پاسخ به:سياه پوشي در فرهنگ شيعه(از گروه پاسخ به شبهات)
شنبه 2 آذر 1392 4:19 PM
روايات نهى از پوشش سياه معتبر نيست؛ زيرا از نظر سندي، روايت اول مرسل است؛ چون تعبير (عن رجل) دارد و روايت سوم نيز بر طبق يك نقل شيخ صدوق در عيون الاخبار ضعيف است؛ زيرا عبدالله و پدرش از نظر رجالى مجهول است. فقط روايت دوم مىماند كه از سند تضعيف نشده است. روى اين جهت فقهاء اين روايات نهى از سياهپوشى را حمل بر كراهت كردهاند و آنهم فقط در نماز مكروه است.
دسته دوم از روايات كه دال بر اثبات سياهپوشى توسط امام صادق عليه السلام است روايت اولش طبق نقل مرحوم كلينى مرفوع اما طبق نقل شيخ صدوق معتبراست.
حال با توجه به مطالب فوق، هردو دسته روايت تعارض ندارند؛ زيرا دسته اول موضوع شان كراهت پوشش سياه فقط در نماز است و طبق روايات دسته دوم، امام صادق عليه السلام در حال نماز آن ها را نپوشيد. تعارض در صورتى است كه در يك مورد نفى و اثبات وارد شود و در اينجا موارد هردو دسته از روايات كاملاً جدا است.
مقصود ائمه عليهم السلام در دسته اول، نهى از تشبه به اعداء الله است؛ كه مصداق آن در طول تاريخ عدهاى خاصى است. در يك مقطع تاريخ، مصداق اعداء الله فرعون و در مقطع ديگر حاكمان عباسى است كه هريكى از آنها شعارشان پوشش سياه بود. لذا ائمه عليهم السلام پيروانش را از تشبه به آنان برحذر مىدارد؛ اما در حال حاضر پوشيدن لباس سياه مصداق هيچ يك از آنها نيست؛ بلكه در تمام دنيا رنگ سياه نماد حزن، اندوه و عزادارى است؛ پس تشبه به اعداء الله در اين زمان مصداق ندارد.
اما طبق دسته دوم روايات، عمل امام (ع) در پوشش سياه بر حسب «تقيه» است و تقيه يكى از وظايف وجوبى است كه در فقه اسلا مىجايگاه ويژه دارد و مورد قبول شيعه و اهل سنت است.
مرحوم شيخ صدوق ذيل حديث پنجم در اين باره مىگويد:
فعل ذلك كله تقية والدليل على ذلك قوله في الحديث الذي قبل هذا أما إني ألبسه و أنا أعلم أنه من لباس أهل النار و أي غرض كان له عليه السلام في أن صبغ القطن بالسواد إلا لأنه كان متهما عند الأعداء أنه لا يرى لبس السواد فأحب أن يتقي بأجهد ما يمكنه لتزول التهمة عن قلوبهم فيأمن شرهم.
امام لباس سياه را از روى تقيّه پوشيد، دليل برآن، فرموده امام عليه السلام در حديث قبلى است كه فرمودند:
توجه داشته باش من لباس سياه مىپوشم و مىدانم كه آن لباس اهل آتش است.
و هيچ غرض و مقصودى نمىتوان براى اين تصوّر كرد كه آن حضرت پنبه داخل را نيز سياه قرار داده بودند مگر آنكه حضرتش نزد دشمنان متّهم بودند كه لباس سياه نمىپوشند از اين رو آن جناب خواستند شديدا تا آنجايى كه امكان داشت رعايت تقيّه را نموده تا بدين وسيله از دلهاى دشمنان تهمت را زايل كرده پس از شرّ آنها در امان باشند.
الصدوق، ابوجعفر محمد بن علي بن الحسين (متوفاي381هـ)، علل الشرائع، ج2، ص348، ناشر: داوري ـ قم، الطبعة: الأولي.
سياهپوشى عباسيان دو مرحله داشته است:
1. مرحله پيش از رسيدن به قدرت:
در اين مرحله ظاهراً سياهپوشى آل عباس و پيروان آنان، عمدتاً جنبه اعتراض به ظلمهاى بنى اميه و اظهار اندوه بر مصائب اهل البيت (عليهم السلام) به ويژه حضرت سيدالشهداء عليه السلام را داشت؛ به همين جهت شعار شان در قيام، خونخواهى از شهداى اهل بيت عليهم السلام بود.
2. مرحله پس از دستيابى به قدرت:
در اين مرحله با پيروزى آل عباس و حصول انتقام از خاندان اموى، ديگر وجهى براى ادامه سياهپوشى (جز در ايام وفات و شهادت) باقى نمانده بود و بايستى سران دولت عباسى به سياهپوشى خويش پايان مىدادند؛ اما چنين نشد و سياهپوشى [به شكل و شيوه اى خاص، متمايز از سياهپوشى معمول شيعيان] در قالب كلاههاى مخروطى دراز و سياهرنگ (قلنسوه سوداء) و جُبّه هاى جلوباز منقوش به برخى آيات قرآن (سواد) شعار معمول عباسيان گرديد و به نشانه بستگى و اطاعت مردم از رژيم جديد، الزامى شد.
سيوطى در اين زمينه مىنويسد:
وفي سنة ثلاث وخمسين ألزم المنصور رعيته بلبس القلانس الطوال فكانوا يعلمونها بالقصب والورق ويلبسونها السواد.
در سال 53 هجرى منصور عباسى پيروانش را به پوشيدن كلاه سياه دراز ملزم كرد، آنان اين كار را در ده ها اعمال مىكردند و براى همه جا نوشتند و اين رنگ را مىپوشيدند.
السيوطي، عبد الرحمن بن أبي بكر(متوفاي911 ) تاريخ الخلفاء، ج 1، ص262: تحقيق : محمد محي الدين عبد الحميد، دار النشر: مطبعة السعادة - مصر - 1371هـ - 1952م ، الطبعة : الأولي.
طبرى مورخ معروف اهل سنت ايام منصور دوانقى را اين گونه گزارش مىكند:
أبو الحسن الحذاء قال: أخذ أبو جعفر الناس بالسواد فكنت أراهم يصبغون ثيابهم بالمداد.
علي بن الجعد قال: رأيت أهل الكوفة أيامئذ أخذوا بلبس الثياب السود حتى البقالين إن أحدهم ليصبغ الثوب بالأنفاس ثم يلبسه.
ابوالحسن حذّاء مىگويد: منصور دوانقى مردم را وادار به پوشيدن سياه مىكرد و من مىديدم كه آنها جامه هاى خود را با جوهر سياه رنگ مىكردند.
على بن جعد مىگويد: اهل كوفه را در روزهايى كه مجبور به پوشيدن لباس سياه بودند مشاهد كردم. حتى بقالها، جامه خويش را با جوهر مشگى رنگ كرده و سپس بر تن مىكردند
الطبري ، أبي جعفر محمد بن جرير،( متوفاي:310 ) تاريخ الطبري، ج 4، ص466 ، ناشر: دار الكتب العلمية – بيروت.
با صراحت تاريخ، در حقيقت، بعد از به قدرت رسيدن عباسيان، موضوع سياهپوشى به عنوان عزاى اهل بيت (عليهم السلام) بكلّى منتفى شده و انگيزههاى ديگرى چون اظهار قدرت و ارعاب مخالفين [به ويژه خاندان پيامبر صلى الله عليه وآله] جايگزين شده بود.
به خاطر همين انديشههاى پست بود كه آنان پس از استحكام پايه هاى قدرت خويش از هيچ كوششى براى حبس و تبعيد و قتل و غارت فرزندان پيامبر (صلى الله عليه وآله) خوددارى نكردند و در اين راه، حتى گوى سبقت را از بنىاميه نيز ربودند! اعتراف «مأمون» شاهد زنده بر اين مطلب است، آنجا كه در نامه مشهورش به بنى عباس مىنويسد:
ثم نحن وهم يد واحدة [كما زعمتم] حتى قضى الله تعالى بالأمر إلينا، فأخفناهم. وضيقنا عليهم، وقتلناهم أكثر من قتل بني أمية إياهم . ويحكم، إن بني أمية إنما قتلوا من سل منهم سيفا، وإنا معشر بني العباس قتلناهم جملا، فلتسألن أعظم الهاشمية بأي ذنب قتلت، ولتسألن نفوس ألقيت في دجلة والفرات، ونفوس دفنت بغداد والكوفة أحياء.
ما و آل على، همان گونه كه مىدانيد، با هم يَد واحده بوديم تا آنكه دست تقدير كار حكومت را به ما واگذاشت. پس ما آنان را ترسانديم و بر آنها سخت گرفتيم و آنان را بيشتر از بنى اميه كشتيم. واى بر شما! بنى اميّه تنها كسى را مى كشتند كه به روى آنان شمشير مىكشيد; امّا ما ـ جماعت بنى عباس ـ آنها را گروه گروه كشتيم.
