0

اگر سيدالشهداء (ع) علم به شهادت داشت چرا به کربلا سفر کرد!؟ ا

 
sayyed13737373
sayyed13737373
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : فروردین 1392 
تعداد پست ها : 6674
محل سکونت : گیلان

اگر سيدالشهداء (ع) علم به شهادت داشت چرا به کربلا سفر کرد!؟ ا
پنج شنبه 30 آبان 1392  6:33 PM

يکي از شبهات مطرح درباره واقعه تاريخي عاشورا اين است که اگر امام حسين (ع) علم به شهادت داشتند، چرا به کربلا رفتند؟ و اگر علم نداشتند، پس رواياتي که دلالت بر علم ائمه (ع) دارد را چگونه بايد توجيه کرد؟ پاسخ اين سوالات در نوشتار زير مرور مي شود:
الف. گاهي شرايط به گونه‌اي است که آدمي، بناچار براي رسيدن به مقصد و مقصود خويش، هر کاري انجام مي‌دهد؛ حتي اگر بداند به مرگ او مي‌انجامد. رزمندگان اسلام که در دوران دفاع مقدس، براي عبور از ميدان مين، بر هم سبقت مي‌گرفتند، مي‌دانستند سرانجام داوطلب شدن و سبقت گرفتن براي رفتن به ميدان مين، شهادت آنان است، ليکن چون مي‌دانستند براي دفاع از نظام اسلامي، چاره‌اي جز اين نيست، پا در اين ميدان بي‌بازگشت مي‌گذاشتند.
حرکت امام‏حسين(عليه‌السلام) به سوي کربلا نيز از اين قبيل بود؛ زيرا انحراف در حکومت اسلامي به جايي رسيده بود که اگر قيام عارفانه آن حضرت (ع) و ياران باوفايش نبود، اسلام به پايان رسيده بود: «و علي الإسلام السّلام إذ قد بليت الأمّة براع مثل يزيد» و اين انحراف، جز با شهادت امام‏حسين(عليه‌السلام) قابل اصلاح نبود.

ب. پيغمبراکرم(صلّي الله عليه وآله وسلّم) و ائمه اطهار(عليهم‌السلام) از دو علم برخوردارند: علومي که از راه هاي عادي به دست مي‌آيد و علومي که از راه هاي غيرعادي و غيرمتعارف به دست مي‌آيد. با توجه به اينکه دنيا نشئه تکليف است و آن پيشوايان نور نيز همانند ساير مردم، مکلّف به تکاليف الهي بودند، مکلّف به استفاده از علوم غير عادي نبودند و تنها بايد طبق علم عادي رفتار مي‌کردند. البته در مواردي که خداوند به آنها اجازه مي‌داد، از علوم غيرعادي براي اعجاز و اثبات حق بودن دعوت يا دعوا استفاده مي‌کردند. پس استفاده از علوم غيرعادي به اذن خاص الهي بستگي داشت، نه به اراده خودشان. چون آن ذوات نوراني در تمام ابعاد علمي و عملي، معصوم و مصون بودند و اراده آنان تابع اراده الهي بود، هرگز در استفاده از علوم غيرعادي، از امر خداوند سرپيچي نمي‌کردند. حتي در قضا نيز مأمور بودند که به علم عادي عمل کنند. به همين سبب، پيغمبر اکرم(صلّي الله عليه وآله وسلّم) فرمودند:
هرگز به قضاي من مغرور نشويد و نگوييد چون پيغمبر (ص) در اين نزاع به نفع ما داوري کرد، پس حق با ماست؛ زيرا من نيز در بين شما با شهادت و قسم حکم مي‌کنم؛ در حالي‏که برخي از شما در اقامه دليلِ مَحکمه‌پسند، قوي‌تر و خوش‌بيان‌تر از طرف مقابل خود است. پس هر کسي که من به نفع او حکم کردم، ولي حق با طرف مقابل بود، بداند که قضاي من چيزي را تغيير نمي‌دهد، بلکه او قطعه‌اي آتش را به خانه خود خواهد برد: «إنما أقضي‏بينکم بالبيّنات و الأيمان و بعضکم ألحن بحجته من بعض، فأيّما رجل قطعتُ له من مال أخيه شيئاً فإنما قطعتُ له به قطعة من النار».
بنابراين، آگاهي ائمه(عليهم‌السلام) از سرنوشت غيبي خودشان تکليف آور نبود. از اين جهت از آن علم استفاده نمي‌کردند؛ مگر در مواردي خاص که از سوي خداوند متعال مأمور استفاده از آن مي‌شدند؛ وگرنه معيار تکليف، علم عادي بود، نه علم غيرعادي. از اين‏رو، اگر از راههاي عادي، به نقشه دشمن پي مي‌بردند و شرايطشان همانند شرايط امام‏حسين(عليه‌السلام) نمي‌بود، حتماً براي خنثي کردن آن، اقدام مي‌کردند.

ج. ابو بصير از امام صادق(عليه‌السلام) نقل کرده است:
هر امامي که نداند به چه مصيبتي گرفتار خواهد شد و چه بر سر او خواهد آمد، چنين کسي، اساساً حجّت خدا بر خلق او نيست: «أيّ إمام لا يعلم ما يصيبه و إلي ما يصير فليس ذلک بحجة لله علي خلقه».
در برخي روايات آمده است:
امام‏معصوم(عليه‌السلام) به جزئيات آنچه بر سر او خواهد آمد، آگاهي دارد و اين آگاهي را از صحيفه‌اي که در اختيار او قرار مي‌گيرد، کسب مي‌کند و آنگاه که مأموريت‌هاي ذکر شده در آن صحيفه به پايان مي‌رسد، مي‌فهمد که عمر او نيز به پايان رسيده است: «... إن لکلّ واحدٍ منّا صحيفة فيها ما يحتاج إليه أن يعمل به في‏مدّته فإذا انقضي مافيها ممّا أُمر به عرف أنّ أجله قد حضر... ».
از امام صادق(عليه‌السلام) رسيده است:
قبل از وفات رسول‌اکرم(صلّي الله عليه وآله وسلّم) خداي عزّ و جلّ کتابي را که با مهرهايي از طلا مهر شده بود، بر آن حضرت (ص) نازل کرد و گفت: اي محمد (ص)! اين وصيّت تو به نجباي از اهل‏بيت توست. پيغمبراکرم(صلّي الله عليه وآله وسلّم) از جبرئيل پرسيد: نجباي من چه کساني هستند؟ جبرئيل گفت: علي‏بن‌بي‏طالب و فرزندان او(عليهم‌السلام). پيغمبراکرم(صلّي الله عليه وآله وسلّم) آن کتاب را به اميرمؤمنان(عليه‌السلام) داد و به او فرمود يک مهر آن را باز کند و به آنچه در آن است، عمل کند. اميرمؤمنان(عليه‌السلام) چنين کرد و سپس آن را به فرزند خود، امام‏حسن(عليه‌السلام) داد. او نيز با گشودن مُهري به محتواي آنچه در آن بود، عمل کرد. آنگاه آن را به امام‏حسين(عليه‌السلام) داد. او نيز با گشودن مهر مربوط به خود، ديد که در آن آمده است: همراه با گروه خود، براي شهيد شدن خارج شو که بدون تو شهادت نصيب آنان نخواهد شد و جانت را به خدا بفروش. او نيز چنين کرد و آنگاه کتاب را به علي‏بن‌الحسين(عليهماالسلام) داد. آن حضرت (ع) با گشودن مهر مربوط به خود، ديد که در آن نوشته شده: سکوت اختيار کن، در منزل خود بنشين و به عبادت پروردگارت بپرداز تا مرگت فرا رسد. او نيز چنين کرد و آنگاه کتاب را به فرزند خود محمدبن‏علي(عليهماالسلام) سپرد. آن حضرت (ع) با گشودن مهر مربوط به خود، اين گونه مأموريت پيدا کرد: به مردم حديث بگو و فتوا بده و از کسي جز خداي عزّوجلّ نترس؛ زيرا کسي توان آسيب رساندن به تو را ندارد. او نيز چنين کرد و سرانجام کار خود را به فرزندش جعفر بن محمّد(عليهماالسلام) سپرد. او نيز با گشودن مهر مربوط به خود، اين‌گونه مأمور شد: به مردم حديث بگو، فتوا بده و علوم اهل‌بيت(عليهم‌السلام) را منتشر کن. پدران صالح خود را تصديق کن و از کسي جز خداي عزّ و جلّ هراسان مباش؛ زيرا تو در پناه و امان هستي. او نيز چنين کرد و آن را به فرزند خود، موسي بن جعفر(عليهماالسلام) سپرد. در اينجا امام(عليه‌السلام) بدون اينکه به شرح وظايف امام‏کاظم و ائمه بعدي(عليهم‌السلام) که هنوز زمان امامتشان فرا نرسيده بود اشاره کند، فرمودند: موسي بن جعفر(عليه السلام) آن را به امام بعد از خود مي‌سپارد و او نيز... تا آنکه حضرت مهدي‏ (عجل الله تعالي فرجه الشريف)‌ قيام کند.

برگرفته از ادب فناي مقربان، ج2، ص231.

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها