پاسخ به:مناظره آیت الله حسيني قزويني با مولوي ملازاده
پنج شنبه 30 آبان 1392 6:41 PM
امامت و خلافت از ديدگاه قرآن
اما در پاسخ به اشكال آقاي ملازاده درباره جايگاه امامت و خلافت در قرآن بايد گفت: اگر ما به قرآن مراجعه کنيم، ميبينيم که در قرآن اهميت ويژهاي درباره امامت و خلافت مطرح شده است. خداوند نسبت به حضرت آدم(ع) ميگويد: «إِنِّي جَاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَةً.»[37] [«من در روي زمين، جانشيني [= نمايندهاي] قرار خواهم داد.]
يا در رابطه با حضرت داود(ع) ميگوید: «يا دَاوُودُ إِنَّا جَعَلْنَاكَ خَلِيفَةً فِي الْأَرْضِ.»[38] [اي داوود! ما تو را خليفه و (نماينده خود) در زمين قرار داديم.]
همانطوري که خداوند نسبت به حضرت ابراهيم(ع) دارد که: «وَهَبْنَا لَهُ إِسْحَاقَ وَ يعْقُوبَ وَ كُلًّا جَعَلْنَا نَبِيا.»[39] [ما اسحاق و يعقوب را به او بخشيديم؛ و هر يك را پيامبري (بزرگ) قرار داديم!]
همين خداي عالم، وقتي نوبت به امامت ميرسد، ميگويد: «إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا.»[40] [«من تو را امام و پيشواي مردم قرار دادم!»]
يا اينکه حضرت موسي(ع) از خداوند تقاضا ميکند: «وَ اجْعَلْ لِي وَزِيرًا مِنْ أَهْلِي * هَارُونَ أَخِي.»[41] [و وزيري از خاندانم براي من قرار ده... * برادرم هارون را!]
و خداوند ميفرمايد: «قَالَ قَدْ أُوتِيتَ سُؤْلَكَ يا مُوسَی.»[42] [فرمود: «اي موسي! آنچه را خواستي به تو داده شد.»]
پس بحث خلافت يا امامت، کلياتش در قرآن کاملاً آمده است و نشان ميدهد که جعل امام و خليفه به دست خداست و ما براي اين، روايات متعددي هم از سنت داريم که امامت و خلافت يک منصب الهي است و نه به دست پيامبر اکرم(ص) است و نه به دست مردم.
ابن حبان که از علماي بزرگ اهل سنت است، در کتاب الثقات، ميگويد: وقتي رسول اکرم(ص) در اطراف مکه مشغول تبليغ دين اسلام بود، قبيله بني عامر آمدند و عرض کردند که يا رسول الله! ما حاضريم به تو ايمان بياوريم ولي: «أيكون لنا الامر من بعدك؟ فقال رسول الله(ص) و سلم الامر إلی الله، يضعه حيث يشاء.»[43] «آیا ميشود که خلافت و جانشيني بعد از تو، به عهده ما باشد؟ رسول اکرم(ص) فرمود: مسئله تعيين خليفه و امام، به دست خداست و هر کس را که بخواهد امام و خليفه قرار ميدهد.»
همچنين در طبقات ابن سعد آمده: که رسول اکرم(ص) به هوذة بن علي حنفي نامه نوشت و او را به اسلام دعوت کرد ، وي در پاسخ گفت: من موقعيت مناسبي دارم و اگر بيايم از تو تبليغ کنم، خيلي از مردم حرف مرا ميپذيرند، من حاضرم با تو همکاري کنم، به شرط آنکه خلافت بعد از تو به عهده من باشد. رسول اکرم(ص) فرمود: تعيين خلافت به دست من نيست و به دست خداوند است.[44] در مورد غدير خم، روايات متعدد در منابع شيعه و سني داريم[45] و در مورد آيه: «يا أَيهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَيكَ مِنْ رَبِّكَ وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ.»[46] [اي پيامبر! آنچه از طرف پروردگارت بر تو نازل شده است، كاملاً (به مردم) برسان! و اگر نكني، رسالت او را انجام ندادهاي!]
در منابع و تفاسير اهل سنت آمده از ابن مردويه و ابن عباس که ميگويد: «کنا نقرأ في زمن رسول الله «بلغ ما انزل اليک من ربک أن عليا مولي المؤمنين.»[47] «ما در زمان رسول اكرم(ص) اين آيه اين چنين ميخوانديم: اي پيامبر به مردم برسان كه علي مولاي مؤمنين است.»
پس بحث اصول امامت، تعيينش به دست خداوند است و هم چنين قرآن بيان كرده که امامت به ظالمان نميرسد: «إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا قَالَ وَ مِنْ ذُرِّيتِي قَالَ لَا ينَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ.»[48] [« من تو را امام و پيشواي مردم قرار دادم!» ابراهيم عرض كرد: «از دودمان من (نيز اماماني قرار بده!)» خداوند فرمود: «پيمان من، به ستمكاران نميرسد! (و تنها آن دسته از فرزندان پاك و معصومت، شايسته اين مقامند).»]
پس معلوم شد كليات امامت در قرآن آمده است، همانطور که کليات نماز در قرآن آمده است. ولي كيفيت نماز مانند اين كه نماز صبح دو رکعت و نماز عصر چهار رکعت است، در قرآن تعيين نشده، نسبت به خلافت هم اين چنين است. اما کليات امامت و حتي تفصيل آن نيز از زبان رسول خدا(ص) بيان شده است. ايشان ميفرمايند: «خلفائي بعدي اثنا عشر.»[49] «12 نفر خليفه بعد از من خواهند آمد.»
مسئله ديگر، ما ميبينيم که نبي مکرم(ص) در سال سوم هجرت بعد از نزول آيه: «وَ أَنْذِرْ عَشِيرَتَكَ الْأَقْرَبِينَ.»[50] [و خويشاوندان نزديكت را انذار كن!]
چهل نفر از سران قريش را دعوت ميکند، در همانجا بحث خلافت بعد از خويش را مطرح ميکند و ميفرمايد: «إنّ هذا أخى ووصيي وخليفتي فيكم فاسمعوا له وأطيعوا»[51] «اين علي برادر، وصي و جانشين من در ميان شما هست از او پيروي نموده و اطاعت كنيد.»
ايشان که ميگويد بحث خلافت اصلاً مطرح نبوده، اين حديث مربوط به سال سوم هجرت است.
ابن جرير طبري بنا به نقل متقي هندي در کنز العمال، ج13، ص128 ميگويد روايت صحيح است. هيثمي در مجمع الزوائد، ج8، ص302 ميگويد روايت صحيح است. ابوجعفر اسکافي، بنابر نقل ابن ابي الحديد، در شرح نهج البلاغه، ج13، ص243 ميگويد صحيح است. حاکم نيشابوري در مستدرک الصحيحين، ج3، ص132 ميگويد صحيح است و دهها افراد ديگر صحت اين قضيه را قبول دارند.
همچنين قضيه حديث ولايت در مسئله يمن که برخي از صحابه آمدند پيش رسول اكرم(ص) از آقا اميرالمؤمنين(ع) سعايت کردند و رسول اکرم(ص) فرمود: «علي مني وأنا من علي، وعلي ولي كل مؤمن بعدي.»[52] «اين علي، ولي هر مؤمن بعد از من است.» اين قضيه براي سال دهم یا هشتم هجرت است و ربطي به خلافت عثمان و عبدالله بن سبأ ندارد. حاکم نيشابوري درباره اين حديث ميگويد: «هذا حديث صحيح علي شرط مسلم.»[53] «این حدیث صحیح السند است بنابه شرائط مسلم در کتاب صحیح خود.» «کلمه «ولي» هم مولا نيست که بگويند به معناي اولي بالامر آمده است يا نيامده.»[54]
قضيه حديث ثقلين، حتي در صحيح مسلم آمده که پيامبر اکرم(ص) آمد اهل بيت(علیهم السلام) را قرين و عديل قرآن قرار داده است:
«وَأَنَا تَارِكٌ فِيكُمْ ثَقَلَينِ أَوَّلُهُمَا كِتَابُ اللَّهِ ... وَأَهْلُ بَيتِي.»[55]
«من در ميان شما در ثقل عظيم را گذاشتم اول آن كتاب خدا ... و اهل بيت من.»