همانا، در باب استخوانهاى بنى هاشم ـ در روز بازپسين ـ از شما سؤال خواهد شد كه [صاحبان آن ] به چه جرمى كشته شدند؟! و نيز در باب نفوسى كه [توسط شما] به رود دجله و فرات ريخته شدند و جماعتى كه در بغداد و كوفه زنده به گور شدند، مورد سؤال قرار خواهيد گرفت.
العاملى، جعفر مرتضى، حياة الأمام الرضا (عليه السلام)،، ص456 ، ناشر: دارالتبليغ اسلامى ـ قم 1398هـ.
و زمانى كه عبدالصمد بن على، عموى منصور، وى را به خاطر شتاب در مجازات مخالفان و اينكه گويا نامى از عفو نشنيده سرزنش كرد، منصور به وى گفت:
إن بني مروان لم تبل رممهم، وآل أبي طالب لم تغمد سيوفهم - ونحن بين قوم رأونا بالأمس سوقة، واليوم خلفاء، فليس تتمهد هيبتنا إلا بنسيان العفو، واستعمال العقوبة.
هنوز استخوانهاى بنى مروان نپوسيده و شمشيرهاى خاندان ابوطالب در نيام نرفته است. ما بين مردمى زندگى مىكنيم كه ديروز، ما را مردمى عادى و بى نام و نشان ديده و امروز خليفه مى بينند. پس هيبت ما جز با از ياد بردن عفو و گذشت، و به كار بستن مجازات فراهم نمى شود.
الذهبي، شمس الدين محمد بن أحمد بن عثمان،، (متوفاي 748هـ ) تاريخ الإسلام ووفيات المشاهير والأعلام، ج9، ص470 تحقيق: عمر عبد السلام تدمرى، دار النشر: دار الكتاب العربي، لبنان/ بيروت، 1407هـ - 1987م ، الطبعة الأولى
السيوطي، عبد الرحمن بن أبي بكر،( متوفاي: 911 ) تاريخ الخلفاء، ج1، ص267 تحقيق: محمد محي الدين عبد الحميد، دار النشر: مطبعة السعادة، مصر، 137هـ - 1952م ، الطبعة الأولى.
همين منصور به امام صادق (عليه السلام) گفت:
لأقتلنك، ولأقتلن أهلك، حتى لا أبقي على الأرض منكم قامة سوط.
قطعاً تو را مى كشم و حتماً خانواده ات را به قتل مى رسانم. حتى كسى از شما را كه قامتش به اندازه طول تازيانه اى باشد بر روى زمين باقى نمى گذارم
ابن شهر آشوب، (متوفاي 588هـ ) مناقب آل أبي طالب ج 3، ص357 تحقيق: لجنة من أساتذة النجف الأشرف، ناشر: مطبعة الحيدرية- النجف الأشرف، 1376 - 1956م
با توجه به اين تكه هاى تاريخي، روشن مىشود كه عباسيان بعد از رسيدن به قدرت، نيت پليد درونى (دشمنى با اهل بيت) خويش را با كشتن پيشوايان دين و فرزندان پيامبر صلى الله عليه وآله كه برگزيدگان الهى و هاديان بشر بودند، ظهور و بروز دادند و با اين كار دشمنى خود را با خداوند نيز اثبات كردند؛ زيرا دشمنى با آنها در حقيقت دشمنى با خداوند است و هر كسى آنها را به شهادت رساند دشمن خدا است. به همين جهت در روايت امام صادق عليه السلام از تشبه به اعداء الله در پوشش، نوع غذا و روش و منش نهى شده است :
عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عليه السلام قَالَ: أَوْحَى اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَى نَبِيٍّ مِنْ أَنْبِيَائِهِ قُلْ لِلْمُؤْمِنِينَ لَا تَلْبَسُوا لِبَاسَ أَعْدَائِي وَلَا تَطْعَمُوا طَعَامَ أَعْدَائِي وَلَا تَسْلُكُوا مَسَالِكَ أَعْدَائِي فَتَكُونُوا أَعْدَائِي كَمَا هُمْ أَعْدَائِي.
الصدوق، ابوجعفر محمد بن علي بن الحسين (متوفاي381هـ)، علل الشرائع ج2، ص 348، ناشر: داوري ـ قم، الطبعة: الأولي.
مرحوم شيخ صدوق در توضيح اين روايت مىفرمايد:
لباس الأعداء هو السواد، ومطاعم الأعداء هو النبيذ والمسكر والفقاع والطين والجري من السمك والمارماهي والزمير و الطافي وكل ما لم يكن له فلوس من السمك و لحم الضب والأرنب و الثعلب وما لم يدف من الطير وما استوى طرفاه من البيض والدبى من الجراد وهو الذي لا يستقل بالطيران و الطحال ومسالك الأعداء مواضع التهمة ومجالس شرب الخمر والمجالس التي فيها الملاهي ومجالس الذين لا يقضون بالحق والمجالس التي تعاب فيها الأئمة والمؤمنون ومجالس أهل المعاصي والظلم والفساد .
لباس دشمنان، همان پوشش سياه و غذاى آنان آب انگور مسكر(شراب) و آب جو و خاك و انواع ماهى مانند جري، (نوعى از ماهى ولى از جنس انسانهاى مسخ شده امت هاى پيشين است) مارماهي، زمير (گونهاى از ماهى است كه بر پشت خار درشتى دارد و اغلب در آبهاى رودخانه وجود دارد.) و طافى (ماهى مردهاى كه بالاى آب مىآيد) و كل انواع ماهى كه فلس(پولك) ندارد و گوشت سوسمار، روباه و شغال و گوشت پرندهاى كه در حال طيران بالهايش را به هم ن مىزند ( مانند كركس و باز) و تخمىكه دو طرف آن مساوى است (يعنى سر و ته آن معلوم نباشد) و ريز ترين ملخ قبل از اين كه طيران كند و طحال (گوشت سياه عريضى در شكم انسان و چسپيده به پهلو) است.
مراد از مسالك و روش اعداء، حضور در مواضع تهمت و مجالس نوشيدنى هاى حرام مانند شراب است و مجالس لهو و مجالسى كه به حق در آن حكم نمىشود و مجالس توهين به ائمه عليهم السلام و مؤمنان و مجالس اهل عصيان و ظلم و فساد است.
شيخ صدوق، عيون أخبار الرضا (ع)، ج 2، ص24، ناشر: انتشارات جهان، 1378 هجرى قمرى.
و در دسته دوم از روايات كه امام صادق عليه السلام در برخى موارد لباس سياه پوشيد از باب تقيه و خوف كشتن خود به دست اين اعداء الله بوده است و يكى از موارد كار برد تقيه، تقيه از سلطان جابر و ستمگر است حالا فرق نمىكند اين حاكم، حاكم اسلامىباشد يا كافر.
با توجه به اين مطلب، امام صادق عليه السلام در زمان خلفاى عباسى مىزيسته است و آنها در ظاهر سنگ اسلام و مسلمانى را به سينه مىكوبيدند، اما در عمل با فرزندان رسول خدا صلى الله عليه وآله كه خود آورنده آيين اسلام و مروج آن در ميان بشر بود؛ آن چنان رفتار كردند كه بازگويى و باز خوانى آن، شرم آور است. و كار را به جايى رساندند كه امامان اهل بيت عليهم السلام نتوانستند از خانه خود بيرون آيند و با دوستان و پيروان شان معاشرت داشته باشند و نتوانند آزادانه به عقايد خود عمل نمايند به اين جهت براى حفظ جان خود و شيعيانش مجبور به تقيه شدند.
در اين شرايط است كه مىبينيم ائمه و از جمله امام صادق عليه السلام از اين حكم ثانوى استفاده مىكند. بنابر اين، از نظر اسلام در صورت ترس ضرر بر نفس خود و ديگران تقيه جايز و واجب است.
نكته مهم در بحث تقيه و كلاً در احكامى كه عناوين ثانويه به خود مىگيرد اين است كه اگر در موردى حكمى با عنوان ثانوى آمد، موضوع حكم اول برداشته مىشود و حكم ثانويه مستقلاً اعمال مىشود.
در مورد بحث ما طبق روايات، حكم اولى پوشش سياه، كراهت است اما در صورتى كه موضوع تقيه قرار بگيرد حكم كراهت به كلى برداشته مىشود و تقيه با حكم وجوبىاش جاى آن را مىگيرد. پس عمل امام عليه السلام تعارض با روايات ندارد.
*هر وقت که سرت به درد آید نالان شوی و سوی من آیی
چون درد سرت شفا بدادم یاغی شوی و دگر نیایی*
*پاسبان حرم دل شدهام شب همه شب تا در این پرده جز اندیشه او نگذارم*