تا به رخ بنشست گَرد مقدم آن نازنینم
آسمان برخاست کز همّت کند مهر جبینم
شمع سوزانی که روشن کرده ام در بزم جانان
آب گشته، سوخته، با نغمه های آتشینم
چشم دل بگشودم و دیدم که عالم را سراسر
تیره تر از شب، بسان صبح روز واپسینم
جنگ ها، انسان کشی ها، قتل و غارت ها، ستم ها
کرده دل را قُلزُم (دریای پرآب) خون همچو دامان زمینم
آه مادرها که فرزندانشان از دست رفته
گاه آید از یسار و گاه آید از یمینم
غرّش تانک و مسلسل ها و توپ و بمب و موشک
می رسد بر گوش، هر دم با صدای سهمگینم
با دلی خون داشت هر کس انتظار مصلحی را
همچو من کز اشک خونین شسته دائم آستینم
آن یکی می گفت موسی مصلح دنیاست، آری
دیگری می گفت کو، آن عیسی گردون نشینم؟
و آن دگر می خواند بودا را به سوز و شور دیگر
دیگری می گفت کو آن رهبر صلح آفرینم؟
من نه عیسی و نه موسی و نه بودا بود فکرم
خواستم تا رهبری بالاتر از آن برگزینم
...گرد ماه عارضش گردیدم و گفتم که هستی؟
ای اسیر تار زلفت گشته هوش و عقل و دینم
گفت من فرزند زهرا مهدی صاحب زمانم
نور چشم عسکری نَجل (= فرزند) امیرالمؤمنینم
من ز مادر، افتخار نسل شمعون الصفایم*
وز پدر باشد نسب از شخص ختم المرسلینم
یوسف مصر وجودم، زیب بخش (=زیب یعنی زینت) هست و بودم
گفته در قرآن درودم، ذات ربّ العالمینم
جسم ها را جان فزاید، روح ها را روح بخشد
می خورد بر هم چو لب های مسیحا آفرینم
حجّتم باب المرادم، مهدیم خیرالعبادم
عقل را عین الحیاتم، عشق را حقّ الیقینم
گوهر مکنون (=پوشیده) حق از سیزده دریای وحیم
بلکه خود دریای فیض سیزده دُرّ ثمینم
رهنمای موسی عمران به نیل و طور سینا
مقتدای عیسی مریم به چرخ چارمینم
صولت شیر خدا پیداست در ماه جمالم
نور ختم الانبیا می تابد از مهر جبینم
انتقام خون مظلومان به تیغ ذوالفقارم
اقتدار قادر منّان به عزم راستینم
اشک زهرا از سپهر دیده ام ریزد چو باران
داغ محسن مانده چون آتش به قلب نازنینم
ای خوش آن روزی که بهر دوستانم رخ نمایم
من که چون یوسف به چاهِ غیبت کبری مکینم
تا شود نزدیک (میثم) روز موعود ظهورم
کن دعا با شیعیان بر درگه حیّ مبینم
* اشاره به این دارد که بانو نرجس(سلام الله علیها) مادر حضرت مهدی(عجل الله تعالی فرجه)، از نسل شمعون، وصیّ حضرت عیسی(ع) بودند.
بخشی از شعر استاد غلامرضا سازگار