[و در نقل ترمذي آمده كه رسول اكرم(ص) فرمود: «إِنِّي تَارِكٌ فِيكُمْ مَا إِنْ تَمَسَّكْتُمْ بِهِ لَنْ تَضِلُّوا بَعْدِي أَحَدُهُمَا أَعْظَمُ مِنْ الْآخَرِ كِتَابُ اللَّهِ حَبْلٌ مَمْدُودٌ مِنْ السَّمَاءِ إِلَى الْأَرْضِ وَعِتْرَتِي أَهْلُ بَيتِي وَلَنْ يتَفَرَّقَا حَتَّى يرِدَا عَلَي الْحَوْضَ فَانْظُرُوا كَيفَ تَخْلُفُونِي فِيهِمَا.»[56] «من در ميان چيزي قرار ميدهم كه اگر به آن عمل كنيد هيچگاه گمراه نخواهيد شد يكي از آنها كتاب خدا و ديگري عترت و اهل بيت هست و اين دو از همديگر جدا شدني نيستند تا در كنار حوض كوثر به من ملحق شوند بنگريد با اين دو چگونه برخورد ميخوريد؟»]
يا قضيه حديث طير که پيامبر اکرم(ص) فرمود: «اللَّهمّ ائْتني بأَحبّ خلقك إليك يأكل معي، فجاء علي بن أبي طالب رضي اللَّهُ تعالى عنه»[57] «خدايا كسي که محبوبترين خلق در نزد تو است برسان تا با من همغذا شود و همراه من از اين مرغ بريان بخورد، و به دنبال اين دعا حضرت علي(ع) آمد.»
حديث منزلت را هم، اهل سنت صراحت دارند که روايت صحيح است.[58]
در قضيه غدير خم که در يک مجمع و همايش يکصد هزار نفري، آقا رسول اکرم(ص) آمد و با آن مقدماتي که فراهم کرد در آنجا، اشاره کرد بر اينکه حضرت علي(ع) بعد از من مولاي هر مؤمن و اولاي به نفس هر مؤمن است، و سه شبانه روز مردم آمدند به اميرالمؤمنين(ع) تبريک گفتند و پيشاپيش اين تبريک گويان، آقاي ابوبکر و عمر بودند که گفتند: «هنيئا لک يابن ابيطالب، اصبحت مولاي و مولي کل مؤمن و مؤمنة.»[59] «اي پسر ابوطالب بر تو مبارك باد، مولاي من و مولاي هر مؤمن و مؤمنه هستي.» حسان بن ثابت هم بلند شد و شعري را انشاء کرد.
و دهها قضاياي ديگر که در تاريخ در طول اين 23 سال ثبت شده که بالاترين و مهمترين دغدغه نبي مکرم(ص)، بحث خلافت بعد از خويش بوده است. من نميدانم آيا عزيزان به اين توجه دارند که وقتي ميگويند پيامبر اکرم(ص) خليفه معين نکرد و بحث وصايت در اسلام نبوده؛ به نظر من ايشان از خيلي قضاياي تاريخي خبر ندارند و روايات متعدد داريم در منابع اهل سنت که: «اِنّ لکل نبى وصيى و وارث و أنّ علياً وصيى و وارثى.»[60] «هر پيامبري جانشين و وارثي داشته است و علي بن ابيطالب(ع) وصي من است.» وقال المبرد في الكامل بعد نقله أبياتاً للكميت يذكر فيها لقب الوصي لعلي(ع): «قوله الوصي، فهذا شيء كانوا يقولونه ويكثرون فيه.»[61] «مبرد از بنیانگذاران ادبیات عرب بعد از نقل اشعاری از کمیت مینویسد: کلمه وصی، لقب علی(ع) است و این لقب را در حق علی زیاد به کار میبرند.»
*هر وقت که سرت به درد آید نالان شوی و سوی من آیی
چون درد سرت شفا بدادم یاغی شوی و دگر نیایی*
*پاسبان حرم دل شدهام شب همه شب تا در این پرده جز اندیشه او نگذارم*