اسلامي ايران در حوزه خارجي و بويژه عبور پيروزمندانه از بحرانها را دريافت. در اينجا به برخي از آنها اشاره مي شود:
1- واکنش واقع گرايانه:
يکي از ويژگي هاي رهبر معظم انقلاب در واکنش به تحولات منطقه اي و جهاني واقع گرايي معظم له است. نمونه ها و مصاديق مختلفي از تحولات در طي اين دوران رخ داد که در واکنش به آن ديدگاه و مواضع مختلفي از سوي گروهها و شخصيت هاي سياسي مطرح گرديد. اکنون که فارغ از فضاي پيچيده زماني آن تحولات شده ايم، آشکار شده است که در صورت عدم تدبير هوشمندانه رهبر فرزانه و اتکا به مواضع برخي از شخصيت ها و گروههاي سياسي، معلوم نبود که چه پيامدهاي منفي متوجه جمهوري اسلامي ايران ميگرديد. يکي از اين نمونهها حمله آمريکا به عراق براي آزادسازي کويت بود که در آن هنگام برخي از سياسيون چپ سياسي کشور پيشنهاد همراهي با صدام عليه آمريکا ميدادند. در چنين شرايطي رهبر معظم انقلاب با درک صحيح تحولات منطقه و با معيار اصول گرايي موضع بي طرفي ايران را رسما اعلام کرد. البته اين بي طرفي به معناي سکوت در برابر جنايات ناشي از جنگ نبود بلکه در عين حال بي طرفي انتقادي را برگزيد. بعدها اسنادي که منتشر شد نشان داد که اين جنگ سناريوي تعريف شده آمريکا براي اهداف چند منظوره بود.
نمونه ديگر حادثه 11 سپتامبر بود. اکنون که مواضع اتخاذ شده از سوي گروهها و شخصيت هاي مختلف در آن زمان مورد بررسي قرار مي گيرد کاملا نشان مي دهد که رويکرد رهبر معظم انقلاب چقدر مدبرانه بوده است. جريانات سياسي به اصطلاح اصلاح طلب اصرار داشتند که ايران از اين فرصت استفاده کند و وارد گفتگو با آمريکا شده و در ائتلاف بزرگ ضد تروريستي شرکت نمايد. در حالي که رهبر معظم انقلاب از ظاهر اين تحول گذشته و دروني ترين انگيزه اين تحولات و روندهاي آن را هدف قرار داده بودند و بر اين اساس سکان سياست خارجي کشور را به سمت عدم ائتلاف و مخالفت با سياست هاي تهاجمي پس از 11 سپتامبر هدايت کردند. اکنون همه افکار عمومي جهان و حتي در داخل آمريکا نيز به رويکردي که ايران انتخاب کرده بود رسيدند و اين نشان دهنده تدبير و آينده نگري در حوزه ديپلماسي است.
در همين راستا اقدام آمريکا عليه افغانستان و سپس عليه صدام نيز جالب توجه است بسياري در داخل به اين اقدامات مثبت مينگريستند و برخي از اصلاح طلبان افراطي نيز پا را فراتر گذاشته و جنگ جديد آمريکا را "جنگ تمييز" ياد ميکردند. با اين حال در جريان جنگ آمريکا در خاورميانه سه پيشنهاد مورد توجه بود: 1- تعقيب استراتژي انزواطلبي 2- مدل الحاق و پيوستن به ائتلاف بزرگ 3- رويکرد بي طرفي مثبت وفعال. در شرايط چنين گفتمانهايي رهبر معظم انقلاب راهبرد دو لايه اي را اتخاذ کردند که از يک سو به لحاظ ديپلماتيک بي طرف مثبت و فعال اتخاذ شد و از سوي ديگر راهبرد فرصت سازي براي ارتقاي منافع ملي مورد توجه قرار گرفت که اکنون آثار و برکات آن را بوضوح مشاهده ميکنيم. آنچه در نمونههاي بالا ملاحظه شد دقيقا بيانگر واکنشها و رويکردهاي واقع گرايانه نسبت به تحولات منطقه اي و جهاني بوده است.
2- تشخيص به موقع رويدادها و روندهاي سياسي
دومين ويژگي مهم در مديريت رهبري معظم انقلاب در حوزه سياست خارجي است. گفته مي شود درک تهديد نقش محوري در نوع واکنش و تصميم دارد و در واقع درک تهديد متغيري ميانجي بين حادثه يا رويداد و واکنش نسبت به آن به شمار ميآيد. هر قدر درک و تشخيص رويدادها و روندها واقعي تر و هوشمندانهتر باشد واکنشهاي اتخاذ شده درست تر و مثبت خواهد بود. رهنمودها و هشدارهاي به موقع رهبر معظم انقلاب نسبت به تهديدات و روندهاي سياسي نقش حياتي در عبور موفقيت آميز از بحرانها داشته است. اين موضوع در داخل و هم در خارج مصداق دارد.
هشدار رهبري در خصوص شبيخون فرهنگي در اوايل دهه 1370، افشاي سناريوي يلتسيني کردن ايران (فروپاشي از درون)، افشاي سياست هاي پنهان آمريکا در خاورميانه، هشدار نسبت به سناريوي اختلاف افکني بين اقوام و مذاهب ايراني از يک سو و راه انداختن جنگ شيعي و سني از سوي ديگر. بر حذر داشتن مسلمانان از طرح اسلام هراسي و اسلام ستيزي غرب و ... نمونه هايي از درک سريع و به موقع تهديدات و واکنش مناسب نسبت به آن بوده است.
3- هدايت ديپلماسي هوشمندانه
شاخص ديگري از مديريت رهبر معظم انقلاب، هدايت ديپلماسي هوشمندانه در عرصه سياست خارجي است. در ديپلماسي هوشمندانه، درک صحيحي از تهديدات و فرصت ها و قوت ها و ضعف ها وجود دارد. در مواجهه با بحرانها و تهديدات همواره ديدگاههاي مختلفي از سوي جريانات سياسي وجود داشته و اصرار بر اجرايي شدن آن ديدگاهها بوده است لکن پس از گذشت سالها اکنون به خوبي مي توان ملاحظه کرد آن ديدگاهها تا چه ميزان ضعيف و غير عالمانه و عاقلانه بوده است در حالي که اگر هدايت هاي هوشمندانه مقام رهبري نبود خساراتي جدي بر منافع و مصالح کشور وارد ميشد. يکي از مهمترين عرصههاي تجلي اين ديپلماسي در موضوع هستهاي ايران است. همه متفق القولند که سکان دار اصلي تحولات هستهاي ايران چه در بعد فني و چه در ابعاد سياسي و ديپلماتيک آن رهبر معظم انقلاب بوده است. در ابتداي بحران هستهاي که جامعه دو قطبي شده و يک طرف بحث واگذاري و تسليم را مطرح و ديگري مقابله و جنگ را پيشنهاد ميداد، رهبر معظم انقلاب مسير عقلاني و هوشمندانهاي را اتخاذ کردند که ايران را از آن فضاي سنگين بين المللي خارج ساخت. معظم له با پرهيز از افراط گري و تفريط گرايي، متناسب با شرايط که شامل چهار عنصر تهديد، فرصت، قوت و ضعف بوده است، رويکردهاي معقولانه و هوشمندانهاي را تجويز ميکردند.
اکنون ترديدي نيست که چنانچه مشي و رويکرد و هدايت هاي معظم له نبود، پرونده هستهاي ايران از دو حال خارج نبود يا کاملا تسليم محض مي شد و يا منهدم ميگرديد. اما در حال حاضر، نه تنها تسليم نشديم بلکه مقاومت بينظيري را برجاي گذاشتيم و به ميزان زيادي خصم را از بعد سياسي و حقوقي و فني خلع سلاح کرديم و همه اينها مرهون هدايت صحيح و شجاعانه رهبر معظم انقلاب بود.
4- ترکيب آرمانگرايي و واقع گرايي
مقام معظم رهبري همچون امام راحل آرمانگرايي و واقع بيني را با هم مد نظر قرار مي دهد، توانست در عرصه عمل اين دو را با هم تلفيق نمايد. در سالهاي گذشته متاسفانه عدهاي عرصه اجرايي کشور را برعهده گرفته بودند که بواسطه ضعف باورها و شدت فشارهاي بيروني آرمانها را فداي واقعيات آن هم واقع گرايي از نوع رئاليستي محض کردند. در همين حال برخي افراد نيز بودند که توجهي به واقعيات نداشتند و به هر قيمتي و علي رغم شرايط و بسترها، تاکيد بر آرمانها ميکردند اما رهبر معظم انقلاب فارغ از چنين گفتمانهايي که هر يک به نوبه خود فشارهاي سنگيني را وارد ميکردند، موضع اعتدال و نگاه توامان آرمانگرايانه - واقع گرايانه داشتند. تاکيد معظم له بر سه اصل عزت و حکمت و مصلحت در واقع ترکيب آرمان گرايي و واقع گرايي است. "عزت اين است که جامعه و نظام اسلامي در هيچ يک از برخوردهاي بين المللي خود نبايد طوري حرکت کند که منتهي به ذليل شدن اسلام و مسلمين شود" (9/11/68) "حکمت يعني حکيمانه و سنجيده کار کردن، هيچ گونه نسنجيدگي را نبايد در اظهارات ديپلماتيک و هر آنچه مربوط به سياست خارجي و ارتباطات جهاني است راه داد." "و اما مصلحت يعني مصلحت انقلاب و اين مصلحت همه جانبه است يعني از رفتار شخصي ما : بخصوص شما : شروع ميشود." (18/4/70)
5- اصول گرايي در سياست خارجي
نگاهي به مواضع و رويکردهاي مقام معظم رهبري از 1368 تاکنون نشان ميدهد که اصولگراترين شخصيت در اين عرصه بوده ودر همين حال تنها مانع انفعال و تحجر در جهت گيري خارجي ميباشد. در واقع رهبر معظم انقلاب همانطور که خود را وفادار آرمانهاي امام راحل (ره) ميدانستند در عمل نيز مشي اصولي آن عزيز سفر کرده را حفظ کرده و توسعه دادند. موضع قاطعانه رهبر معظم انقلاب نسبت به آمريکا و استکبار جهاني و حمايت قاطع و صريح از ملل مستضعف و بويژه فلسطين و ضديت پايدار نسبت به رژيم صهيونيستي و اعتقاد به صدور و انتقال ارزشهاي اسلامي همچنان ياد آور مواضع حکيمانه امام راحل (ره) است. در واقع همانطور که معظم له به همه آحاد مردم و گروههاي سياسي توصيه کردند که مرزهاي عقيدتي و ايدئولوژيک بايد حفظ شود، خود در عرصه داخلي و خارجي به تمام و کمال رعايت کردند. يادمان نميرود که بسياري از جريانات دوم خرداد که خود را حافظ ميراث حضرت امام (رحمت الله عليه) مي دانستند چگونه ارزشها و آرمانهاي امام (ره) را حداقل در حوزه خارجي ناديده گرفته بودند.
سناريو هاي تحت عنوان تابوشکني رابطه با آمريکا، ايدئولوژي زدايي از سياست خارجي و طرحهاي مبني بر اينکه فلسطين را به خود فلسطينيها واگذاريم و کاري به اسرائيل غاصب نداشته باشيم عناويني بود که در طي اين سالها مطرح و پيگيري مي شد. اما حضور فعال و تعيين کننده رهبر معظم انقلاب در مسند ولايت، باعث شد که اين آرمانهاي امام (ره) ذبح نگردد. در همين راستا معظم له تاکيد داشتند: "مقبوليت جهاني بسيار خوب است، اما نه به بهاي دست برداشتن از اصول جمهوري اسلامي که هويت ملي و جمعي ماست." (29/5/82) اکنون کسي نمي تواند شک نمايد که نفوذ و قدرت ايران بواسطه مشي اصول گرايانه که ريشه در منش و رفتار امام راحل (ره) داشت، در سراسر منطقه بشدت تعميق يافته است. نفوذي که رعب در دل دشمنان ما انداخته است.
*دستاوردهاي بي نظير سياست خارجي ايران
محصول ويژگي و مختصات گفته شد و يکسري ويژگي هاي ديگر که مجال بررسي آن در اين مقاله نيست، چه تاثيري بر سياست خارجي ايران و يا اساسا جايگاه، جمهوري اسلامي ايران گذاشته است؟ واقعيت امر اين است که موقعيت ايران در طي اين دوران بشدت تحکيم يافته و در کلاس بندي قدرت به رتبه هاي بالايي دست يافته است. در اين جا به برخي از آنها اشاره ميشود:
1- افزايش اقتدار و نفوذ ايران
يکي از دستاوردهاي مهم هدايت ها و رهنمودهاي خارجي رهبر معظم انقلاب، افزايش اقتدار و نفوذ ايران است. اکنون اکثر مقامات سياسي و نظامي غرب بر اين باورند که جمهوري اسلامي ايران قدرت بلامنازع در خاورميانه پيدا کردهاست. رومانو پرودي نخست وزير ايتاليا در مصاحبه با روزنامه مصري "اخباراليوم" گفت که ايران کشور کليدي در صحنه سياسي خاورميانه است. همين موضع را خاوير سولانا معاون هماهنگ کننده سياست خارجه اتحاديه اروپا مطرح کرد مبني بر اينکه ايران در جريان بازي قدرت اين قدر برگ برنده در دست دارد که به يک قدرت درجه اول در جهان تبديل شود. مسلما اين نفوذ و قدرت جنبه سخت افزاري ندارد. بلکه اين نفوذ و اقتدار ناشي از منابع معنوي و ديپلماتيک هوشمندانه ايران و مواضع شجاعانه و عدالت خواهانه و اسلام خواهانه در منطقه است که افکار عمومي منطقه را در سطوح تودهاي و نخبگي به خودش جذب و جلب کرده است.
موسسه سلطنتي امور بين الملل انگليس در گزارشي با عنوان ايران، همسايگان و بحرانهاي منطقهاي نوشت که: آمريکا براي جلوگيري از افزايش قدرت منطقهاي ايران به همسايگان آن متوسل شده است. اما ايران با موفقيت در روابط خود با کشورهاي همسايه حتي آن دسته از کشورهاي عربي و سني مذهب که از نفوذ آن بيم دارنده سود جسته و به موقعيت قابل توجهي در منطقه رسيده است.
با اين حال اکنون هيچ مقامي و تحليل گري وجود ندارد که به قدرت و نفوذ ايران اذعان نکرده و معتقد به اين نباشد که کلاس بندي قدرت در خاورميانه بطور بنيادي بهم خورده است و ايران در راس هرم قدرت منطقهاي قرار گرفته است. در واقع بر اثر وجود چنين واقعيتي است که آمريکا تن به مذاکره با ايران را براي برون رفت از چالش عميق در عراق داد و اساسا جنبش مذاکره با ايران در داخل آمريکا که اوج تجلي آن را در مناظرههاي کانديداهاي رياست جمهوري آمريکا مشاهده ميکنيم، ناشي از افزايش اقتدار و نفوذ ايران است و شکي نيست که اين نفوذ بر اثر درايت و خردورزي رهبر فرزانه انقلاب بوده است و گرنه در صورت تداوم سياست تساهل و تسامح و يا در صورت اعمال ديدگاههاي برخي از جريانات سياسي ميانه رو يا اصلاح طلب هرگز چنين موقعيتي نصيب ايران نميشد.
2- تبديل شدن ايران به يک کشور شکست ناپذير و مقاوم
هدايت و مديريت رهبر معظم انقلاب در عرصه سياست خارجي که خود تداوم دهنده مشي اصولي و شجاعانه امام راحل (ره) بوده است کشور ايران را به يک دژ مستحکمي تبديل کرد که هر قدر ضربه به آن زده ميشود قويتر ميگردد. اکنون اعتراف صريح مقامات ارشد و استراتژيستهاي کشورهاي جهان از جمله غرب است که استحکام ايران نسبت به گذشته و ابتداي انقلاب فوق العاده افزايش يافته است. هفتهنامه آمريکايي تايمز طي گزارشي با توجه به يافتههاي کميته مطالعات بيکر هميلتون نوشته بود که ايران به محکمي در سنگر خود قرار گرفته و به هيچ عنوان در معرض تغييرات بنيادين انقلاب قرار ندارد. (روزنامه جمهوري اسلامي 13/1/85) بواسطه چنين شرايطي پروژه حمله نظامي (چه تمام عيار و چه نقطه اي) آمريکا يا رژيم صهيونيستي براي همه امري نشدني و اساسا غير خردمندانه تلقي شده است. هرگاه طرح اقدامات نظامي در رسانهها اوج گرفت همه شاهد بوديم که رهبر معظم انقلاب با تمام صلابت پاسخ قاطعي را ميدادند.
معظم له همانطور که در گذشته از جمله در سال 1370 اعلام کرد که "به حول و قوه الهي اعتقادم از بن دندان اين است که آمريکا اگر تمام نيروهايش را براي ضربه زدن به اين انقلاب بسيج کند، هيچ غلطي نميتواند بکند." (28/6/70) در سالهاي اخير نيز با همان صلابت اعلام کردند که اگر دشمنان تعرضي به خاک ايران بکنند تمام منافع آنها در سراسر جهان هدف قرار خواهد گرفت. اين نوع موضعگيري در واقع ناشي از قدرت و تواناييهاي جمهوري اسلامي ايران از يک سو و ضعف و پوشالي بودن ابهت قدرت هايي مثل آمريکا است.
چنانکه ريچاردهاوس رئيس شوراي روابط خارجي آمريکا تصريح کرد گزينه تغيير رژيم ايران (چه سخت و چه نرم) تحقق يافتني نيست. به همين ترتيب نتيجه صلابت و استحکام جمهوري اسلامي است که شاهد تغييرات پي درپي سياست هاي غرب عليه ايران هستيم.
3- شکسته شدن مجدد ابهت آمريکا و متحدينش
ديپلماسي هدايت شده توسط رهبر معظم انقلاب راهبردها و سياست هاي آمريکا در منطقه را با شکست سختي مواجه ساخت. اين سخن ريچاردهاوس شنيدني است که در مجله فارين افرز نوشته شد: با جنگ اول خليج فارس عصر آمريکايي در خاورميانه آغاز شد اما با جنگ دوم شاهد پايان عصر آمريکايي هستيم. در واقع مديريت منطقهاي ايران که با رهنمودهاي مقام معظم رهبري صورت گرفته تمام طرحهاي اين کشور را در خاورميانه با شکست مواجه ساخت به گونه اي که مادلين آلبرايت وزير خارجه اسبق آمريکا به کاخ سفيد اعلام کرد: ايران قدرت اول منطقه است و آمريکا بايد بداند که کليد حل معماي خاورميانه بويژه عراق در دست ايران است. درخواست آمريکا براي مذاکره با ايران در شرايطي رخ داد که همه به ضعف و ذلالت آمريکا پي برده و راديکالهاي جامعه آمريکا اين اقدام را سرافکني بزرگ نام نهادند. در همين حال ايران با تدبير مقام معظم رهبري درخواست مذاکره با آمريکا را بخاطر وضعيت شيعيان عراق و پيشنهاد آنها در اوج اقتدار پذيرفت.
4- تعميق منطقه ژئواستراتژيک ايران
سياست حمايت از نهضتهاي رهايي بخش و کمک به مسلمانان از تاکيدات جدي رهبر معظم انقلاب بودهاست، به عنوان نمونه معظم له در سال 80 فرمودند: "دفاع از مظلوم، هميشه يک نقطه درخشان است. کنار نيامدن با ظالم، رشوه نپذيرفتن از زورمند و زرمند، پافشردن بر حقيقت، اينها چيزهايي است که هيچ وقت در دنيا کهنه نميشود، اينها را بايد دنبال کنيم، اصول اينهاست." (16/8/80) اين سياست که با امام راحل (ره) شروع شده و جزء اصول و ارکان قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران (اصول 2 و 3 و 11 و 152 و 153 قانون اساسي) ميباشد توسط رهبر معظم انقلاب با تمام قوت پيگيري شد و اکنون ثمره آن را ملاحظه ميکنيم.
اتفاقي که در لبنان و فلسطين، عراق و افغانستان و ... رخ داده است نتيجه استقامت در پيگيري اين اصول از سوي رهبري انقلاب بوده است تاکيد اخير از اين بابت است که در سالهاي گذشته کساني بودند که با چنين رويکردي مخالفت ميورزيدند. با اين حال اين سياست با وجودي که ريشه در اصول و باورهاي اسلامي و انقلابي دارد، نتايج ژئواستراتژيکي نيز براي ايران داشته است. اين سياست مناطق ژئواستراتژيک ايران را توسعه داد. منطقه ژئواستراتژيک منطقه اي است که يک بازيگر در خارج از محيط ملي خود تعريف نموده و با ايفاي نقش موثر در آنجا و ايجاد مشکل براي رقباي خود توجه ايشان را از عطف به مسايل داخل خويش منحرف ساخته و يا حداقل شدت آن را تخفيف مي دهد. (افتخاري، 1380)
*فرهنگ سازي ها
از ديگر ابتکارات تاثيرگذار ايشان، نامگذاري سالها به عناويني همچون سال پيامبر اعظم (ص)، رفتار علوي، حماسه حسيني، سال امام خميني، پاسخگويي مسئولان، انضباط اجتماعي، خدمتگزاري به مردم، عدالتخواهي، اتحاد ملي و انسجام اسلامي است، نامگذاريهايي که در واقع يک نوع فرهنگ سازي در جامعه اسلامي بوده است. بازگشت اصولگرايان به صحنه قدرت که با تدابير ويژه و فرهنگسازي هاي مستمر ايشان در قالب گفتمان عدالتخواهي و اصلاحات يعني مبارزه با فقر، فساد و تبعيض صورت پذيرفت، از ديگر تدابير سرنوشت ساز ايشان است که پرداختن به آن مجال واسع تري را طلب مينمايد.
آينده نگري و پيگيري هاي مستمر و مستدام ايشان باعث گرديد مسئولان نظام، سندي به عنوان سند 20 ساله را تدوين نمايند که براساس آن، نظام اسلامي در سال 1404 هجري خورشيدي بايد در زمينه علمي، فناوري و اقتصادي به قدرت اول آسياي جنوب غربي (خاورميانه، آسياي ميانه و قفقاز) تبديل گردد. از ديگر ابتکارات ايشان، احياي اصل 44 قانون اساسي است که کارشناسان از آن به عنوان يک انقلاب و جهش اقتصادي نام ميبرند. با اجراي اصل 44، از تصدي گري دولت در مناصب اقتصادي کاسته شده و بخش خصوصي و تعاونيها، چرخه توليد و تجارت کشور را به حرکت در خواهند آورد.
تدابير ديگر ايشان در طول هجده سال گذشته با مشکلات و معضلاتي همچون فتنه طالبان و القاعده در افغانستان، کاهش قيمت نفت به زير 10 دلار، پرونده انفجار آميا، تحريک قوميتها و اقليتهاي ديني، گشايش سفره بحران و ناامني در کشور، تحريمهاي شديد اقتصادي، قطعنامههاي شوراي امنيت، دادگاه ميکونوس، کنفرانس برلين، اصلاح قانون مطبوعات، تحصن نمايندگان مجلس ششم، جنگ 33 روزه حزب الله لبنان با رژيم صهيونيستي، صدور حکم حکومتي در تاييد صلاحيت مصطفي معين و... نشان مي دهد، که انقلاب چه نگين ارزشمندي را بررکاب خود نشانده است.
تزريق اميد به ارکان دولت و مردم در سختترين و بحرانيترين شرايط، از ديگر هنرهاي ناب رهبري ايشان در طول 19 سال گذشته بوده است، به گونهاي که در بحرانيترين شرايط فرمودهاند:" من خود را غرق در عنايات و نعمات خداوند متعال ميدانم. اگر هر مدير و مسئولي صرفا کار خود را خوب انجام دهد، ديگر هيچ نگراني ودلهرهاي ندارم." اين مهم را بايد بدانيم که اگر در دهه اول انقلاب و در دوران غربت و تنهايي" دفاع مقدس"، براي حفظ موجوديت و بقاي خود ميجنگيديم، امروزه سرنوشت منطقه به سرانگشتان ما سپرده شده است و آمريکا و متحدانش که در گذشته اي نه چندان دور با تفرعن از تغيير جغرافياي سياسي در جهان اسلام وتشکيل خاورميانه جديد ميگفتند، اينک از ظهور و تولد خاورميانه جديد با محوريت ايران اسلامي سخن ميگويند و ايراني که زماني بانک مرکزي تروريسم و محور شرارت نام گرفته بود، اينک به محور اميد و رهايي آنان از گرداب عراق، لبنان، افغانستان، فلسطين و منطقه خاورميانه تبديل شده است. دوستداران، شيفتگان و ياران وفادار حضرت امام خميني (ره) و حضرت آيت الله خامنهاي (حفظه الله تعالي) ميبايد بدانند و نيک هم ميدانند که اين دو گوهر ناب،" يک حقيقت با دو تجلي" هستند که وظيفه همه ما، درک و معرفي شايسته و بايسته اين حقيقت ماندگار و الهي به جامعه اسلامي و بشريت تشنه امروز و فردا است.
* منبع : www.farsnews.net ، يکشنبه 17 آذر 1387
مهربان همیشگی من... خودت گفتی:ادعونی استجب لکم... بخوانید مرا تا اجابت کنم شمارا...
گوش کن... این منم که اینروزها بیش از همیشه میخوانمت... اجابت کن مرا...