پاسخ به:چه کسانی سپاه خدا هستند+پاسخ آیتالله قرهی
پنج شنبه 23 آبان 1392 5:42 PM
عرض هم کردم که پروردگار عالم از روز نخست قبل از هبوط این هشدار را به ما داد. لذا من استدعا دارم که این آیه را هر روز در ذهنمان تکرار کنیم و مدام بگوییم پروردگار عالم به ما گفت: «قلنا اهبطوا منها جمیعا فاما یاتینکم منی هدی فمن تبع هدای فلا خوف علیهم و لا هم یحزنون». عرض هم کردم که أبانا آدم و أمّنا حوّا دو نفر بودند، امّا «قلنا اهبطا» نفرمود، بلکه فرمود: «قلنا اهبطوا»، بعد «جمیعاً» هم تأکید بر آن است. بعد هم فرمود: «فاما یأتینکم» یعنی «فاما یأتینکما» نفرمود، «کم» جمع است. پس خطاب به همه ما است.
حالا این آیه را هر روز تکرار کنید و ببینید با این جورچین که سپاه خدا چیست که امیرالمؤمنین میفرماید: «آفَةُ الْجُنْدِ مُخَالِفَةُ الْقَادَة» چه در میآید که حالا میفهمد من هیچ هستم. اینجا ست که اگر ربّ، او شد، او بلد است تربیت کند. یک بار این طرفی میکند، یک بار آن طرفی میکند، هر بار هر طور که دلش بخواهد، میچرخاند.
*بهای خدا به دوستدارانش
لذا پروردگار عالم از اینجا به بعد بیان میفرماید: من هر کسی را دوست داشته باشم، با او همدم میشوم. «فیما أوْحى اللّه ُ تعالى إلى داوودَ: یا داوود، أبْلِغْ أهلَ أرْضی أنّی حَبیبُ مَن أحَبَّنی» من دوست کسی هستم که من را دوست داشته باشد.
یک سؤال: اصلاً پروردگار عالم نیاز دارد که ما را دوست داشته باشد؟! این بهاء پروردگار عالم به ماست. من بارها و بارها این مثال را در باب خرج برای اهل بیت زدم که ما فکر نکنیم آنها زیر بار منّت ما میروند و بدانیم که حتماً برمیگردانند. مثلاً دیشب یکی از بردران میگفت: من دو تا چک از دو نفر داشتم که اصلاً امیدی به دادن آن نبود. بعد از این که کمکی برای مجلس ابیعبدالله کردم، دیدم یکی از آنها تماس گرفت و گفت که میخواهد پرداخت کند و یکی دیگر هم پیام داد که شماره حسابم را به او بدهم.
یا مثال دیگری زدم و گفتم: فرض کنید پدری برای فرزند خودش، یک مغازه بخرد و آن را پر از اجناس کند. حالا یک هفته از کار او گذشت، بعد پدر بیاید اجناسی را نسیه ببرد و بگوید: به حساب من بنویس، دو، سه مرتبه دیگر هم بیاید و همین کار را بکند. یا چند دفعه هم دوستانش را با خود بیاورد و بگوید: آنها را هم به حساب من بنویس و ...؛ یک دفعه به این فرد بربخورد که یعنی چه، پدر من میآید نسیه میبرد، تازه دوستانش را هم فرستاده که به اینها هم جنس نسیه بده!!! چنین کسی متوجّه نیست که این مغازه مال پدرت است، اجناسش را هم او پر کرده، حالا دارد به تو احترام میگذارد که میگوید: به حساب من بنویس، بعد تازه تو طلبکار هم شدی؟
لذا پروردگار عالم دارد به ما احترام میگذارد که میفرماید: «فیما أوْحى اللّه ُ تعالى إلى داوودَ علیه السلام ـ : یا داوود ، أبْلِغْ أهلَ أرْضی أنّی حَبیبُ مَن أحَبَّنیو جَلِیسُ مَن جالَسَنی» من دوست کسی هستم که مرا دوست دارد و مینشینم با آن کسی که با من نشست. خدا که جسم نیست، امّا معلوم است که پروردگار عالم میخواهد ما را به خودش نزدیک کند. در ادامه هم میفرماید: «و مُؤْنِسٌ لِمَن أنِسَ بذِکْری» من مأنوسم با آن کسی که یاد من کند؛ یعنی من هم یادش میکنم، «و صاحِبٌ لِمَن صاحَبَنی» من صاحب کسی میشوم و مصاحبت با کسی می-کنم که او هم با من حرف بزند.
بعد پروردگار عالم میفرماید: «یا داوود! انا اللّه و انت العبد» همه اینها را که گفتم، یک موقع اشتباه نگیری، بدان من خدا هستم و تو بندهای. «و انّ هؤلاء لحبّ اللّه لعبده» همه اینها را گفتم که بگویم: حبّ خدا به بنده اش چیست. لذا یک موقع اشتباه برداشت نکنی، من اینها را گفتم که بدانی چقدر دوستت دارم، از باب دوستی تو را در ردیف خودم میآورم، اصلاً خلیفه الله و جانشین خدا یعنی چه؟! آیا ما واقعاً میتوانیم این عنوان را بگیریم؟!
بعد در جای دیگر میگوید: «احب اللّه عبداً من اطاعنی» خدا بندهای را دوست دارد که اطاعت من را بکند؛ یعنی مطیع باشد. لذا برای تو نباید مهم باشد که این آمد، آن مطلب شد و ... .
چه کنیم خدا ما را دوست داشته باشد؟
برای همین امام صادق(ع) میفرماید: «مَنْ سَرَّهُ أَنْ یَعْلَمَ أَنَّ اللَّهَ یُحِبُّهُ فَلْیَعْمَلْ بِطَاعَةِ اللَّهِ وَ لْیَتَّبِعْنَا» هرکه خوشحال میشود که بداند خدا دوستش دارد، به طاعت خدا عمل و از ما هم باید تبعیّت کند. خدا چه فرمود؟ «فمن تبع هدای».
ما از حضرت حجّت(روحی له الفداء) تبعیّت کنیم، تمام است. ما از ابیعبدالله(ع) تبعیّت کنیم، مهم است. ما از هادیان الهی تبعیّت کنیم، مهم است. ما در زمان غیبت، از اولیاء خدا و خلفای پروردگار عالم که به عنوان نایب امام زمان هستند، تبعیّت کنیم، مهم است و إلّا نمیتوانیم.
«أَلَمْ یَسْمَعْ قَوْلَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ لِنَبِیِّهِ ص قُلْ إِنْ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِی یُحْبِبْکُمُ اللَّهُ وَ یَغْفِرْ لَکُمْ ذُنُوبَکُم». آیا کسی سخن خدا را نشنیده که خدا به نبیاش گفت: «قل» بگو - میگویند قلها در قرآن، امریّه است - اگر راست میگویید خدا را دوست دارید، پس مرا تبعیّت کنید که خدا هم شما را دوست دارد. این «یحببکم الله» نکتهای دارد؛ یعنی خدا دوستتان داشته، از این به بعد هم دوستتان دارد. «و یغفرلکم ذنوبکم» خدا گناهانتان را میآمرزد، «والله غفور رحیم» هم غفور است و هم نهایتاً در دریای رحمت الهی هستید، نه در رحمانیت - رحمانیت یک بحث است، رحیمیت یک بحث دیگر -
پس پروردگار عالم این تبعیت را میخواهد. اگر این تبعیّت باشد، تمام است. برای همین است که میفرماید: هر کس خوشحال میشود بداند خدا دوستش دارد، باید تبعیّت کند. مگر ما نمیخواهیم خدا دوستمان داشته باشد؟ فقط این است که حتماً طاعت خدا را انجام بدهیم و تبعیّت کنیم. چیز دیگری از ما نخواسته. نخواست ما صاحبنظر بشویم. صاحبنظر، حجت(روحی له الفداء) و تالیتلو معصوم است، اینها بلدند، به ناحیه خودشان میدهند و ما را آگاه میکنند. لذا از آنچه که اولیاء خدا و متّصلین به علم خدا، یعنی به علم الحجّه (چون علم خدا همان علم الحجّه است، «أنا مدینة العلم و علی بابها») بیان میکنند، باید پیروی نمود.
پس تبعیّت مهم است که میفرماید: «مَنْ سَرَّهُ أَنْ یَعْلَمَ أَنَّ اللَّهَ یُحِبُّهُ فَلْیَعْمَلْ بِطَاعَةِ اللَّهِ وَ لْیَتَّبِعْنَا أَ لَمْ یَسْمَعْ قَوْلَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ لِنَبِیِّهِ ص قُلْ إِنْ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِی یُحْبِبْکُمُ اللَّهُ وَ یَغْفِرْ لَکُمْ ذُنُوبَکُم» لذا خدا گفته: «فاتبعونی». امّا شاید یک إنقلت پیش بیاید و آن این که مگر پروردگار عالم نگفته: «فاتبعونی»، امّا چرا حضرت در اینجا میفرمایند: «ولیتبعنا»؟ یعنی آن «فاتبعونی» پروردگار عالم، در تبعیّت ما نهفته شده. لذا میخواهد بگوید: تبعیّت از حضرات معصومین، همان تبعیّت از خداست.
پس طبیعی است تبعیّت از نایب امام زمان هم تبعیّت از امام زمان است، این قاعده است و انسان براساس قاعده جلو میرود. خوب کسی را که نمیخواهد بفهمد یا خودش را به نفهمی میزند، چه کار کنیم؟! این واقعیّت است. اگر اینطور شدیم، تمام است و آنوقت برندهایم.
*مصداق کامل تبعیّت، ادب و وفا
تبعیّت حضرت ابالفضل العباس(ع) را ببینید. حضرت ابالفضل العباس(ع) حبّ کامل و مطیع محض و وفادار و مؤدب بود. با اینکه فرزند امیرالمؤمنین است که درست است و همه اینها را هم از امیرالمؤمنین دارد، امّا نمیگوید: من هم یکی از برادرهای اینها هستم، من هم پدرم امیرالمؤمنین است و فقط از این لحاظ که سنشان بالاتر است، احترام میگذارم امّا بالاخره ما همان ارث را از پدر میبریم. او میفهمد که کس دیگری است و هیچ موقع خودش را متصل نکرده است. البته اتصال هست، نه اینکه نباشد؛ چون به هر حال وقتی او از امیرالمؤمنین است؛ یعنی از رسول الله هم هست؛ چون خود پیامبر فرمود: من و امیرالمؤمنین از یک اسپرم بودیم، از صلبی به صلبی دیگر آمدیم، تا در عبدالمطلب دو نیم شدیم، من در عبدالله رفتم و امیرالمؤمنین در ابیطالب. یعنی من اینطور به شما بگویم که خود حضرت ابالفضل هم به پیامبر میخورد اما باز ادّعایی نمیکند چون میفهمد... .
دی شیخ با چراغ همیگشت گرد شهر
کز دیو و دَد ملولم و انسانم آرزوست