پاسخ به:پوشش وحجاب وسبک زندگی
شنبه 17 اسفند 1392 11:32 PM
معنای ادب
ادب را به ظرافت ها و زیبایی های یک عمل تعریف کرده اند؛ هیئت نیکویی که شایسته است فعل مطابق آن باشد. مانند آداب غذا خوردن و خوابیدن، آداب دعا و نماز خواندن، آداب معاشرت، آداب زیارت و آداب ازدواج. این خصلت های شایسته موجب حُسن یا کمال فعل می شوند.
البته این معنا از ادب تنها در افعال مشروع تحقق دارد؛ وقتی در باب آداب سخن می گوییم یعنی اصل عمل را توصیه می کنیم و یا دست کم روا می شماریم؛ بنابراین در اعمال شنیع یا ممنوع مانند میگساری، تجاوزگری، خیانت و دروغ، ادب معنا ندارد، همچنین روشن است که این معنا تنها در جایی است که یک عمل را بتوان به گونه های مختلفی ـ زشت و زیبا، کامل و ناقص ـ انجام داد.
زیبایی و شایستگی که در تعریف ادب قید شده، در جوامع مختلف، متفاوت است، به همین جهت آداب جوامع مختلف، متفاوت گشته به صورتی که یک امر عادی در یک جامعه در میان جامعه دیگر شنیع و مذموم به شمار می رود؛ مثلاً در جامعه مسلمان هنگام دیدار، سلام به کار می رود؛ در حالی که برخی از جوامع با برداشتن کلاه و برخی با قرار دادن دست در کنار سر دیدار را آغاز می کنند، یا آداب ملاقات با نامحرم در امت اسلامی با امم دیگر بسیار متفاوت است.
ممکن است کسانی از اخلاق (ملکات پایدار روحی) و آداب، برداشت واحدی داشته باشند؛ اما از آنچه گذشت روشن می شود که اخلاق، زیبایی جان و آداب، زیبایی فعل است یعنی اخلاق به صفات درونی و آداب به رفتارهای ظاهری اختصاص دارد. آداب معمولا قالب بروز اخلاق و ظرفی برای تحقق آن است.
به همین جهت تخلف از آداب نسبت به تخلف اخلاقی، در میان مردم زشتی کمتری دارد، به همین جهت اظهار جهل به حکم اخلاقی، پذیرفتنی نیست. اگر کسی دروغ بگوید و ادعا کند «من نمی دانستم که دروغ گویی بد است»، مردم سخن او را نمی پذیرند و عذر او را موجه نمی دانند؛ برخلاف آداب که اظهار جهل در باره آن از سوی مردم پذیرفتنی تر به شمار می رود.
همچنین مسائل اخلاقی در میان فرهنگ های گوناگون، ثابت و تغییرناپذیر است؛ اما بسیاری از آداب اجتماعی قابل تغییر و نسبی است.
به بیان دیگر آداب تعین و تجسد خارجی اخلاق است و مصادیق متنوع جایگزین پذیر دارد، یعنی هرگز نباید از اخلاق صرف نظر کرد و همواره باید بدان ملتزم بود. اما از برخی آداب می توان به شرط جایگزینی دست برداشت. به این ترتیب گزاره های حاکی از رفتارهای ارزشیِ فرازمانی و فرامکانی، ناظر به اخلاق و گزاره های حاکی از رفتارهای ارزشی زمان مند و مکان مند، ناظر به آداب هستند.
آداب در جوامع و گروه های مختلف اشکال متفاوتی دارد. آداب می تواند مربوط به طبقه یا گروه خاصی باشد؛ مثل آداب ثروتمندان یا پزشکان در حالی که اخلاق فراگیر و عمومی است و به طبقه خاص یا صاحبان پیشه ای اختصاص ندارد.
مصادیق و انواع آداب
می توان آداب را به اعتبار خاستگاه های آن به آداب دینی و غیردینی تقسیم کرد، آداب دینی یا مستقیماً مستند به نصوص دینی هستند و یا اهل ایمان، آنها را بر اساس فهم خود از دین و با الهام از منابع دینی ابداع کرده و خود را مقید به مراعات آنها می دانند و آداب غیردینی، آدابی هستند که پیدایش و رواج آنها ریشه در ویژگی های منطقه ای، نژادی، تاریخی، صنفی، جنسی و امثال آن دارد. به عنوان مثال سعی در زودتر سلام کردن، جواب سلام را کامل تر ادا کردن، برگزاری جشن عبادت و نشستن در اولین جای خالی هنگام ورود مجلس از آداب دینی است.
همچنین آداب را می توان به فردی و اجتماعی تقسیم کرد. اگر در رعایت ادب، کسی جز فاعل آن حضور نداشته باشد ادب، کاملاً فردی است؛ مانند آداب نماز خواندن و خوابیدن، اما اگر رعایت ادب به شرط حضور دیگران باشد ادب اجتماعی است؛ مانند آداب معاشرت و ازدواج.
شیوه تغذیه، خودآرایی (نوع پوشاک و ظواهر)، بهداشت و سلامت، معاشرت (سلام، مصافحه، نشست و برخاست، گفتگو و…)، نمونه هایی از آداب هستند.
اهمیت آداب و آثار اجتماعی آن
آداب اسلامی نماد ظاهری اسلام است. مسلمان بودن با هر رفتاری قابل جمع نیست؛ یعنی وقتی به ارزش های اسلامی سر تسلیم فرود می آوریم، هر گونه رفتار یا ظاهری را نمی توانیم برای خود انتخاب کنیم، آداب اسلامی آن گونه ظاهری است که با اعتقادات و ارزش های اسلامی سازگار است و بروز خارجی توحید، تسلیم در برابر خدا و بندگی او است.
می توان به وجهه اجتماعی آن هم نظر دوخت، وقتی یک امت به آداب خاصی ملتزم باشد ساخت اجتماعی متناسب با اعتقادات و ارزش های خود را نیز پدید می آورد. مثلاً در جامعه ای که ارزش های اسلامی نهادینه شده و بندگی پروردگار فراگیر گشته تبلیغ کالاهایی که حرص و دنیاطلبی را بیفزاید، ناهنجار دیده می شود و مجالی نمی یابد.
چگونگی رفتار ظاهری ما نمادی است از نوع تفکر و علاقه ما، این جلوه های ظاهری که از ما سر می زند به نوعی ما را به دیگران ـ و حتی به خود ـ معرفی می کند. احوال درونی ما را آشکار می سازد و باور و پسند ما را می نمایاند. مثلا پیراهن مشکی شیعیان در ایام عزای اهل بیت، عشق و علاقه عمومی آنها را به خاندان پیامبر و اعتقاد آنها را به این فرهنگ بیان میکند.
از این رو این احوال ظاهری اگر میان کسانی مشترک باشد نشان از همفکری و قرابت آنان دارد و اگر در ظواهر افراد و نوع زندگی آنان تفاوتی باشد، می توان حدس زد که در نگاه و ارزش های آنان نیز احتمالاً تفاوتی وجود دارد.
لباس هر انسان پرچم کشور وجود اوست، پرچمی است که او بر سردر خانه وجود خود نصب کردهاست و با آن اعلام میکند که از کدام فرهنگ تبعیت میکند. همچنان که هر ملتی با وفاداری و احترام به پرچم خود، اعتقاد خود را به هویت ملی و سیاسی خود ابراز میکند، هر انسان نیز مادام که به یک سلسله ارزشها و بینشها معتقد و دلبسته باشد، لباس متناسب با آن ارزشها و بینشها را از تن به در نخواهد کرد.
بر این اساس، تغییری که در تیپ ظاهری انسانها رخ میدهد، نشان از طوفانی درونی دارد که بر زوایای افکار و امیال آنان اثر گذاشتهاست.لباس انسان در نگاه نخست شأنی از ظواهر اوست و جلوه بیرونی شخصیت او به شمار میرود، اما در نگاه دقیق پیوندی ناگسستنی با باطن او دارد و پردهای از واقعیات درون او را آشکار می سازد…
لباس نه تنها تحت تأثیر فرهنگ جامعه است که معرف شخصیت تکتک افراد نیز هست و البته میان شخصیت افراد و فرهنگ عمومی جامعه نیز ارتباطی قوی وجود دارد. در جامعهای که ارزشهای والای معنوی و انسانی، بیاعتبار باشد و عالم درون انسان، حیثیت و معنایی مستقل از نمایشها و جلوههای بیرونی نداشته باشد، قهراً شخصیت انسان به کلی بر پایة توجه دیگران و اظهارنظر آنان درباره وی، شکل میگیرد و پیداست که افراد در چنین جامعهای سعی میکنند با هر وسیله و از جمله با لباسی که به تن میکنند، برای خود نوعی تشخص و تعین ایجاد کنند. مد و تغییرات بیشمار و بیدلیلی که مرتباً در لباس رخ میدهد، چنین زمینهای در ضمیر و روان افراد دارد.
مهربان همیشگی من... خودت گفتی:ادعونی استجب لکم... بخوانید مرا تا اجابت کنم شمارا...
گوش کن... این منم که اینروزها بیش از همیشه میخوانمت... اجابت کن مرا...