0

درس اخلاق آیت‌الله قرهی چرا ابا‌عبدالله، طفل شیره‌خوار را به میدان برد؟/ماجرای ملک و به یغما بردن ثر

 
arseyfi
arseyfi
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : شهریور 1392 
تعداد پست ها : 6672
محل سکونت : مرکزی

پاسخ به:درس اخلاق آیت‌الله قرهی چرا ابا‌عبدالله، طفل شیره‌خوار را به میدان برد؟/ماجرای ملک و به یغما
سه شنبه 21 آبان 1392  11:32 AM

*رابطه ایمان و معیشت!

لذا باید برای ما تلخ و شیرین، همه یکی باشد و فرق نکند. این‌ طور نباشد که اگر الآن زندگیمان بالا و پایین شد، دیگر همه چیز خود را از دست بدهیم. حضرت باقرالعلوم، امام محمد باقر(ع) می‌فرمایند: «کُلَّمَا ازْدَادَ الْعَبْدُ إِیمَاناً ازْدَادَ ضِیقاً فِی مَعِیشَتِه‏» اوّل همه هم عنوان معیشت را می‌آورند و می‌فرمایند: هر چه ایمان عبد زیاد شد، معیشتش را در تنگنا قرار می‌دهند.

لذا معلوم است عالمی که ایمان ندارند، ما را در حصر درمی‌آورند؛ امّا حالا راه نجاتش را هم عرض می‌کنم و به فضل الهی یک روایتی است که فردا می‌گویم. اتّفاقاً راه نجات دارد که مؤمن بعد از این که معیشتش تنگ شد، یک فرجی برایش حاصل می‌شود که معیشتش هم درست می‌شود، منتها یک راه دارد، امّا راهش تکدی و گدایی و دست دراز کردن در مقابل یهود و نصارا نیست.

من اصرار به این دارم که ما آن طور که قرآن می‌گوید، صحبت کنیم. البته در اصل، این اصرار اولیاء خداست که بنده می‌گویم. قرآن می‌فرماید: «ولا تتخذوا الیهود والنصاری اولیاء»؛ یعنی از آن‌ها به عنوان یهود و نصارا نام می‌برد، نه کلیمی و مسیحی، لذا صحبت ما هم باید این‌طور باشد.

پس اگر دست تکّدی در مقابل آن‌ها دراز کنیم، گرفتارمان می‌کند. حالا ما برای یک چیزهای دیگری رفتیم و حضرت آقا هم چقدر محکم بیان فرمودند: ما که می‌دانیم آن‌ها این‌طور نیستند. خودشان هم فهمیدند و گفتند: دیگر نمی‌شود با ایران جنگید. همه این‌ها هم خودشان گفتند که به خاطر تهدید و اولتیماتوم ایران بود که آمریکا حتّی به سوریه حمله نکرد و إلآ واقعاً هم می‌توانستند. امّا نتوانستند و حالا می‌گویند: ما گزینه‌هایی روی میز داریم و هرموقعیک چرندی می‌بافند. آقا هم فرمود: این ولدالزنایی که به وجود آمده، یعنی این صهیونیست‌ها، کسانی هستند که نامشروع هستند و فلسطین را اشغال کردند. پس خودشان می‌فهمند اگر کوچکترین خطایی کنند، جدّی جدّی تل‌آویو و حیفا با خاک یکسان می‌شود. کما اینکه بیان شد: اگر این‌ها به سوریه حمله کنند، اگر یک موقع در آمریکا اتّفاقاتی افتاد، نگویند: چرا، چون امکان دارد اتّفاقاتی هم بیافتد. برای همین ترسیدند و عقب نشستند. احتمال این هم هست که اگر یک موقع به سوریه حمله کنند، در آمریکا حتّی نزدیک کاخ سفید، اتّفاقاتی بیفتد. لذا خودشان هم فهمیدند که امروز، ذلیل و خار امّا!

مؤمن باید در مقام ایمان باشد. مومن باید در ترازویی باشد که هر چه بر ایمانش افزوده شود، ابتلائاتش بیشتر شود، «کُلَّمَا زِیدَ فِی‏ إِیمَانِهِ‏ زِیدَ فِی بَلَائِه». آن‌قدر ابتلائات او زیاد شود که وقتی می‌خواهد پروردگار عالم را ملاقات کند، «وَلَا خَطِیئَةَ لَه‏»، خطایی در او نباشد (نه اینکه «و لا ذنب له)؛ یعنی در مقام تالی‌تلو معصوم برود که مؤمن حقیقی این‌گونه است، شجاعاست و اصلاً برایش مهم نیست که جسمم، مالم، زندگی‌ام، چه شد. اوّلاً مال من نبوده که بگویم: مالم، لذا مؤمن می‌گوید: مال تو است. می‌گوید: این جسمم مال تو است، خودت این جسم را قرار دادی. همه اعضا و جوارحم را خودت خلق کردی. این هم خودت هبه کردی. همه چیز هبه خودت است. پس مؤمن چیزی از خود ندارد، لذا خدا این حال را برای مومن ایجاد می‌کند که هیچ نمی‌بیند، برای همین می‌فرماید: هرچه بشود، در ایمانش است.

*عشق به اهل‌بیت و نازل شدن بلا!

خیلی جالب است یک مردی نزد حضرت باقرالعلوم، امام محمّد باقر(ع) آمد و قسم خورد و گفت: «وَاللَّهِ إِنِّی لَأُحِبُّکُمْ‏ أَهْلَ‏ الْبَیْتِ‏» به خدا قسم من خاندان شما اهل‌بیت را دوست دارم. حال فکر می‌کنید حضرت جواب قسمش را چگونه داد. حضرت نفرمود: خدا انشاءالله عاقبت به خیرت کند، انشاءالله با ما محشور شوی و ...، بلکه حضرت فرمود: «فَاتَّخِذْ لِلْبَلَاءِ جِلْبَاباً»، پس منتظر باش که مرتب به بلا گرفتارت می‌کنیم.

«فَاتَّخِذْ لِلْبَلَاءِ جِلْبَاباً»، پس منتظر باش، بگیر و اخذ کن. جلباب یعنی درون، یعنی در درون خودت بپذیر. مثل چیزی که روی خودت می‌اندازی، این را روی دوشت بینداز که از سر تا پایت را بگیرد. بیان می‌کنند جلباب از فرق سر تا نوک پا است. برای همین است که برای زن عنوان «جلباب» در قرآن است. یعنی از فرق سر تا نوک پا، تمام وجودت بپذیرد که برای تو بلا می‌آید. عجبا من دارم می‌گویم: شما اهل بیت را دوست دارم، حالا شما می‌گویید: پس بلا را بگیر؟!

هر که در این بزم مقرّب‌تر است/جام بــــــلا بیشترش می‌دهند

لذا این قاعده است. اگر گفتی: ایمانم بالا رفت، انقلابی‌ام و ...، باید بدانی بلایت بیشتر است، « کُلَّمَا زِیدَ فِی‏ إِیمَانِهِ‏ زِیدَ فِی بَلَائِه». اگر گفتی پای اسلام ایستاده‌ام، محاصره‌هایت بیشتر است. اگر قبلاً اسلام ناب نمی‌گفتی و حالا سراغ اسلام ناب رفتی، طبیعی است کفر بیشتر در مقابلت می‌ایستد و بیشتر به تو فشار می‌آورد.

لذا حضرت در ادامه می‌فرمایند: «فَوَ اللَّهِ إِنَّهُ لَأَسْرَعُ إِلَیْنَا وَإِلَى شِیعَتِنَا مِنَ السَّیْلِ فِی الْوَادِی، وَ بِنَا یُبْدَأُ الْبَلَاءُ ثُمَّ بِکُمْ» به خدا قسم این بلاها خیلی سریع به سمت ما و شیعیان ما می‌آید، مانند سیلی که در وادی و صحرا می‌آید و همین‌طور همه چیز را با خود می‌برد. اوّل هم برای ما می‌آید و بعد برای شما که ادّعا کردید.

«وَبِنَا یُبْدَأُ الرَّخَاءُ ثُمَّ بِکُمْ» امّا بعد از این این رخاء هم برای ما و هم برای شما پیش می‌آید، «ان معالعسر یسرا، ان بعد العسر یسرا». این‌طور هم نیست که تصور کنید، همیشه بلا است، منتها باید ثابت‌قدم باشید.

حالا آمده قسم خورده که ما شما را دوست داریم، پس من هم بگویم: به به! دست شما درد نکند، بهشتی هستید و ... . خیر، بلکه می‌فرماید: «فَاتَّخِذْ لِلْبَلَاءِ جِلْبَاباً». لذا ببینید چقدر بحث بیعت عجیب است که عرض کردیم: «أَلَسْتُ بِرَبِّکُمْ قالوا  بَلى » از روز نخست بوده و بعد در این‌جا مبتلا می‌شویم. برای همین است که می‌گوییم: تجلّی‌گاه بیعت، دنیاست. هر چه ادّعا کردی که به خدا نزدیکم، همین است.

*بعضی‌ها توان «إنّا لله» گفتن را ندارند!

آیت‌الله مولوی قندهاری فرمودند: آیت‌الله العظمی آسیّد ابوالحسن اصفهانی به بعضی از خصّیصینشان کلمه استرجاع، «انا لله وانا الیه راجعون» را می گفتند که فلان مرتبه در روز بگویید امّا می‌گفتند: به بعضی‌ها نگویید.

از ایشان پرسیدند: چرا به بعضی می‌گویید و به بعضی نمی‌گویید؟ فرمودند: هر که بگوید «لله» هستم، مبتلا می‌شود و من در بعضی نمی‌بینم که بتوانند تحمّل کنند.

لذا یکی را به فقر مبتلا می‌کنند، یکی را به ریاست مبتلا می‌کنند و ... . حالا روایتش را برای شما می‌‌خوانم که ریاست، ابتلا است و حسن نیست. اگر موقعی من رییس بودم و حالا دیگر نیستم، اگر حالم همان حال بود، معلوم است آدم خوبی هستم. اما اگر یک مقدار برایم سخت آمد و وقتی گفتند: در فلان جا دیگر معاون باشید، می‌گویم: نه در شأن من نیست که معاون باشم. این تا دیروز زیر دست من بوده، حالا من معاونش بشوم؟ این نفس دون است. این امتحان است. لذا هم ریاست و هم مرئوس بودن امتحان می‌شود.

*امامت، ریاست و شهرت هم ابتلاء و امتحان است!

جالب است که بدانید امامت هم امتحان است. در مورد آیه شریفه «اذ ابتلی ابراهیم ربه بکلمات فاتمهن»، بعضی از آقایان می‌گویند: اینکه بلافاصله بعد از «فاتمهن»، می‌فرماید: «قال انی جاعلک للناس اماما»؛ یعنی امامت بعد از اتمام آن ابتلائات آمد. در حالی که بعضی از بزرگان بیان می‌فرمایند: خدا به ابتلائات متفاوت دیگری که عرض کردم، مانند ثروت، ذبح و ... تمام کرد و بعد به امامت دچار کرد. یعنی امامت و نور بودن هم خودش ابتلاست.

اگر به امام المسلمین بگویی: الان نسبت به زمان ریاست‌جمهوری‌تان چطور است؟ آقا می‌گویند: الآن می‌فهمم که امام راحل چه ابتلائی داشتند. لذا بلا سنگین‌تر می‌شود. امامت این نیست که خوشمان باشد، کجا خوشمان است؟! سنگین است، سخت است، مشکل است که انسان بتواند سربلند از این بیرون بیاید. امتحان عظیمی است. برای همین تضرّع‌شان بیشتر می‌شود، گریه‌شان بیشتر می‌شود، فغانشان بیشتر می‌شود، ناله‌شان بیشتر می‌شود، به خصیصین شان بیان می‌کنند: بیشتر برای ما دعا کنید، به آن‌ها که ارتباط دارند بیشتر التماس دعا می‌گویند و ... . شاید بگویند: آقا! شما خودتان مرکز دعایید، امّا می‌فرمایند: خیر، برای من دعا کنید، در خطرم. راست هم می‌گویند.

این اولیاء خدا راست می‌گویند. خود اولیاء چقدر گریه می‌کنند. همانطور که مردم به اولیاء خدا می‌گویند التماس دعا، آن‌ها هم می‌گویند: ما به شما التماس دعا داریم؛ چون ابتلائشان بیشتر است. آیا تصوّر می‌کنید که آیت‌الله العظمی بهجت، آن بهجت القلوب، یا آیت‌الله العظمی خوشوقت ، آن عزیزالله و عزیزالحجة خوششان می‌آمد که معروف بشوند؟ والله نه، بالله نه، تالله نه، وقتی هم که در این قضیّه قرار گرفتند، این را ابتلاء من ناحیةالله دیدند که خدا دارد امتحانشان می‌کند، لذا مدام در خلوت، گریه و زاری می‌کردند و بر سر خودشان می‌زدنند که خدا! کمکمان کن، ولی تسلیم امر خدا هستند و بیعت کردند. الان باید خود را عرضه بدهی، چشم! یک موقع سکوت کنی، چشم! یک موقع حرف بزنی، چشم! بمیری، چشم! مطیع محض خدا هستند و تبعیّت می‌کنند، «فمن طبع هدای فلا خوف علیهم و لا هم یحزنون»، «اطیعوا الله و اطیعوالرسول و اولی الامر منکم»، این‌ها مطیع محض‌اند و چیزی از خود ندارند، «ما ینطق الهوی ان هو الا وحی یوحی»، نه فقط پیامبر، بلکه آن‌هایی که این‌طور اتصال پیدا می‌کنند، این‌گونه هستند: آقا! الآن این کار را انجام بده، چشم! الان دیگر حرف نزن، چشم! الان بگو، چشم! حالا عقب بنشین، چشم! الآن جنگ کن، چشم! الآن صلح حدیبیّه به وجود بیاور، چشم! امام مجتبی الآن با معاویه جنگ نکن و برو صلح کن، چشم! من فقط حفظ اسلام را می‌خواهم.

امام راحل عظیم‌الشأن ما فرمود: نگویید: جنگ جنگ تا پیروزی، بگویید: جنگ جنگ تا رفع کل فتنه در کل جهان؛ چون قرآن فرموده: «و قاتلوهم حتی لا تکون فتنة»، امّا چندی بعد همین امام مجبور می‌شود که دیگر قطعنامه را بپذیرد. امّت هم با این که برای آن‌ها سخت بود، به خصوص برای آن‌هایی که در جبهه بودند، ولی چون امام فرموده بود، پذیرفتند. و إلّا اگر کسی دیگری می‌گفت، در دهانش می-زدند.

*هر چقدر دین صحیح‌تر باشد، بلا بیشتر است!

حضرت صادق القول و الفعل، امام جعفر صادق(ع) فرمودند: «فی کتابِ علیٍّ علیه السلام: إنّما یُبتلى المؤمنُ على قَدْرِ أعمالِهِ الحَسَنةِ، فمَن صَحَّ دینُهُ و حَسُنَ عملُهُ اشْتدَّ بلاؤهُ» در کتاب امیرالمؤمنین(ع) بیان شده: همانا مؤمن به اندازه کارهاى نیکش بلا مى‌بیند. پس، هر که دینش درست و کردارش نیکو باشد، بلایش سخت است.

پس اگر گفتی: من شیعه اثنی عشری هستم، اگر گفتی: من منتظر حجّت(روحی له الفداء) هستم، اگر یابن‌الحسن، یابن‌الحسن گفتی و ...، ابتلاء بیشتر می‌شود. لذا منتظرین حجّت (عجّل اللّه تعالی فرجه الشّریف) باید متتظر بلاء باشند. چون این فرمایش حضرت است که می‌فرماید: «فمَن صَحَّ دینُهُ و حَسُنَ عملُهُ اشْتدَّ بلاؤهُ» پس اگر دین او دین صحیحی باشد، یعنی اسلام ناب محمّدی(ص) باشد که امام فرمود: همان تشیّع است و عمل او هم عمل خوبی باشد، معلوم است بلاء او هم شدید‌تر می‌شود.

ای بابا! ما عمل‌مان هم که خوب شد، دینمان هم که دین ناب است؛ باز هم باید بلاء بکشیم؟ بله، بیشتر دوستت دارد، بلا برایت می‌آورد.

«وذلکَ أنَّ اللّه َ عزّ و جلّ لَم یَجعلِ الدُّنیا ثوابا لمؤمنٍ، ولا عُقوبةً لکافرٍ، ومَن سَخُفَ دِینُهُ و ضَعُفَ عملُهُ قلَّ بلاؤهُ» تعبیر خیلی عجیبی است، حضرت در ادامه می‌فرمایند: زیرا خداوند عزّوجلّ دنیا را پاداش مؤمن و کیفر کافر قرار نداده است و هر که دینش سست و کردارش ضعیف باشد، بلایش اندک است.

همین که وجود مقدّس امام مجتبی(ع) بیان فرمودند: «الدنیا سجن المؤمن». یک یهودی سر راه حضرت قرار گرفت، حضرت سوار بر اسب بود و او فقیر بود. آن یهودی با حالت مسخره کردن گفت: الدنیا سجن المؤمن». حضرت ایستاد و فرمود: اتّفاقاً درست است و دنیا، سجن مؤمن است. بعد هم فرمود: اگر بدانید وقتی از اینجا می‌روید، چه عقوبتی دارید، می‌گویید: به دنیا برگردیم، امّا مؤمن وقتی می‌رود، می‌بیند آن‌جا چه خبر است، غوغا و محشر است.

می‌دانید در روایات است که حداقل اندازه خانه مؤمن در بهشت، به اندازه همه دنیاست. خدا برای او یک خانه‌ای قرار می‌دهد که هزار درب دارد، از هر دری هزار حیاط دارد، از هر حیاط وارد هزار سالن می‌شوند، هر سالن هزار اتاق دارد، هر اتاق آن هزار تخت دارد و همین‌طور بیان می‌کنند که معلوم نیست اصلاً چیست - قبلاً عین این روایت را برای شما خواندم و ترجمه روایت را گفتم -

البته بعضی این مطالب را نمی‌فهمند و وقتی نمی‌فهمند، چطور می‌خواهی بفهمانی؟! عرض کردم وقتی برق نیامده بود، به کسی می‌گفتی برق می‌آید، یا چیزی می‌آید که از این طرف دنیا، آن طرف دنیا را می‌بینید، می‌خندید و می‌گفت: این، دیوانه است. مثلاً اگر صد سال پیش می‌گفتند: موبایل می‌آید، رایانه می‌آید و ... و به وسیله آن از این طرف دنیا، آن طرف را می‌بینند، حرف می‌زنند و ...، می-خندیدند که مگر می‌شود؟! در حالی که روایت داریم: «یری الناس من المشرق الی المغرب والمغرب الی المشرق». لذا بعضی‌ها هم الآن این مطالب را نمی‌فهمند.

آیت‌الله مولوی قندهاری بیان فرمود: وقتی که آیت‌الله العظمی آسیّد ابوالحسن اصفهانی آن پیرمرد، با دست خود یک اشاره‌ای کرد، ما که جوان بودیم، نگاه کردیم، دیدیم دنیا زیر دست ایشان است، من مدهوش شدم و از حال رفتم. وقتی آب را ریختند و به هوش آمدم، ایشان فرمود: آقا محمّدحسن! حتی نتوانستی نگاه هم بکنی!

این ‌طور دنیا در دست نائب امام زمان، آسید ابوالحسن اصفهانی است. حالا او می‌آید خودش را بند به یک خانه، یک ماشین و ... کند؟! مگراین‌ها  چقدر می‌شود؟! تمام دنیا زیر دست آن‌هاست، ولی وابسته به دنیا نیستند و حبّ به دنیا ندارند؛ چون حال آن‌ها حال دیگری است.

لذا حضرت فرمودند: «وذلکَ أنَّ اللّه َ عزّ وجلّ لَم یَجعلِ الدُّنیا ثوابا لمؤمنٍ، ولا عُقوبةً لکافرٍ، ومَن سَخُفَ دِینُهُ و ضَعُفَ عملُهُ قلَّ بلاؤهُ» این‌جا عقوبت برای کافرین و ثواب برای مؤمنین نیست. امّا هر کسی که دین او دین سبکی بود، خیلی دیندار نبود و فقط در این فکر بود که یک چیزی به نام دین داشته باشیم و زندگی‌مان هم تأمین باشد و عمل او هم ضعیف بود؛ معلوم است بلای او هم کم می‌شود و کمتر گرفتار می‌شود.

*چرا ابی‌عبدالله، طفل شیره‌خوار را به میدان برد؟

امّا ابتلائاتی مانند ابتلائات ابی‌عبدالله(ع) را ببینید که حتّی به طفل شیره‌خواره او هم رحم نکردند. بعضی‌ها می‌گویند: که چطور می‌‌شود حضرت، علی اصغر را ببرد؟! اوّلاً معلوم است که ایشان حضرت علی اصغر را نبرد که شهید کنند. چون وقتی ایشان کلاهخود را برمی‌دارد و عمامه به سرش می‌گذارد و زره را برمی‌دارد و عبای پیامبر را به دوش می‌اندازد و ردای پیامبر را می‌پوشد؛ یعنی اینکه من برای جنگ نیامدم و برای صلح آمدم. خود عرب هم می‌داند و این ‌طور مواقع حمله نمی‌کند. اصلاً این، قاعده در جنگ بوده است. امّا ببینید نامردی به کجا می‌رسد، به اوج خود می‌رسد که این چنین می‌کنند.

بعد هم طفل را آورد که فردا نگویند: ما نمی‌دانستیم در این خیمه‌ها طفل هم هست و إلّا آب را می‌دادیم، ما گفتیم: فقط به شما نمی‌دهیم. برای همین حضرت، طفل را به دست گرفت. اوّل فکر کردند قرآن آورده، بعد ببینید واقعاً چقدر سخت است، امّا چون حضرت می‌داند من ناحیة‌ الله باید این اتّفاق بیافتد، لذا اوّل کاری که می‌کند خون علی اصغر را در دستش می‌گیرد و به آسمان می‌پاشد و می‌گوید: خدا! این قربانی را از آل محمد(ص) قبول کن و بپذیر. لذا حضرت می‌داند که چه خبر است و این، ابتلاء خیلی بزرگی است.

دی شیخ با چراغ همی‌‌گشت گرد شهر

کز دیو و دَد ملولم و انسانم آرزوست

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها