0

خداوند مهر بر قلب کدام انسان می زند 1

 
arseyfi
arseyfi
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : شهریور 1392 
تعداد پست ها : 6672
محل سکونت : مرکزی

پاسخ به:خداوند مهر بر قلب کدام انسان می زند 1
یک شنبه 19 آبان 1392  9:26 AM

مفسران در بیان معنای «ختم» در قرآن، نظرات مختلفی ارائه کرده اند که به آنها اشاره می شود:

1ـ منظور از ختم، علامت و نشانه است؛ وقتی کافر در کفر و انکارش به درجه‌ای می رسد که دیگر ایمان نخواهد آورد و این امر برای خداوند معلوم است، علامتی بر قلب او زده می شود که نقطه ای است سیاه رنگ تا ملائکه بدانند او ایمان نمی آورد و او را سرزنش و نفرین کنند. همان طور که در قلب مؤمن علامت ایمان نوشته می شود تا ملائکه بدانند و او را ستایش و برایش طلب عفو و رحمت کنند. (حسینی شاه عبدالعظیمی، 1/63)

راغب در مفردات این معنای از ختم را نمی پذیرد و در ردّ کلام جبائی که سخنش اشاره به این مطلب دارد می گوید:

«این چنین نیست، زیرا که اگر این علامت محسوس باشد، اصحاب تشریح آن را درک می کنند و اگر معقولِ غیرِ محسوس باشد، پس ملائکه با اطّلاع از اعتقادات آنها از استدلال بی‌نیاز هستند.» (راغب اصفهانی، /275)

اگر چه راغب این مطلب را نپذیرفته است، اما این دلیلی بر رد و عدم پذیرش این مطلب نیست. در برخی از روایات ائمه:به چنین معنایی از «ختم» اشاره شده است و این امر، دلیل معتبر و متقنی در پذیرش این مفهوم است. از امام حسن عسکری(ع) روایت است که فرمودند: «خَتَمَ اللّهُ عَلی قُلُوبِهِم وَ عَلی سَمعِهِم... اَی وَسَمَها بِسمهٍ یعرِفُها مَن یَشاءُ مِنَ المَلائکَهِ إذا نَظَروا إلَیها بِاَنّهُم الَّذینَ لایوُمِنونَ»؛ یعنی نشانه و علامتی که از طریق آن ملائکه هر گاه به آنها نگاه کنند، می‌دانند که اینها کسانی هستند که ایمان نمی آورند. (عروسی حویزی، 1/33)

2ـ مقصود از ختم بر قلب ها، حکم و شهادت خداوند است به اینکه آنها حق را نمی پذیرند. «ختم» به معنای شهادت و حکم، بسیار به کار می رود؛ مثلا ًمی گویند: «اَراکَ تَختِمُ عَلی کُلِّ ما یَقولُ فُلانٌ؛ می بینم هر آنچه فلانی می گوید، تو بر آن صحه می گذاری و شهادت می دهی.» (طوسی، 1/63؛ ابوالفتوح رازی، 1/111)

3ـ قول دیگر این است که اینها مورد ذم قرار گرفته اند، به سبب آنکه ایمان در قلب آنها داخل نمی شود و کفر هم از آن خارج نمی گردد. گویی قلب هایشان مهر شده است. مانند آیه  «صُمٌ بُکمٌ عُمیٌ»، اینان گویی کر و کور و گنگ اند؛ یعنی کفر چنان در دل آنان جای گرفته است که دیگر نمی بینند، مانند کسانی  که قلبشان مهر شده است. (طبرسی، 1/107)

4ـ کم عمقی و کوتاه نظری: ابوعلی جبائی می گوید که ختم بر قلب کنایه از کم‌عمقی و کوتاه بینی در نظر و استدلال است و منظور آن است که دل های اینان وسعت فکر و منطق ندارد، در برابر مؤمنین که سعه  نظر و وسعت فکر دارند. همان طور که در آیه  کریمه  (أَفَمَن شَرَحَ اللّهُ صَدرَهُ لِلاسلام فَهُوَ علی نورٍ مِن رَبِّهِ)(زمر/22)، مقصود همین وسعت نظر است و درباره  کفار می فرماید: (اَم عَلی قَلُوبٍ اَقفالُها) (محمد/24). و نیز (قالوُا قُلُوبُنا غُلفٌ)(بقره/88) و(وَ عَلَی قُلُوبُنا اَکِنَّهٍ)(انعام/25).

مقصود از عدم وسعت قلب این است که بین حق و باطل نمی توانند تشخیص دهند. در محاورات و استعمالات مردم زیاد دیده می شود که به کسی که شجاع نیست، می گویند دل ندارد یا قلب ندارد؛ یعنی ترسو است. همین  طور کسی که دعوت به اسلام شده و دلیل های روشن آن را دیده است و در عین حال از اسلام فاصله می گیرد، این شخص کسی است که دلش مهر شده و قلبش در پرده و «غلف» است. (همان،/108)

شاید با یک جمع بندی میان معانی و مفاهیم مختلفی که از «ختم» در تفاسیر ارائه شد، بتوان گفت کسی که ایمان نمی آورد و از حق رویگردان شده است، عناد و لجاجت او، کفر و بی‌ ایمانی او و هر آنچه که مانع از توجّه و روی ‌آوردن او به حق شود، مانند پوششی است که مانع از وسعت فکر و نظر او می شود و او قادر به تشخیص میان خیر و شر و حق و باطل نخواهد بود. در عین حال، خداوند نیز آن را علامت و نشانه ای قرار می دهد که مورد نکوهش قرار گیرد و فرشتگان نیز او را بشناسند و به بی ایمانی او پی ببرند.

ختم بر قلب در برخی از آیات، مانند آیه  (قُل أَرَأَیتُم إِن اَخَذَاللّهُ سَمعَکَم وَ اَبصارِکُم وَ خَتَمَ عَلی قُلُوبِکُم)(انعام/46)، در ردیف گرفتن قوای شنوایی و بینایی آمده است. قلب ابزار درک و تعقل است و ختم بر قلب به معنی از کار افتادن عقل است. (طیب، 5/70-71) همان عقلی که به وسیله آن این امکان برای انسان فراهم می شود تا به خدا ایمان آورد و از گناهانش توبه کند. (طوسی، 4/139) در ختم بر قلب، دریچه  قلب بسته می شود، به طوری که دیگر چیزی از خارج در آن داخل نمی‌شود تا قلب درباره  آن فکر کند و به کار بیفتد و خیر و شر و واجب و غیر واجب را تشخیص دهد. البته قلب به کلّی از خاصیتی که برای تفکر دارد از کار نمی افتد، زیرا اگر چنین باشد، آن وقت چنین کسی باید دیوانه باشد و حال آنکه کفار دیوانه نبودند، بلکه تنها فرقی که دل های آنها با دل های سایرین داشت، این بود که کفار کلام حق را درباره  خدای سبحان گوش نمی دادند؛ دل‌هایشان دلی بوده که چیزی از واردات چشم و گوش در آن وارد نمی شده تا حق و باطل را تشخیص دهند. (طباطبایی، 7/93)

اینکه گرفتن چشم و گوش در کنار ختم بر قلب آمده است، اشاره به آن دارد که این دو، ابزارهای حسّی ارتباط انسان با جهان بیرون هستند. گوش و چشم دو ابزار حسّی هستند که در واقع راه های ورود اطّلاعات از جهان خارج هستند. گوش شنیدنی ها را، و چشم دیدنی ها را به قلب می فرستد و در قلب است که باید تحلیل روی اطلاعات دریافتی صورت گیرد و سرانجام باعث ایمان به خدا گردد. البته ابزارهای حسّی محدود به چشم و گوش نیست، امّا این دو بیشترین نقش جمع‌آوری اطلاعات را دارند. آیه فوق با اشاره به اخذ و گرفتن این دو ابزار از سوی خداوند، سعی در بیان اهمیت و ارزش این ابزارهای شناخت دارد. به بیان دیگر، این آیه حالتی را که به خاطر از دست دادن چشم و گوش و عقل برای انسان پیدا می شود مورد توجه قرار می دهد. در حقیقت قرآن می خواهد بگوید که این ابزار مهم شناخت از خود شما نیست و می خواهد با توجه به حالت دردناکی که برای انسان به خاطر از دست دادن این نعمت ها پیش می آید، او را متوجّه این نعمت های بی نظیر خداوند کند و وجدانش را از این راه تسخیر کرده و او را به خضوع وادارد.

3- عوامل «ختم»

از آنجایی که نظام جهان آفرینش بر پایه  اسباب و مسببّات قرار دارد، منشأ ختم بر قلب نیز وجود برخی از عوامل می‌باشد. در عوامل ختم بر قلب، سخن از علل و عوامل این پدیده  خطرناک است. سخن در این است که چه اموری سبب می شود تا بر دل انسان مهر زده شود. در قرآن کریم این مسئله مهم در آیات مختلف بیان شده است و قرآن، آنجا که سخن از ختم بر قلب می زند، عواملی را که در ایجاد «ختم» مؤثر هستند را نادیده نگرفته است و به آنها نیز توجّه داشته است. در قرآن کریم، عوامل اصلی این امر تبیین شده است که در ادامه به آنها اشاره خواهد شد:

الف) پیروی از هوا و هوس

پیروی از هوا و  هوس از جمله  عواملی است که باعث ختم بر قلب می شود، همان گونه که در آیه  23 سوره جاثیه به این مطلب اشاره شده است: (أَفَرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلَهَهُ هَوَاهُ وَأَضَلَّهُ اللَّهُ عَلَى عِلْمٍ وَخَتَمَ عَلَى سَمْعِهِ وَقَلْبِهِ وَجَعَلَ عَلَى بَصَرِهِ غِشَاوَهً)؛ «پس آیا دیدی کسی را که هوای خویش را معبود خود قرار داده و خدا او را دانسته گمراه گردانید و بر گوش او و بر دلش مهر زد و بر دیده اش پرده نهاده است؟»

قرآن کریم در این آیه می‌خواهد بگوید که هوس، ریشه  موانع شناخت است و با نشستن این غبارها بر آینه  قلب، این آینه زنگار می گیرد و انسان دچار ختم قلب می -گردد. هوس طوفانی است که وزش آن غبارهایی به رنگ ظلم، کفر، اسراف و فسق تولید می کند. در این آیه خداوند می فرماید کسی که هوس خود را خدای خویش گرفته است، عامل حرکت و موضع گیری فردی و اجتماعیش هوس اوست. هوس است که انسان را به پنهان کردن حقیقت وادار می کند. وقتی هوس زمام اختیار انسان را از کف عقل گرفت، انسان از راهی که عقل او را به آن دعوت می‌کند، منحرف می شود و گمراه می گردد. ولی او گمراهی است که راه را می داند و خداوند نیز چنین افرادی را گمراه می کند.

هواپرستی سبب می شود تا انسان هوسران به تدریج به بیماری مبتلا شود و در این صورت گوش عقل و دل او مهر و موم شود و دیده  بصیرت وی کور گردد. هنگاهی که خداوند راه های شناخت را بر انسان مسدود کرد، دیگر هیچ کس نمی‌تواند او را هدایت و راهنمایی کند. به طور کلّی هوسرانی ها و پیروی از آرزوهای شیطانی، حجابی است که فطرت انسانی را می پوشاند و باعث می شود که انسان از یاد خدا غافل و بی خبر بماند. هواپرستی موجب ختم بر قلب می گردد.

منابع مآخذ:

1.    قرآن کریم.

2.    نهج البلاغه.

3.    ابن کثیر، اسماعیل؛ تفسیر القرآن العظیم، چاپ اول، بیروت، دار الهلال،1410ق.

4.    ابن منظور، جمال‌الدین محمد؛ لسان العرب، بیروت، دار صادر، 1388ق.

5.    رازی، ابوالفتوح؛ روض الجنان و روح الجنان، مشهد، بنیاد پژوهش‌های آستان قدس رضوی، 1371ش.

6.    جعفری، محمد تقی؛ قرآن نماد حیات معقول، چاپ سوم، تهران، مؤسسه تدوین و نشر آثار علامه جعفری،1384ش.

7.    جوادی آملی، عبدالله؛ تفسیر تسنیم، تحقیق و تنظیم: احمد قدسی، چاپ ششم، قم، اسراء، 1386ش.

8.    حرّانی، ابن شعبه؛ تحف العقول عن آل الرسول، چاپ هفتم، بیروت، مؤسسه الاعلمی، 1423ق.

9.    الحسینی الشاه عبدالعظیمی، حسین بن احمد؛ تفسیر اثنی عشری، تهران، میقات، 1364ش.

10.    دستغیب  شیرازی، عبدالحسین؛ قلب سلیم، تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1351ش.

11.    راغب اصفهانی، حسین بن محمد؛ المفردات فی غریب القرآن، چاپ چهارم، بی‌جا، طلیعه النور، 1429ق.

12.    زبیدی حنفی، محمد مرتضی؛ تاج العروس من جواهر القاموس، بیروت، دارالفکر، 1404ق.

13.    صدوق، محمد بن  علی ؛ عیون اخبار الرضا(ع) ، ترجمه: حمید رضا مستفید، علی اکبر غفاری، چاپ چهارم، تهران، دارالکتب، 1387ش.

14.    طباطبایی، سید محمد حسین؛ المیزان فی تفسیر القرآن، چاپ پنجم، تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1372ش.

15.    طبرسی، فضل  بن  محمد؛ مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ترجمه آیات و تحقیق و نگارش: علی کرمی، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی؛ سازمان چاپ و انتشارات، 1380ش.

16.    طوسی، محمد بن  الحسن؛ التبیان فی تفسیر القرآن، بیروت، دار احیاء التراث العربی، بی-تا.

17.    پطیب، سید عبدالحسین؛ اطیب البیان فی تفسیر القرآن، چاپ دوم، تهران، انتشارات بنیاد فرهنگ اسلامی، بی‌تا.

18.    عروسی الحویزی، علی‌بن جمعه؛ نور الثقلین، قم، مؤسسه اسماعیلیان،1373ش.

19.    عسکری، ابوهلال؛ فروق اللغه، مشهد، امور فرهنگی آستان قدس رضوی، 1362ش.

20.    فراهیدی، خلیل‌ بن احمد؛ العین، تحقیق: مهدی مخزومی، ابراهیم سامرائی، قم، دارالهجره، 1405ق.

21.    مجلسی، محمد باقر؛ بحارالانوار الجامعه لدرر اخبار الائمه الاطهار، چاپ سوم، بیروت، بی نا، 1403ق.

22.    محمدی ری‌شهری، محمد؛ خردگرایی در قرآن و حدیث، قم، دارالحدیث، 1378ش.

23.    ـــــــــــــــــــــ ؛ درس هایی از اصول عقاید اسلامی، چاپ چهارم، قم، بوستان کتاب، 1372ش.

24.    ـــــــــــــــــــــ ؛ میزان الحکمه، قم، مکتب الاعلام الاسلامیه، قم، 1363ش.

25.    مصطفوی، حسن؛ التحقیق فی کلمات القرآن، تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب،1360ش.

26.    مطهری، مرتضی؛ شناخت در قرآن، تهران، انتشارات سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، 1361ش.

27.    معرفت، محمدهادی؛ التمهید فی علوم القرآن، قم، مؤسسه النشر الاسلامی، 1412ق.

28.    مکارم شیرازی، ناصر و همکاران؛ ‌تفسیر نمونه، چاپ یازدهم، قم، دار الکتب الاسلامیه، 1372ش.

29.    ـــــــــــــــــــــــــــ ؛ پیام قرآن، چاپ اول، قم، بی نا، 1367ش.

منبع: فصلنامه پژوهشهای قرآنی شماره 60 و 59

دی شیخ با چراغ همی‌‌گشت گرد شهر

کز دیو و دَد ملولم و انسانم آرزوست

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها