پاسخ به:رخشایی معرفت الهی در هستی نبی اکرم(ص)
سه شنبه 14 آبان 1392 8:58 AM
و نام پیامبر اسلام این تاجسر انبیا را از مخزن الاسرار نظامی چنین میخوانیم؛ توصیفی رسا از معراج نبی اکرم(ص):
ختم رسل تاجسر انبیا
گشته مخاطب به شه قل کفی
برق براق است به طی طریق
بر حرم قدس زبیت العتیق
زد علم خویش به بام فلک
حکم کند تا به سماک و سمک
رحمت عالم تویی ای مصطفی
جز تو کسی نیست شفیع الوری
لطف تو و قهر تو ما را خوش است
هرچه به من از تو رسد دلکش است (همو، 1390: 17)
حدیقه سنایی این اثر جاودان عرفانی و اخلاقی نیز به خوبی از معارف اسلامی بهویژه ارادت به پیامبر اکرم(ص) و علی(ع) و ائمه معصومین(ع) طراوت و رونق یافته است. این شیفتگی و استغراق در عشق محمدی(ص) در دنیای تفکر و صورتگری مولوی با همه پهناوری و نورانیت، ادبیات فارسی را رنگ و بویی دیگر بخشیده است. او رسالت و اصطفای وجود گرامی آن حضرت را در این میداند که جهانی را زنده کرده و در حدیث نفس عبارت (خاصه مرا) آورده است، چراکه در کاوشگری و غور در شگفتیهای حیاتِ آن بزرگوار نوری جسته و سرانجام در وجود خود بَرَکتِ ادراک آن را یافته و در تشبیه این حالت، زیبایی کمال خود را وصف میکند و سرانجامْ خود یعنی انسان شیفته مهر او را تجربه کرده است:
ای جهان را زنده کرده زاصطفا
خاص کرده عام را خاصه مرا
نور جستم خود بدیدم نور نور
حور جستم خود بدیدم رشک حور (مولوی، 1380: دفتر ششم، 854)
و هم چون سعدی که خود گفته بود:
حکمت محض است اگر لطف خدا آفرین
خاص کند بندهای مصلحت عام را (سعدی، 1389: دیباچه، 16)
آن حیات و شادابی که پیامبر اکرم(ص) سرچشمه آن بوده است در طراوت و ایمان و در نتیجه حیات انسانها تجلی کرده است و به مصداق آیه «یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا اسْتَجیبُوا لِلَّهِ وَللرَّسُولِ إِذَا دَعَاکُمْ لِمَا یحْییکُمْ» (انفال / 24) حیات آدمیانِ ایمانی و اسلامی در حیات معقول انسانها متبرک و نشاندار است.
او عالمیان را به نکوکاری فرامیخواند و در منزلگاه موقت جهان که «بوده نابوده و آمده رفته» است به تسلیم در برابر قضای الهی دعوت میکند. و به راستی که کسی نجاتیافته و موفق خواهد شد که چراغ نورافشان پیش پایش باشد و به هدایت پیامبر اکرم(ص) و انبیای الهی پیش رود. اینان به بشارت و فرخندگی، ما را به جنات نعیم هدایت خواهند کرد فردوس ِ برین ِ خداوندی؛ آنجا که از زیرْ جویهای روان دارد و فوز الهی شامل همگان خواهد شد.
تو نکوکار باش تا برهی
با قضا و قدر چرا رستهی
اندر این منزلی که یک هفته است
بوده تا بوده و آمده رفته ست
لفظ «یسعی» بخوان که اندر حشر
طرّقوا گوی مؤمن است به حشر
مصطفی گفت خه از آن مه شد
دست موسی خلیل اوّه شو (سنایی، 1359: 92)
کلام مولوی جلالالدین محمد بلخی با نیایش و نجوای از دل برآمدهای در مثنوی در آسمان جان طنینانداز است و خطاب به پیامبر، او را زندهکنندهای مینامد که به برکت اصطفا جهانی را نور نور و رشک حور خوانده است. وجودی که شرف و کرامت را به مردمان آموخته است شایسته خطاب «لولاک لما خلقت الافلاک» است؛ آن که گر نبودی فلک نمیپایید. پایندگی بحار و ماهی و درّ و شاهوار به برکت وجود اوست. او شفیع این جهان و آن جهان است. از دم او دعای مستجاب و درهای آمرزش به روی مؤمنان گشوده میشود:
آسمانها بنده ماه وی اند
شرق و مغرب جمله نانخواه وی اند
زانکه لولاک است بر توقیع او
جمله در انعام و در توزیع او
گر نبودی او نپاییدی زمین
در درونه گنج و بیرون یاسمین
گر نبودی او نپاییدی بحار
هیبت و ماهیّ و درّ شاهوار
رزقها هم رزقخواران ویاند
میوهها لب خشک باران ویند
او شفیع است این جهان و آن جهان
این جهان زی این و آنجا زی جهان
بازگشته از دَمِ او هر دو باب
در دو عالم دعوت او مستجاب (مولوی، 1380: دفتر ششم، 854)
دی شیخ با چراغ همیگشت گرد شهر
کز دیو و دَد ملولم و انسانم آرزوست