پاسخ به:مبحث بیست و پنجم طرح صالحین: حـجـاب و عـفـاف
دوشنبه 27 آبان 1392 10:30 AM
بسم الله الرحمن الرحیم
این یک مسئله شخصی است !
در يكي از كلاس هايي كه چند سال پيش در دانشگاه آزاد اسلامي زنجان داشتم، يك روز صبح وقتي تعدادي از دانشجويان با حالتي معترض و با كمي تأخير وارد كلاس شدند، از آن ها علت تأخيرشان را جويا شدم؛ گفتند حراست دانشگاه بخاطر پوشش و وضع حجابشان مانع ورود آنها به دانشگاه شده و آنها مجبور شده اند براي تعويض لباس و اصلاح پوشش خود به خانه برگردند. معلوم شد مقررات جديدي در مورد نحوه لباس پوشيدن و حدود حجاب اسلامي در دانشگاه وضع شده كه از آنروز به اجرا گذاشته شده بود. بين اين دانشجوها يكي از دانشجويان دختر شديداً معترض بود كه كسي حق ندارد بخاطر مسأله اي كه كاملاً شخصي است و ربطي به كسي ندارد، مانع ورود دانشجو به دانشگاه و حاضر شدنش سر كلاس درس شود.
مي دانستم كه او با توضيح ضرورت التزام به احكام اسلامي و بقول گفتني با منبر رفتن مجاب نمي شود. و مي دانستم از آنجائي كه چنين اعتراضي اصولاً پارادايمي بوده و در واقع اصلاً متوجه قوانين دانشگاه نيست با چنين شخصي بايد در پارادايم خودش صحبت كرد! براي همين به او گفتم: شما مي دانيد كه در برخي از دانشگاه هاي اروپا حجاب اسلامي دختران مانع ورودشان به دانشگاه مي شود؟
گفت: بله!
گفتم: آيا مي دانيد كه دانشجويان محجبه اي كه حاضر به زير بار رفتن نمي شوند، از دانشگاه اخراج مي شوند؟ با ترديد گفت: خب مقررات دانشگاه است! گفتم: خب آن مقررات آن دانشگاه است، اين هم مقررات اين دانشگاه است، رعايت كنيد. سكوت كرد و ديگر جوابي نداشت بدهد. حكماً اگر با او در پارادايم شرع صحبت كرده بودم، احتمالاً تا آخر كلاس بايد با او و بقيه كلاس بحث مي كردم. من فراست ميرزا ملكم خان، روشنفكر مشهور دوره قاجار را تحسين مي كنم كه گفته: «قانون در فرنگ جاي كتاب شرع است»!
◘◘◘
سرّ آنچه برخي از دانشجويان ما و بطور كلي قشري از جوانان را به تواضع در برابر «قانون» اما سركشي در برابر «شرع» وا مي دارد، در همين جمله كليدي پنهان است كه از آنها مي شنويد: «اين يك مسأله شخصي است». اصلاً قانون براي پذيرفته شدن نيازي به راه يافتن به «قلب» ندارد و پذيرفتن آن ملازمت با حفظ منافع دارد؛
درصورتيكه احكام شرع جز از طريق راه يافتن ايمان به «قلب» سر نهاده نمي شوند. پارادايمي كه جمله «اين يك مسأله شخصي است» در آن تعريف مي شود «اومانيسم» است؛ به معني «انسان محوري» و انسان محوري با «شرع» كه از ناحيه «خدا» تشريع مي شود فاصله اي غيرقابل اندازه گيري دارد. از اينرو شخصي بودن بسياري از مسائل، حتي اخلاق، از واجبات «اومانيسم» محسوب مي شود.
وقتي در آذرماه 1369 جمله اوكتاويوپاز* كه «هر اتاقي مركز جهان است» بر روي جلد مجله «گردون» تيتر شد، شهيد آويني واكنشي عالمانه به اين انتخاب نشان داد. او در ابتداي مقاله اي با عنوان «پروسترويكاي اسلامي وجود ندارد» نوشت: «به قول قدما كه مي گفتند «شرف المكان با لمكين»، اعتبار اتاق نيز به آن ذي روحي است كه در اتاق مي زيد، يعني «انسان» و به عبارت بهتر «بشر»؛ آن هم نه يك اتاق خاص، هر اتاقي! و نه يك بشر خاص، هر فردي از افراد بشر؛ يعني اومانيسم، و آن هم متزلزل ترين صورت آن كه انديويدواليسم [فردگرايي، شخص گرايي] باشد. روي سخن با آقاي «پاز» نيست كه بالعكس، ذكاوت او را در كشف باطن اومانيسم بايد ستود. عجيب آن است كه همزمان با پروسترويكاي گورباچف و نويد آمدن ماهواره و تبليغات مك لوهاني دهكده جهاني و طرح فرضيه «قبض و بسط تئوريك شريعت» [ از عبدالكريم سروش]، ناگهان اين سخن سر از روي جلد مجله جديدي درمي آورد كه مدعي «نسل سوم» است... اومانيسم، يا در مصداق جمعي بشر ظاهر مي شود و كار به جامعه پرستي و سوسياليسم مي كشد و يا در مصداق فردي بشر به فردپرستي مي انجامد و مدعي، فرياد مي زند كه «هر اتاقي مركز جهان است». هر اتاقي مركز جهان است يعني هر فردي از افراد بشر قطب عالم است!»
حلقومي كه فرياد مي زند «اين يك مسأله شخصي است» از جنس همان حلقومي است كه «هر اتاقي مركز جهان است» را فرياد مي زند. پيداست كه در پارادايم «هر فردي قطب عالم است»، حجاب كه از احكام شرع مبين اسلام است نيز مسأله اي مي شود شخصي كه به هيچكس ربطي پيدا نمي كند مگر به آنكس كه پذيرفته باشد كه هر فردي قطب عالم است! شعارهايي مثل حقوق بشر، حقوق زنان، حقوق همجنسگرايان و غيره در همين چهارچوب تعريف مي شوند و هر آنچه كه در برابر اعطاي اين حقوق قرار بگيرد قابل رد است حتي شرع اسلام.
وقتي دهه سوم انقلاب اسلامي به دوم خرداد 76 رسيد به مدد شعار «توسعه سياسي»، بستر مناسبي براي يكي از تقابلات فرهنگي و به تبع آن سياسي پرچالش در دانشگاه ها و محيط هاي علمي و فكري ايجاد شد و آن تقابل اومانيسم (انسان محوري) در برابر تائويسم (خدا محوري) بود. افرادي همچون دكتر سروش از چهره هايي بودند كه با مغلطه در اين حوزه، اساس تحول فرهنگي مخربي را پديد آوردند (خزلهم الله اجمعين).
سروش به مثابه داوري كه گويا خود از دايره هر دو حوزه اومانيسم و تائويسم خارج است، مي گفت اومانيست ها چون مي گويند «حقوق بشر» لذا اينها حقگرا هستند و مطالبه «حقوق» دارند اما شما در دين «تكليف» داريد و ملزم به عمل به تكاليف شرعيد. چنين تفكيكي خود بخود اين ذهنيت را براي شنونده ايجاد مي كرد كه پس آنكه اومانيست است «تكليف» ندارد و متقابلاً انساني كه ملتزم به تكاليف شرع است حق مطالبه «حقوق» خود را ندارد و از آنها محروم است، لذا بايد حق انسان را از خدا گرفت!
طبيعتاً وقتي اين مغلطه تبديل به باور بشود، برآيند آن چون و چرائي خواهد بود كه در برابر احكام شرع صورت مي گيرد. و مگر نمي گيرد؟ «چرا خداوند گفته زن بايد حجاب داشته باشد؟» نه سؤالي است كه درپي پاسخ است، بلكه درپي مؤاخذه خدا و گرفتن حق انسان از خداست و تمناي رهايي از قيد حجاب دارد. كار اين پارادايم تا آنجا مي تواند پيش برود- كما اينكه رفته- كه انسان اين حق را براي خود قائل مي شود كه بگويد: «كيست كه بتواند به انسان بگويد اين كار را بكن و اين كار را نكن؟» كما اينكه گفتند و در يكي از ويژه نامه هاي روزنامه «شرق» در سال83 به صراحت نوشتند كه «مسأله بشر در هميشه تاريخ اين بوده كه كسي به او نگويد اين حرام است، اين واجب است و اين را نبايد انجام بدهي و اين را بايد انجام بدهي يا اين مكروه است و آن مستحب است و اين مباح؛ بلكه همه چيز براي بشر مباح است!» و آمدند كه حق بشر را از خدا بگيرند و اين تلقي، دانسته و ندانسته آنقدر حتي با لباس دين و توجيهات برخي از علماي دين در آن دوره دامن زده شد كه نتيجه آنرا امروز با جملاتي از قبيل «اين يك مسأله شخصي است» از زبان هاي بريده از وحي مي شنويم.
* نويسنده و شاعر و منتقد مكزيكي و برنده جايزه نوبل ادبيات در سال1990