مبانی کلامی قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران
یک شنبه 10 آذر 1392 9:38 AM
چکیده
قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران مانند همه قوانین اساسی جهان مبتنی بر مبانی نظری خاصی است که توجیهکننده و اعتباردهنده اصول و محتوای آن میباشد. با توجه به اینکه قانون اساسی ج.ا.ا براساس مکتب اسلام نوشته شده است، مقاله حاضر درصدد بررسی مبانی نظری قانون اساسی بر مبنای آموزههای کلام اسلامی است. مهمترین این آموزهها که در این نوشتار مورد بحث قرار میگیرد، همان اصول دین است که شامل اصول: توحید، نبوت، معاد، عدل و امامت میگردد و در اصل دوم قانون اساسی ج.ا.ا به طور کامل و در سایر اصول به صورت اشاره آمده است.
واژگان کلیدی
کلام، توحید، قانون اساسی، امامت، رهبری.
مقدمه
قانون اساسی هر کشوری مبتنی بر مبانی نظری خاصی است که توجیهکننده گزارهها و اعتباردهنده فصول و اصول آن به شمار میآید. در بیشتر موارد به این مبانی در مقدمه و در برخی اصول قانون اساسی اشاره شده است.
در واقع، فصل ممیز قوانین اساسی کشورها را باید در همین اصول بنیادین که از شأن هستیشناختی برخوردارند جست؛ اصولی که مواد دیگر را باید در پرتو این مبادی فهم قرار داد وگرنه اصول دیگر، علیرغم اهمیت، فصل مشترک قوانین اکثر کشورها محسوب میشود و به هیچ روی، بیانگر محتوا و ماهیت واقعی نظام سیاسی نیست. آنچه که جوهره اصلی و کانونی یک قانون اساسی را تشکیل میدهد، هسته ایدئولوژیک و جهاننگری مستتر در روح آن است که به حیات سیاسی و اجتماعی در آن جامعه معنا و سمت و سو میبخشد.
در این میان، این پرسش مطرح میشود که با عنایت به ماهیت اسلامی نظام و سرچشمه گرفتن همه قوانین از شرع مقدس و با توجه به حضور پررنگ و جایگاه ممتاز روحانیان در مذاکرات مجلس خبرگان قانون اساسی و دست بالا داشتن گرایش فقهی در طول جلسات این مجلس، مبانی کلامی اسلام که میتوان از آن به اصول دین تعبیر نمود از چه جایگاهی در قانون اساسی جمهوری اسلامی برخوردار است. تحقیق حاضر در راستای پاسخ به این پرسش یعنی جایگاه مبانی کلامی اسلام در اصول قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران صورت گرفته و درصدد تحلیل و بررسی این موضوع است.
از علم کلام به عنوان یکی از دانشهای اسلامی، تعریفهای متعددی ارائه شده است. یکی از تعاریف مهمی که تاکنون با توجه به موضوع علم کلام از یک سو و هدف آن از سوی دیگر ارائه شده، تعریفی است که استاد مطهری بیان کرده است و همین تعریف، مبنای ما در این نوشتار است؛ براساس این تعریف:
علم کلام، علمی است که درباره اصول دین اسلام بحث میکند؛ به این نحو که آنها را توضیح میدهد و درباره آن استدلال میکند و از آنها دفاع مینماید. (مطهری، 1365: 147)
بر مبنای این تعریف، به زعم نگارنده، اصول دین که شامل توحید، نبوت، معاد، عدل و امامت میباشند، مهمترین آموزههای دینی هستند که در حقیقت، مبانی کلامی قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران را فراهم میسازند و براساس این مبانی، اصول مختلف قانون اساسی تدوین شدهاند. در بیان و تشریح مبانی مذکور البته اصل دوم قانون اساسی از جایگاه ویژهای برخوردار است. براساس این اصل:
جمهوری اسلامی، نظامی است بر پایه ایمان به:
1. خدای یکتا (لا اله الا الله) و اختصاص حاکمیت و تشریع به او و لزوم تسلیم در برابر امر او؛
2. وحی الهی و نقش بنیادی آن در بیان قوانین؛
3. معاد و نقش آن در سیر تکاملی انسان به سوی خدا؛
4. عدل خدا در خلقت و تشریع؛
5. امامت و رهبری مستمر و نقش اساسی آن در تداوم انقلاب اسلام؛
6. کرامت و ارزش والای انسان و آزادی توأم با مسئولیت او در برابر خدا... .
در مجلس بررسی نهایی قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران (مجلس خبرگان قانون اساسی) در خصوص اهمیت و ضرورت وجود این اصول پنجگانه در قانون اساسی آمده است:
ما این اصول دین را برای تشریفات در اینجا ذکر نکردهایم. قانون اساسی مسیر زندگی آینده ما را باید در همه شئون تعیین کند؛ در قانونگذاری، در کار، در بازرگانی و خلاصه در همه شئون. و آنچه که بیش از همه مسیر زندگی ما را تعیین میکند، اصول اعتقادی و ایمان ماست؛ ایمان به خدا، ایمان به نبوت، ایمان به امامت و ایمان به معاد. بنابراین چون قانون اساسی پایه سایر قوانین و همینطور پایه سایر شئون زندگی است؛ چون ایمان و اعتقاد به اصول دین دخالت دارد و پایه است باید ذکر شود. (بینا، 1364: 1 / 239)
در واقع، این سخنان پاسخ عدهای بود که آوردن عقاید اسلامی، اعتقاد به وجود خدا، وحدانیت خدا، صفات خدا و مسائل نبوت را لازم نمیدانستند و معتقد بودند:
یک موقع ما میخواهیم برای جوانان کتاب عقیدتی بنویسیم که از اول تا آخر عقایدمان این است، یک موقع نه، میخواهیم برای حکومت اسلامی اصولی تدوین کنیم ... . به نظر من این اصول اولیه در عین حالی که تمامش محترم است، ظاهراً لازم نیست. فقط اکتفا کنیم به آن اصول زنده چشمگیر اسلام در مسائل اقتصادی، اجتماعی، عدالتی و تربیتی. (همان: 1 / 219)
اینک به بررسی این مبانی کلامی در اصول قانون اساسی جمهوری اسلامی میپردازیم.
الف) توحید
در رابطه با این رکن مهم اصول دین در بند اول اصل 2 چنین آمده است: «جمهوری اسلامی، نظامی است بر پایه ایمان به 1. خدای یکتا (لا اله الا الله) و اختصاص حاکمیت و تشریع به او و لزوم تسلیم در برابر او».
بیتردید، اصل توحید، مهمترین آموزه علم کلام است که بر مبنای آن، هستیشناسی اسلامی تبیین میشود. تمام مفاهیم و آموزههای کلام اسلامی مبتنی بر این اصل بوده و در پرتو این اصل مفهوم خود رامییابند. از دیدگاه کلام اسلامی، اصل توحید ابعاد مختلفی را در بر میگیرد که در یک تقسیمبندی میتوان «خالقیت»، «ربوبیت» و «حاکمیت» را مهمترین ابعاد اصل مذکور دانست که در قانون اساسی جلوههای آن را مشاهده میکنیم. از این دیدگاه، خداوند، هم برخوردار از شأن خالقیت است و هم شأن ربوبیت و حاکمیت.
قرآن کریم دراینباره میفرماید:
اِنَّ رَبَّکُم الله الذی خَلَق السموات و الارض فی ستّة ایام ثم استوی علی العرش یغشی اللیل یطلبه حثیثاً وَ الشَّمس وَ القَمَر و النُّجوم مسخراتٍ باَمره اَلا له الخَلق وَ الاَمرُ تبارک الله رَبُّ العالمین. (اعراف / 54)
پروردگار شما خدایی است که آسمانها و زمین را در شش روز آفرید. سپس بر عرش (و مقام تدبیر امر اشیا) برآمد. شب را با روز میپوشاند در حالی که روز، شتابان شب را میجوید و (نیز) خورشید و ماه و ستارگان را بیافرید، در حالی که رام فرمان اویند. همانا از آن اوست آفرینش و امر، پر برکت است پروردگار جهانیان.
با توجه به مفهوم آیه، دو شأن خالقیت و ربوبیت از آن خداوند دانسته شده است. کنار هم قرار گرفتن دو واژه «خلق» و «امر»، این دو شأن را میرساند. از نظر علامه طباطبایی صدر آیه (خلق السموات و الارض فی ستة ایام) درباره خلق و عبارت پس از آن (ثم استوی علی العرش) درباره امر است: «خلق به معنای ایجاد ذوات موجود است و امر به معنای تدبیر آنها و ایجاد نظام احسن در بین آنهاست». (طباطبایی، بیتا: 8 / 109) بنابراین میتوان گفت این آیه بر هر دو شأن خالقیت و ربوبیت الهی دلالت دارد و با تقدم واژه «له» بر دو واژه «خلق» و «امر» طبق قواعد ادبی زبان عربی، انحصار این دو شأن را برای خداوند بیان میکند. با توجه به اهمیت شأن ربوبیت در بحثِ قانونگذاری به طور اختصار آن را توضیح میدهیم.
ربوبیت مطلق الهی به دو گونه جریان مییابد: ربوبیت تکوینی و ربوبیت تشریعی. ربوبیت تکوینی، یعنی خداوند، امور همه هستی و موجودات را به اراده خود اداره میکند. «رَبُّ السموات وَ الارض و ما بینهما العزیز الغفار». (ص / 66) این آیه، معنای ربوبیت تکوینی خداوند بر همه هستی را نشان میدهد. اوست که مالک و دارندة همه این جهان است و همو تدبیر و تربیت آن را بر عهده دارد؛ زیرا خالق هستی است.
ربوبیت تشریعی، هدایت ویژه انسانها و جوامع انسانی است که از طریق فرستادن رسولان، فرو فرستادن کتابهای آسمانی و تعیین دستورها، تکالیف و قوانین، آنان را به سوی سعادت و نیکبختی، هدایت میکند. خداوند انسانها را خلق کرده و آنان را به حال خود رها نکرده است. فیض او و ربوبیتش، در همه هستی و لحظات زندگی انسانها جریان دارد؛ لذا با ارسال رسولان، به هدایت، راهبری و تدبیر زندگی سیاسی ـ اجتماعی پرداخته است: «ربنا الذی اعطی کل شیء خلقه ثم هدی». (طه / 50)
پس در ربوبیت مطلق خداوند، همه زندگی انسانها، از تربیت و تدبیر او اثر میپذیرد و هنگامی میتوان از جامعه مطلوب سخن به میان آورد که قوانین آن جامعه براساس دستورهای خداوند تدوین یافته باشد و احکام دین در آن، به طور کامل و جامع در نظر گرفته و اجرا گردد و از راه و مسیر تعیینشده انحراف نیابد و گمراه نشود.
براساس همین مبنا، در اصل چهارم قانون اساسی چنین آمده است: «کلیه قوانین و مقررات مدنی، جزایی، مالی، اقتصادی، اداری، فرهنگی، نظامی، سیاسی و غیر اینها باید براساس موازین اسلامی باشد» یا در اصل 72 مقرر گشته که مجلس شورای اسلامی نمیتواند قوانینی وضع کند که با اصول و احکام مذهب رسمی کشور مغایرت داشته باشد. بر همین مبنا در اصول نودویکم و نودوششم، تأسیس شورای نگهبان برای پاسداری از احکام اسلام از نظر عدم مغایرت مصوبات مجلس با آن پیشبینی اشاره است. این مطلب در اصول دیگر قانون اساسی با تعابیر و مفاهیم دیگر نیز آمده است.
بنابراین، پذیرفتن اصل ربوبیت الهی، به مفهوم پذیرش نقش خداوند در تعیین بایدها و نبایدهای زندگی انسان است. براساس این آموزه، خداوند پس از خلقت انسان، زندگی را به او واگذار (تفویض) نکرده و خود تدبیر زندگی او را انجام میدهد. بیتردید، زندگی انسان از سوی خداوند مستلزم قانونگذاری است که براساس آن، حاکمیت تشریعی خداوند در قالب شرایعی شکل میگیرد که در قالب متون دینی نازل گردیده است.
در بینش توحیدی، حاکمیت مطلق و کامل در عرصه هستی و حیات سیاسی انسانها تنها از آن خداوند بزرگ است و جز خداوند هیچکس حق حاکمیت بر انسانها را ندارد: «إنِ الحکم الا للله». (انعام / 57) این همان حاکمیت تکوینی خداوند در کل هستی است. ولی حاکمیت و اراده تشریعی خداوند توسط خلیفه او که انسان است اعمال میشود: «انی جاعل فی الارض خلیفه». (بقره / 30) بنابراین، انسان که خلیفه خداست حق اعمال حاکمیت الهی را دارد. این آموزه کلامی، یعنی حاکمیت تکوینی و تشریعی الهی مبنای اصل 56 قانون اساسی قرار گرفته است.
حاکمیت مطلق بر جهان و انسان از آن خداست و هم او، انسان را بر سرنوشت اجتماعی خویش حاکم ساخته است. هیچکس نمیتواند این حق الهی را از انسان سلب کند یا در خدمت منافع فرد یا گروهی خاص قرار دهد و ملت این حق خداداد را از طرقی که در اصول بعد میآید اعمال میکند.
ناگفته نماند که محوریت توحید به عنوان هدف غایی نظام سیاسی، پیشتر در مقدمه قانون اساسی نیز به روشنی مورد تصریح قرار گرفته بود:
حکومت از دیدگاه اسلام برخاسته از موضع طبقاتی و سلطهگری فردی و یا گروهی نیست، بلکه تبلور آرمان سیاسی ملتی همکیش و همفکر است که به خود سازمان میدهد تا در روند تحول فکری و عقیدتی راه خود را به سوی هدف نهایی (حرکت به سوی الله) بگشاید. همچنین هدف از حکومت، رشد دادن انسان در حرکت به سوی نظام الهی است (و الی الله المصیر) تا زمینه بروز و شکوفایی استعدادها به منظور تجلی ابعاد خداگونگی انسان فراهم آید (تخلقوا باخلاق الله).
در این باره در اصل هجدهم در راستای تعظیم ذات اقدس اله و شأن ربوبی حضرتش، سمبل و نماد رسمی جمهوری اسلامی را متحلی به شعار جهانی توحید (الله اکبر) نموده است.
در پایان این بخش باید به این سؤال، پاسخ داد که چرا در بند اول اصل دوم قانون اساسی واژه «توحید» یا «نظام توحیدی» ذکر نشده است؟ از مجموع مذاکرات مجلسی بررسی نهایی قانون اساسی استفاده میشود با توجه به اینکه لفظ توحید یا توحیدی یک لفظ مشترک است و برداشتهای مختلفی از آن میشود مثل جامعه بیطبقه که از شعارهای کمونیستی نیز هست، فلذا از بکار بردن این واژه اجتناب گردید و در قانون اساسی واژههای مبهم و یا چند پهلو وجود نداشته باشد تا مورد سوء استفاده قرار نگیرد. (بینا، 1364: 1 / 218 ـ 206) با وجود این، نائب رئیس مجلس خبرگان قانون اساسی، شهید دکتر بهشتی به شدت در نقد این دیدگاه موضع گرفتند:
توحید پایه نظام اسلام است، صفت بارز نظام اسلام است، اساس دعوت انبیاست. از نظر قرآن ما نمیتوانیم به آسانی و به صرف بودن برخی از شائبههای ضعیف و زودگذر از یک وصف تاریخی چهارده قرنی آیین و نظاممان صرفنظر بکنیم. حالا راجع به قرآن عرض میکنم و الّا نظام توحیدی از ابراهیم بلکه بگویید از انبیای پیش از او سلام الله علیهم اجمعین. وقتی لا اله الا الله شعار اصلی اسلام است، وقتی توحید پایه همه مسائل بعدی است یعنی وقتی اصول دین را هم میگوییم، باز میگوییم توحید پایه اصول دیگر است. ما روا نمیدانستیم و حالا هم نمیدانیم که از یک چنین ویژگی به این آسانی صرف نظر کنیم. هر تعبیر دیگری انتخاب کنیم، این ویژگی را با صراحت بیانگر نیست. (همان: 1 / 218)
اما در نهایت، این نقد مقبول نیفتاد و واژه توحید یا نظام توحیدی در متن اصلی گنجانده نشد و بهجای آن، واژه «خدای یکتا» قرار گرفت.
ب) نبوت
از این رکن از آموزه کلامی و اصول دین در بند دوم از اصل دوم قانون اساسی با این تعبیر یاد شده است: «جمهوری اسلامی نظامی است بر پایه ایمان به 2. وحی الهی و نقش بنیادی آن در قوانین الهی».
پایه دوم اصول دین در قانون اساسی، ایمان به وحی الهی و بعثت انبیا و نقش بنیادین وحی در بیان قوانین است. خداوند که رب جهان است، انسان را به هدایت ویژهای که در رسالت انبیا بهویژه در اسلام به عنوان طرح کامل و جامع مکتب متجلی شده است مفتخر نموده و راه بهتر زیستن و سعادت و تکامل شایسته انسانی را به او آموخته است:
لقد ارسلنا رسلنا بالبینات و انزلنا معهم الکتاب و المیزان لیقوم الناس بالقسط. (حدید / 25)
ما پیامبران خود را با دلایل روشن فرستادیم و با آنها کتاب آسمانی و میزان (شناسایی حق از باطل و قوانین عادلانه) نازل کردیم تا مردم قیام به عدالت کنند.
قانون اساسی جمهوری اسلامی خطمشی کشور را در تمام زمینههای حیات اجتماعی براساس ایمان به محتوای وحی و رسالت نجاتبخش اسلام قرار داده و نظام خود را از نظامهای دیگر جدا و ممتاز کرده است؛ زیرا نظامهای دیگر بر پایه قوانین برخاسته از افکار بشری است، ولی نظام جمهوری اسلامی بنابر انتخاب مردم مبتنی بر قوانین اسلام و احکام وحی است که در قرآن کریم آمده است و این به سبب خاتمیت و جاودانگی و همچنین جامعیت و کمال قوانین اسلام است. توضیح اینکه، اسلام آخرین دین الهی است و شریعت آسمانی دیگری پس از آن نخواهد آمد. از همین باب است که قرآن کریم، پیامی برای همه اعصار و زمانهاست.
برخی از رموز خاتمیت و پایندگی دین اسلام عبارت است از: 1. در نظر گرفتن مصالح و مفاسد واقعی انسانها؛ 2. اهمیت بخشیدن به عقل و خرد بشری؛ 3. هماهنگی قوانین و نظام ارزشی و رفتاری آن با فطرت انسانی؛ 4. داشتن قوانین ثابت برای احتیاجات ثابت و دائم بشر و قوانین متغیر برای اوضاع و اصول متغیر آن. (مطهری، 1380: 3 / 173)
از طرف دیگر، اسلام دینی کامل و جامع است. علامه طباطبایی معتقد است که «جامعیت دین، مستلزم پاسخگویی به [همه] مسائل و معضلات بشر در تمامی زمانها و مکانهاست». (طباطبایی، 1355: 15)
اسلام در ابعاد مختلف و متعدد روحی ـ روانی، فردی ـ اجتماعی و مادی ـ معنوی زندگی انسان، دارای تعالیم و آموزههای مختلف و مناسب است و قانون اساسی بر این مبنا نوشته شده است.