0

سياه پوشي در فرهنگ شيعه(از گروه پاسخ به شبهات)

 
sayyed13737373
sayyed13737373
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : فروردین 1392 
تعداد پست ها : 6674
محل سکونت : گیلان

پاسخ به:سياه پوشي در فرهنگ شيعه(از گروه پاسخ به شبهات)
شنبه 2 آذر 1392  4:17 PM

مضمون دوم : «تسلبي ثلاثا ثم أصنعي ما شئت»

ابن جعد از علماى بنام اهل سنت در مسند خويش كه جزو اولين كتب روايى اهل سنت است مى‌نويسد:

حدثنا محمد بن بكار بن الريان نا محمد بن طلحة عن الحكم بن عتيبة عن عبد الله بن شداد بن الهاد عن أسماء بنت عميس أنها قالت لما أصيب جعفر أمرني رسول الله صلى الله عليه وسلم قال تسلبي ثلاثا ثم أصنعي ما شئت

اسماء‌ بنت عميس مى‌گويد: هنگامى‌كه جعفر طيار به شهادت رسيد؛ ‌پيامبر به من فرمود: ‌سه روز جامه سياه برتن كن بعد از آن هرچه خواستى انجام بده.

الجوهري البغدادي ،علي بن الجعد بن عبيد أبو الحسن الوفاة: 230، مسند ابن الجعد ج 1،، ص398 ش 2714 ، تحقيق : عامر أحمد حيدر،‌ ناشر: مؤسسة نادر- بيروت – الطبعة : الأولى، 1410- 1990 ،

اين روايت با همين مضمون در بسيارى از كتب اهل سنت ، نقل شده است :

الأنصاري القرطبي، ابوعبد الله محمد بن أحمد (متوفاي671هـ)، الجامع لأحكام القرآن،‌ ج 3، ص181 ناشر: دار الشعب،‌ القاهرة.

 ابن كثير الدمشقي، إسماعيل بن عمر ابوالفداء القرشي (متوفاي774هـ)، البداية والنهاية، بيروت.‌ج7، ص97،‌ ناشر: مكتبة المعارف،

الشوكاني، محمد بن علي بن محمد (متوفاي 1255هـ)، نيل الأوطار من أحاديث سيد الأخيار شرح منتقي الأخبار، ج7، ص97 ناشر: دار الجيل، بيروت 1973

همانطورى كه گذشت، «سلاب» به معنى پوشيدن لباس عزادارى است. همچنين در ذيل اين روايت، صريحاً علماى اهل سنت، تسلبى را به پوشيدن لباس سياه تفسير كرده‌اند.

ابن منظور بعد از ذكر اين روايت مى‌گويد:

تسلبي أي البسي ثياب الحداد السود وهي السلاب تسلبت المرأة إذا لبسته وهو ثوب أسود تغطي به المحد رأسها.

تسلبى يعني؛ لباس سياه ماتم بپوش، و آن همان سلابي(لباسى سياهي) است كه زن مى‌پوشد و آن همان لباس سياهى است كه زن عزادار، سرش را با آن مى پوشاند.

الأفريقي المصري، محمد بن مكرم بن منظور (متوفاي711هـ)، لسان العرب،ج 1، ص472 ـ 473، ناشر: دار صادر - بيروت، الطبعة: الأولى.

در هردو روايت، واژه هاى «‌تسلبي» و «الحداد» به معناى جامه سياه مخصوص عزادارى است كه اسماء به دستور رسول خدا صلى الله عليه وآله آن را پوشيد و آرايش و زينت را در غم مصيبت جعفر، ترك كرد.

3.    سياه پوشي حضرت زهرا (س) در سوگ رسول خدا (ص)

غمبارترين روزها در صدر اسلام، روز رحلت رسول خدا صلى الله عليه وآله بود. در ارتحال جانسوز او، زنان و دختر گرامى‌اش حضرت فاطمه زهرا سلام الله عليها لباس سياه برتن كردند.

حضرت زهرا نه تنها در ايام رحلت پيامبر، بلكه تا آخرين روزهاى عمر خود عزادار پدر بود و شب و روز در ماتم او اشك مى‌ريخت و ابراز اندوه مى‌كرد. روايت ذيل عمق دلسوختگى او را چنين ترسيم مى‌كند:

فضه مى‌گويد: حضرت صديقه طاهره (عليها السلام) روز هشتم رحلت پيامبر (صلى الله عليه وآله) در جمع زنان بنى هاشم، بر سر قبر آن حضرت با آن حالت اندوهناك در خطابى به پدر فرياد برآورد:

ثُمَّ نَادَتْ يَا أَبَتَاهْ انْقَطَعَتْ بِكَ الدُّنْيَا بِأَنْوَارِهَا وَزَوَتْ زَهْرَتُهَا وَكَانَتْ بِبَهْجَتِكَ زَاهِرَةً فَقَدِ اسْوَدَّ نَهَارُهَا فَصَارَ يَحْكِي حَنَادِسَهَا رَطْبَهَا وَيَابِسَهَا... وَالثَّكْلُ شَامِلُنَا وَالْبُكَاءُ قَاتِلُنَا وَالْأَسَى لَازِمُنَا .

ثُمَّ زَفَرَتْ زَفْرَةً وَأَنَّتْ أَنَّةً كَادَتْ رُوحُهَا أَنْ تَخْرُج‏ ... .

پدر جان! با رفتن تو دنيا روشنى‌هاى خويش را از ما برگرفت و نعمت و خوشيش را از ما دريغ كرد. جهان، به حسن و جمال تو، روشن و درخشان بود (ولى اكنون با رفتن تو) روز روشن آن سياه گشته و تر و خشكش حكايت از شبهاى بس تاريك دارد ... و حزن و اندوه، همواره، ملازم ماست..

سپس آن بانو فريادى زد و ناله‏اى كرد كه نزديك بود روح از بدنش مفارقت نمايد.

 المجلسي، محمد باقر (متوفاي 1111هـ)، بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار، 43/174 ـ 180تحقيق: محمد الباقر البهبودي، ناشر: مؤسسة الوفاء - بيروت - لبنان، الطبعة: الثانية المصححة، 1403 - 1983 م

حضرت زهرا سلام الله عليها ‌‌‌‌‌‌‌‌طبق روايت معتبر، مشتى از خاك قبر مطهر پدر را بر ديدگان خود گذاشته و فرمود:

 ما ذا على من شمّ تربة احمد ان لا يشمّ مدى الزّمان غواليا

 صبّت علىّ مصائب لو انّها                 صبّت على الأيّام صرن لياليا.

سزاوار است كسى كه تربت احمد را بوييد در طول روزگار عطرى نبويد. ناگوارى ها و مصيبت‏هاى كه بر من فرود آمده اگر بر روزهاى روشن وارد شده بود شب تار مى‏گرديد.

ابن شهر آشوب، ( متوفاي 588هـ) ، مناقب آل أبي طالب ج1 ص208 تحقيق : لجنة من أساتذة النجف الأشرف، ناشر: المكتبة الحيدرية- النجف الأشرف 1376- 1956 م.

 تأثير داغ جانسوز رحلت رسول خدا صلى الله عليه وآله در حدى بود كه ريحانه اى او در غمش دائماً‌ گريان، دلسوخته و بيمار بود و قامتش خم شد.

وَرُوِيَ أَنَّهَا مَا زَالَتْ بَعْدَ أَبِيهَا مُعَصَّبَةَ الرَّأْسِ نَاحِلَةَ الْجِسْمِ مُنْهَدَّةَ الرُّكْنِ بَاكِيَةَ الْعَيْنِ مُحْتَرِقَةَ الْقَلْبِ يُغْشَى عَلَيْهَا سَاعَةً بَعْدَ سَاعَةٍ وَتَقُولُ لِوَلَدَيْهَا أَيْنَ أَبُوكُمَا الَّذِي كَانَ يُكْرِمُكُمَا وَيَحْمِلُكُمَا مَرَّةً بَعْدَ مَرَّةٍ أَيْنَ أَبُوكُمَا الَّذِي كَانَ أَشَدَّ النَّاسِ شَفَقَةً عَلَيْكُمَا فَلَا يَدَعُكُمَا تَمْشِيَانِ عَلَى الْأَرْضِ وَلَا أَرَاهُ يَفْتَحُ هَذَا الْبَابَ أَبَداً وَلَا يَحْمِلُكُمَا عَلَى عَاتِقِهِ كَمَا لَمْ يَزَلْ يَفْعَلُ بِكُمَا ثُمَّ مَرِضَتْ وَمَكَثَتْ أَرْبَعِينَ لَيْلَةً.

آن حضرت، پس از مرگ پدرش (پيامبر) پيوسته سرش بسته شده، بيمار تن، شكسته قامت، گريان چشم، و سوخته دل بود. به گونه اى كه ساعت به ساعت بى هوش مى‌گشت و به دو فرزندش، حضرت حسنين عليهما السّلام مى‌فرمود:

آن پدرى (يعنى جد) كه شما را گرامى مى‌داشت و مرتب شما را در آغوش مى‌گرفت كجا است؟ كجا است آن جد تان كه مهربان تر از همه بر شما بود ، همان كسى كه نمى‌گذاشت روى زمين راه برويد، افسوس كه هرگز نخواهم ديد جد شما درِ خانه مرا باز نمايد و شما را بدوش خود بگيرد، در صورتى كه دائما اين عمل را انجام مى‌داد. سپس حضرت زهراى اطهر مريض شد و مدت چهل شب مريضى او ادامه پيدا كرد.

المجلسي، محمد باقر (متوفاي 1111هـ)، بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار ج‏43، ص182 تحقيق: محمد الباقر البهبودي، ناشر: مؤسسة الوفاء - بيروت - لبنان، الطبعة: الثانية المصححة، 1403 - 1983 م

در اين روايت تعبير(مُعَصَّبَةَ الرَّأْسِ)‌ به كار رفته است. معصبه از ريشه «عصب» است و عصابه درلغت دو معنى دارد:

يكى به معناى جماعتى از مردم. دوم به معناى عمامه و آن چيزى كه با آن سر را مى‌بندند. مانند پارچه يا دستمال و... در اين جا همان معناى دوم مراد است.

راغب اصفهانى مى‌گويد:

والعِصَابَةُ: ما يُعْصَبُ به الرأسُ والعمامةُ، ‏

 الراغب الإصفهاني، أبو القاسم الحسين بن محمد (متوفاي502هـ) ، المفردات في غريب القرآن، ص569 تحقيق : محمد سيد كيلاني ، ناشر: دار المعرفة - لبنان .

فيومى‌در المصباح المنير مى‌گويد:

و(العِصَابَةُ) العِمَامَةُ أَيْضاً و الْجَمَاعَةُ مِنَ النَّاسِ وَالْخَيْلِ والطَّيْرِ و(العِصَابَةُ) مَعْرُوفَةٌ وَالْجَمْعُ (عَصَائِبُ) و(تَعَصّبَ) و(عَصَّبَ) رَأْسَهُ بالْعِصَابَةِ أَىْ شَدَّها.

عصابه به معناى عمامه و گروهى از مردم و اسب و پرندگان است. عصابه معروف است و جمع آن عصائب است و تعصب و عصب يعني؛ سرش را با عمامه محكم بست.

الفيومي،‌ أحمد بن محمد بن علي المقري (الوفاة: 770هـ )،‌ المصباح المنير في غريب الشرح الكبير للرافعي، ص413 (‌ماده حد)،‌ دار النشر: المكتبة العلمية – بيروت.

قطعاً اين پوشاندن سر، چيزى از غير از پوشاندن عادى و حجاب مرسوم بوده است، كه بر همه زنان واجب است! زيرا اين خصوصيت ، براى بعد از رحلت پيامبر (ص)‌ آمده است ، و اگر قبل از رحلت نيز فاطمه زهرا (س) اينگونه بود ، ذكر آن در روايت معنى نداشت .

 حال مقصود از آن چيست؟ براى روشن شدن مقصود، كلامى را كه سابقاً از ابن منظور در ترجمه ماده «سلب» آمده بود، دوباره نقل مى‌كنيم:

در ميان زنان عرب در آن زمان رسم اين بود كه در مصيبت از دست دادن عزيزش پارچه‌ى سياه به نشانه عزا برسر مى‌كردند:

تسلبي أي البسي ثياب الحداد السود وهي السلاب تسلبت المرأة إذا لبسته وهو ثوب أسود تغطي به المحد رأسها.

تسلبى يعني؛ لباس سياه ماتم بپوش، و آن همان سلابي(لباسى سياهي) است كه زن مى‌پوشد و آن همان لباس سياهى است كه زن عزادار، سرش را با آن مى پوشاند.

الأفريقي المصري، محمد بن مكرم بن منظور (متوفاي711هـ)، لسان العرب،ج 1، ص472 ـ 473، ناشر: دار صادر - بيروت، الطبعة: الأولى.

طبق اين روايت حضرت زهرا سلام الله عليها نيز به رسم آن زمان، پيوسته اين پارچه سياه را برسر داشت. بنا براين حضرت زهرا سلام الله عليها با اين گونه‌ى مخصوص در سوگ پدر سياه پوش شد.

روايت ذيل هم شبيه اين مطلب را ثابت مى‌كند:

هنگامى‌كه عمر با يارانش به در خانه اميرمومنان (عليه السلام) آمد تا در صورت ادامه امتناع اميرالمؤمنين از بيعت با خليفه اول، حضرت را به زور به مسجد ببرد، حضرت فاطمه (عليها السلام) پشت در نشسته بود و عصابه بر سر بسته بود و بدن شريفش در عزاى رسول الله بيمار و نحيف شده بود.

ثُمَّ أَقْبَلَ [عمر] حَتَّى انْتَهَى إِلَى بَابِ عَلِيٍّ وَفَاطِمَةَ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِمَا وَفَاطِمَةُ قَاعِدَةٌ خَلْفَ الْبَابِ قَدْ عَصَبَتْ رَأْسَهَا وَنَحِلَ جِسْمُهَا فِي وَفَاةِ رَسُولِ اللَّهِ صلي الله عليه وآله.

فَأَقْبَلَ عُمَرُ حَتَّى ضَرَبَ الْبَابَ ثُمَّ نَادَى يَا ابْنَ أَبِي طَالِبٍ افْتَحِ الْبَابَ فَقَالَ فَاطِمَةُ يَا عُمَرُ مَا لَنَا وَلَكَ لَا تَدَعُنَا وَمَا نَحْنُ فِيهِ قَالَ افْتَحِي الْبَابَ وَإِلَّا أَحْرَقْنَا عَلَيْكُمْ...

عمر همچنان رفت و نزد در خانه على كه رسيد دق الباب كرد و فرياد زد: اى پسر ابوطالب! در را باز كن! حضرت زهراى اطهر به وى فرمود: ما را با تو چه كار ،‌چرا نمى‌گذارى به عزادارى خويشتن مشغول باشيم!؟ عمر بحضرت فاطمه گفت: در را باز كن! و الا خانه را با شما آتش مى‌زنم!

المجلسي، محمد باقر (متوفاي 1111هـ)، بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار، ج‏43، ص198تحقيق: محمد الباقر البهبودي، ناشر: مؤسسة الوفاء - بيروت - لبنان، الطبعة: الثانية المصححة، 1403- 1983 م

*هر وقت که سرت به درد آید    نالان شوی و سوی من آیی

چون درد سرت شفا بدادم    یاغی شوی و دگر نیایی*

*پاسبان حرم دل شده‌ام شب همه شب    تا در این پرده جز اندیشه او نگذارم*

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها