0

نگاه معرفت‌‌شناسانه به علم دینی

 
arseyfi
arseyfi
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : شهریور 1392 
تعداد پست ها : 6672
محل سکونت : مرکزی

پاسخ به:نگاه معرفت‌‌شناسانه به علم دینی
چهارشنبه 15 آبان 1392  8:53 AM

چنین فلسفهای نمیتواند علم را از طریق فلسفۀ مضاف هدایت کند. اگر دادۀ فلسفه به علم فقط این است که موضوعش را اثبات کند، نمیتواند این علم را دینی کند. نظریۀ معرفتشناختی آیتالله جوادی واقعاً پیچیده و چندوجهی است، اما به نظر من در جاهایی تناقض دارد. ایشان میفرماید: علم لاشه است، فقط بدنه را میبیند، مبدأ و منتها ندارد.

گویا اگر شما یک ادبیات انضمامی از مبدأ و منتها را به علوم مدرن ضمیمه کنید، علم دینی میشود، اما ادبیات انضمامی در محتوای علم تأثیر نمیگذارد؛ پس چگونه میشود علم را دینی کرد؟! اگر شما معتقدید که مفاهیم فلسفی ماهیت درک ما را از جهان تغییر میدهد، باید بپذیرید که با تکامل فلسفه، علم هم تکامل پیدا خواهد کرد و علم قبلی باطل و بینسبت با واقع خواهد بود؛ یعنی برای مثال اگر مبتنی بر حکمت مشاء، که نسبتی با واقع دارد، علم دینی درست کنید، این علم با علم پدیدآمده بر اساس حکمت متعالیه حتماً متفاوت خواهد بود؛ چون دو پارادایم است. در این حالت پرسش این است که آیا علم اول باطل است و علم دوم درست، یا هر دو نسبتی با حق دارند؟

با وجود پذیرش این دیدگاه، از رویکرد کارکردگرایانه میتوان گفت که همان علمی که مطابق واقع است گاهی در بستر نظام نیازمندیهای مؤمنان کارکرد دارد و گاه در بستر نظام نیازمندیهای کفار. این مسئله از نگاه معرفتشناختی پوزیتیویستی مطرح میشود؛ یعنی معادلات ناظر به واقع که اثبات تطابقشان با واقع هم بر اساس روشهای پوزیتیویستی است. حتی اگر ما براساس مبانی این رویکرد، مقولهای را علم بدانیم، باز از لحاظ کارکردگرایی میتوانیم بگوییم که آن علم در خدمت حل نیاز مؤمنان نیست.

برای مثال در پشت سر کارخانههایی که الان در غرب ساخته شدهاند آزمایشگاههایی وجود دارند برای تولید انواع گوناگون خمر با درجات سکر متفاوت برای حالات گوناگون؛ مانند رانندگی، پشت میز، هنگام خواب، و … . این علم است؛ زیرا مطابق واقع است. اگر معیار حق و دینی بودن علم را تطابق آن با واقعیت بدانیم، باید چنین علمی را دینی بشماریم! علم اگر مطابق واقع تعریف شود، به لحاظ کارآمدی گاهی در خدمت نیازمندیهای مؤمنان نیست.

دربارۀ این بحث که وقتی در فرایند بهینه پیش میرویم، اصلاً نیاز مشترک صفر میشود باید بگویم که حتی نیاز زیستی عارفی مثل آیتالله العظمی بهجت با نیاز زیستی یک فیلسوف مادی متفاوت است؛ این تفاوت فقط در نیت نیست، بلکه نوع خوراک و مناسک و الگوی آن هم تفاوت میکند. در اینجا فقط نامها مشترک است، اما نیاز مشترک نیست. بر این اساس در نقطۀ بهینه هم دانش مشترک نداریم.

در آغاز نقطۀ مشترکمان زیاد است، چون هنوز نه ما مؤمنِ مؤمن هستیم، نه آنها کافرِ کافر، ولی هر چه که ما به طرف ایمانیتر شدن پیش میرویم و آنها به طرف دنیاییتر شدن، دستگاه علمیمان از هم بیشتر فاصله میگیرد. اگر انسانهایی که یک قرن قبل میزیستند بلند شوند و نگاه کنند، ما را مسلمان نمیدانند؛ میگویند این چگونه زندگی است؛ زیرا ما الان با تجدد در هم آمیخته و الگوهای آنها را قبول کردهایم. حال آنکه در فرایند بهینه شدن نیاز مؤمنان با نیاز کفار مشترک نیست، حتی به نظر من الگوی درمان و داروهایشان یکسان نیست. در حالت اضطراری مؤمن مجبور است که با دستگاه کفار کار کند، ولی در شرایطی که ما خودمان تولید علم کنیم حتی ریاضیات و طب ما با ریاضیات و طب آنها تفاوت خواهد کرد.

مجری: یعنی حتی صورتش دوتاست؟

میرباقری: حتماً صورتش دوتاست.

مجری: یعنی این گونه که استاد فرمودند مؤمن و کافر یک لقمه می خورند، اما غایتشان تفاوت میکند.

میرباقری: الان در درمان، طب سلولی و نیز طب گیاهی، طب سوزنی و طبهای حاشیهای کارآمد هستند، اما تحلیل آنها از بیماری متفاوت است. برای مثال بحث «تعادل مایعات» در طب سنتی طرف مقایسه با طب سلولی نیست. اخلاط اربعه در درمان مؤثر است؛ در کنترل مایعات هم بحث ترشح غدد در طب سلولی مطرح است که آن نیز کارآمد است. حال پرسش این است که کدام مطابق واقع و کدام مخالف واقع است.

رشاد: من میخواهم بپرسم که این تناسبی که میفرمایید یعنی چه؟ اگر مفهوم «تطابق» دچار ابهام باشد، مفهوم «تناسب» صدچندان مبهم است. چرا تطابق ممکن نیست. فرض کنید که شیء سختی روی میز ما هست؛ عدهای این شیء را چوب و عدۀ دیگری سنگ میدانند. اگر در واقع و نفسالأمر این شیء سنگ باشد و بنابراین گفتۀ گروه دوم کاملاً مطابق واقع باشد، آیا این دو گزاره ــ چوب بودن شیء روی میز یا سنگ بودن آن ــ با هم تفاوت نمیکنند؟ آیا این دو گزاره هر دو حق هستند؟ قضیۀ مطابق واقع صادق است و قضیۀ مخالف واقع کاذب. آیا دین میان دو قضیۀ صادق و کاذب فرقی نمینهد؟!

میرباقری: من نگفتم که هر گزارهای تناسب دارد، ولی همین که میگوید سنگ است، اصلاً تلقی از سنگ یک تلقی است؟ هر دو میگویند سنگ است، هر دو هم درست میگویند، دو گونه هم میفهمند.

رشاد: اگر این تلقیها در طول هم باشند ــ نه متعارض ــ و هر دو بهرهای از حقیقت داشته باشند، اما یکی کمتر و دیگری افزونتر، گاه میتوانند مقبول باشند.

رشاد: اگر هر دو بگویند سنگ است، هر دو صحیح گفتهاند.

میرباقری: با دو تفسیر از سنگ که دو تا دستگاه فیزیکی است.

رشاد: نه، تفسیرِ غلط غلط است، و حق با یکی است. حق با کسی است که کلامش مطابق واقع است.

میرباقری: نه، یعنی فقط یک وجه را دیده است، یک فیزیکدان هم میگوید سنگ است، من هم میگویم سنگ است، اصلاً درک ما از سنگ دو تاست.

رشاد: فرض بفرمایید سنگ چندین جنس دارد که یکی از آنها سنگ مرمر است. این سنگ رنگ و خاستگاه ویژهای دارد. حال ممکن است یکی در تشخیص جنس سنگ اشتباه کند، ولی در اصل سنگ بودن اشتباه نکرده باشد.

میرباقری: آیا ادراک سنگ بودن، وقتی ادراکهای دیگری به آن افزوده میشود، کمال پیدا میکند یا همان قبلی است؛ یعنی ادراکها ادراکهای انضمامیاند یا ادراکهایی هستند که به هم افزوده میشوند و فهم ادراک بعدی را عوض میکنند؛ یعنی همان ادراک قبلی هم نسبت به سنگ کمال پیدا میکند یا آن ادراک صددرصد سر جای خودش محفوظ است و ادراکهای دیگر هم جمع کمی ادراکهاست؟

رشاد: فرض بفرمایید ده صفت را هم برای سنگ اثبات کنند، آن ادراک اولی که اجمالاً میگوییم سنگ است تغییر نکرده است.

میرباقری: آن ادراک کمال پیدا نکرده است؟

رشاد: چرا کمال پیدا کرده است.

میرباقری: کمال کمی یا کیفی؟

رشاد: هم میتواند کمی باشد و هم کیفی.

میرباقری: پس فهمش از سنگ تغییر کرده است، فهم اولی مطابق بود.

رشاد: درک عمیقتر کیفیتر است، اما هماهنگ با فهم غیرکیفی قبلی است.

میرباقری: پس بنابراین قبلی تطابق محض نداشته است.

رشاد: ناقص و کامل در تعارض با هم نیستند.

میرباقری: ولی قبلی مطابق محض نبوده است.

دی شیخ با چراغ همی‌‌گشت گرد شهر

کز دیو و دَد ملولم و انسانم آرزوست

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها